مرغوب احمد نقوى پس از تحقيق و بررسى در مبانى و اصول مذاهب مختلف، مذهب تشيع را برگزيد و به آن گرويد. وى در سال 1912ميلادى در شهر لاهور پاكستان چشم به جهان گشود. متصدى چندين پست دولتى در كشورهاى مختلف، از طرف دولت پاكستان بود كه سرانجام به زادگاه اصلى خود برگشت و در آن جا اقامت گزيد. وى درمورد گرايشش به مذهب تشيع چنين مى نويسد: در گذشته معتقد بودم كه خلافت و حكومت يكى است، اما حال اعتقاد دارم كه انسان نمى تواند كسى را به پست خلافت و امامت منصوب كند ـ حتى پيامبر با وجود ويژگى عصمت ـ چه رسد به اين كه ساير مردم بخواهند خليفه را تعيين كنند! (1)
درمورد امام على عليه السلام مى پنداشتم كه آن حضرت، چهارمين خليفه مسلمانان است. اما (اكنون) معتقد هستم كه ايشان تنها خليفه اى است كه در شأنش ازطرف خداوند براى امامت و خلافت، نص قرآنى وجود دارد (2) و حضرت على عليه السلام وصى پيامبر خدا و صاحب امر پس از ايشان هستند و سه صحابه پيامبر، كسانى جز پادشاهان وسلاطين نيستند، در شأن خلافت و امامت آن ها نصى وجود ندارد و به دلالت آنان اعتقاد ندارم.
بخشى از خانواده سنى و بخشى شيعه هستند؛ آنان با وجود اختلاف در اعتقادات در غم و خوشحالى با يكديگر شريكند و با يكديگر ازدواج مى كنند. يكبار درمورد برپايى سوگوارى سيدالشهداء، امام حسين عليه السلام، اختلاف پيش آمد. در يك لحظه به ذهنم رسيد كه شايسته است درخصوص عقايد شيعه و سنى، تحقيق صورت گيرد تا بتوان از حقيقت موجود در هر مذهب استفاده نمود. روزى دوست محترمم جناب خادم حسين از من پرسيد:
«نظرت درباره شيعه چيست؟» گفتم، از آنان خوشم نمى آيد؛ زيرا آنها به صحابه پيامبر ناسزا مى گويند. گفت: «فرد عاقل بى جهت به كسى ناسزا نمى گويد. آيا تا به حال در اين مورد انديشيده اى كه چرا سه خليفه را لعن مى كنند.»
گفتم خير؛ شما بفرماييد چرا؟ گفت: «زيرا صحابه، حق مادربزرگت حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام را غصب كردند. آن حضرت درحالى كه از آنها ناراحت بود، چشم از جهان فرو بست و وصيت نمود تا هيچ كدام از آنها در تشيع جنازه ايشان حاضر نشوند و هيچ يك از آنها بر جنازه اش اقامه نماز ننمايند.» از اين سخن خيلى متأثر شدم و شروع به تحقيق درباره اين موضوع كردم. پس از تحقيق برايم آشكار شد كه حق با حضرت زهرا عليهاالسلام است و خشم حضرت، خشم خداوند را واجب مى كند؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «فاطمه پاره تن من است؛ هركس او را اذيت كند، مرا اذيت كرده است.» (3) و نيز در مبانى اساسى و غير اساسى اديان مختلف از ديدگاه عقلى امعان نظر كردم. برايم روشن شد، فقط مذهب شيعه دوازده امامى با عقل سليم مطابقت دارد، پس بدان گرويدم. (4)
************************************************************
1. چون امر خلافت، به دست خداوند است و دليل عقلى و نقلى بر اين گفتار صدق مى كند.از ديدگاه عقل، ممتنع است كه خلافت و امامت را شخص غيرمعصوم در دست گيرد و امر ونهى كند؛ چون عصمت، صفتى است كه در نهاد انسان پنهان است و جز خداوند كسى از آن اطلاع ندارد. پس خداوند براى منصوب كردن به اين پست، فرد موردنظر را از بين مردم، انتخاب مى كند. امام نيز به همين شكل، براساس اين ويژگى ازطرف خداوند انتخاب مى شود. اما از لحاظ نقلى، خداوند مى فرمايد: «هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت من در روى زمين، جانشينى نماينده اى قرار خواهم داد.» (سوره بقره، آيه31) و به حضرت ابراهيم فرمود: «خداوند به او [ ابراهيم] فرمود، من تو را پيشوا و امام مردم قرار دادم» (سوره بقره، آيه124) و ديگر آياتى كه در اين زمينه وجود دارند، دلالت مى كنند كه منصوب كردن خليفه و امام ازطرف خداوند صورت مى گيرد.
2. خداوند در حق پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «و هرگز از روى هواهاى نفسى سخن نمى گويد. چيزى جز وحى بر او نازل نشده است» سوره نجم، آيه 3 ـ 4
3. «فاطمه بضعه منى من آذاها فقد آذانى» (الجامع الصغير سيوطى، ج2، ص609؛ الامامه والسياسه، ج1، ص14 چ مصر، سال 1388 قمرى).
4. زيرا؛ كتاب، سنت پيامبر و عقل سليم بر مذهب شيعه امامى اتفاق نظر دارند و در صورتى از صحابه پيروى مى كند كه سيره آنها با قرآن و سنت و عقل در تضاد نباشد.
٢٩. مرغوب احمد نقوى حنفى پاكستانى
- بازدید: 500