اصغر على شاه، عالم، استاد و سخنرانى بود كه در سال 1955 ميلادى پس از مطالعه و پژوهش، فساد عقيده اهل تسنن در خلافت و حقانيت مذهب شيعه بر او روشن شد و لذا به اين مذهب گرويد.
اين بزرگوار در سال 1916 ميلادى در غرب پاكستان چشم به جهان گشود و در همان جا به تحصيل علم و دانش پرداخت. اما خداوند متعال خوشبختى را براى او مقدر ساخته بود تا با تحقيق و پژوهش درمورد مسائل اختلافى بين تشيع و تسنن بتواند بطلان و انحراف مذهب خويش را درك كرده، حقانيت مذهب شيعه اماميه را بپذيرد.
وى دلايل شيعه شدنش را چنين بازگو مى كند: در مورد خلافت، عقيده داشتم كه با ابوبكر آغاز شده و به على عليه السلام خاتمه يافته است و نيز تصور مى كردم كه تمام خلفا بر حق بوده اند.اما اينك بر اين باورم كه خلافت حقيقى از آن اميرمؤمنان على عليه السلام است؛ كسى كه مولاى مسلمانان و شيخ مهاجران و انصار و اولين مسلمان به شمار مى آيد.
دليلى كه موجب شد تا به مذهب شيعه روى آورم اين بود كه در آرا و نظرهاى متفاوت در بين اهل سنت و شيعه تعمق كردم و دلايل هركدام را بررسى نمودم و تا آن جا كه توانستم تأليفات هر دو فرقه را مطالعه كنم. در آخر به اين نتيجه رسيدم كه اميرمؤمنان عليه السلام انسانى نمونه است كه هيچ يك از امت محمد صلى الله عليه و آله هرگز توان برابرى با او را ندارد و او از همه برتر است. بعد از ايشان هم عترت طاهره و فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله خلفاى حقيقى پيامبر، راهنمايان بشر و رهبران اسلام هستند كه هركس به آنها تمسك جويد، نجات مى يابد.
اينها همان ناخدايان سفينه نجات، ثقل اصغر، صاحبان حقيقى خلافت نبى اكرم صلى الله عليه و آله و حكومت الهى هستند؛ زيرا در عمل به حدود شرعى و جارى كردن آنها، بر همه مقدم ترند. اوضاع به هم ريخته و حسادت قبيلگى باعث شد تا مسلمانان بر پيروى از عترت پيامبر يك پارچه و يك صدا نباشند. عترت پاك پيامبر صلى الله عليه و آله به دليل شرافت و كرامت ذاتى و علاقه اى كه به اسلام داشتند، راضى نشدند تا بين مسلمانان تفرقه ايجاد شود، بلكه هميشه امت اسلامى را نصيحت مى كردند. لذا مى بينيم كه اميرمؤمنان عليه السلام هيچ گاه در دوران خلفاى سه گانه، دست به اقدامات مخرب نزدند، بلكه هميشه آنها را راهنمايى و نصيحت مى كردند و اين دليلى است گويا بر تقوا و حرص ايشان بر اسلام.
آن حضرت و خانواده و يارانش در برابر هركس كه با اسلام مخالفت مى كرد، ايستادند و اسلام را سرافراز و كفر را منكوب ساختند.
مطلبى كه بسيار برايمان درد آور مى باشد اين است كه دشمنى هاى گذشته با بنى هاشم اين سرافرازى را براى اسلام باقى نگذاشت؛ زيرا طولى نكشيد كه بنى اميه كه كينه توزترين دشمنان اسلام بودند، در برابر ائمه عليهم السلام قد عَلم كردند و حسادت و كينه اى را كه از اهل بيت عليهم السلام در دل پنهان داشتند، آشكار كردند و امت اسلامى را از رهبران حقيقى دور ساختند. ازاين رو، مسلمانان به مذاهب مختلف تقسيم شدند و بنى اميه با حيله توانستند سلطنت و حكمرانى را در اختيار گيرند و بعد از آن روايات دروغين فراوانى را رواج دهند؛ به طورى كه تشخيص درست و نادرست اين روايات بر همگان دشوار گرديد و آتش اختلافات و كشمكش ها طورى بالا گرفت كه شعله آن تا روز قيامت خاموش نخواهد شد.
اين افراط در اختلاف ها روزبه روز افزايش يافت و مردم را ازسرچشمه زلال معرفت آل محمد صلى الله عليه و آله محروم كرد. البته بى شك انسانى خوشبخت است كه در چنين اوضاعِ حادّ و طاقت فرسايى، از گفته هاى بيهوده اجتناب كند و به روايات قطعى و مقبول اهل بيت عليهم السلام چنگ بزند.
٣٧. اصغر على شاه پاكستانى
- بازدید: 656