١٨. مولوى امير محمد تونسوى حنفى پاكستانى

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

مولوى امير محمد به اين دليل مذهب شيعه اماميه را پذيرفت كه مشروعيت خلافت ابى‏ بكر براى او ثابت نشده بود؛ زيرا نصّى از پيامبر اكرم صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله در مورد او وجود نداشت و خداوند متعال مى ‏فرمايد: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ». به علاوه مطمئن بود كه ابوبكر فدك را ازحضرت زهرا عليهاالسلام غصب كرد.
مولوى امير در سال 1331 قمرى در «تونسه» پاكستان در قبيله‏ اى معروف به قريش، متولد شد. او نيز با عقيده رايج بين مذاهب چهارگانه كنونى كه عقايد پيشينيان خويش را بدون مطالعه و بررسى مى‏ پذيرند، بزرگ شد ـ باورى كه خلافت ابوبكر و بعد عمر و عثمان را صحيح مى ‏دانست ـ با اين فرق كه او با وجود اين كه مذاهب چهارگانه را قبول داشت، منزلتى را براى اميرالمؤمنين عليه ‏السلام قائل بود كه در هيچ ‏يك از خلفاى قبل از ايشان نمى ‏ديد.
بعد از تحقيق و جست ‏وجو در مورد خلافت ابوبكر برايش ثابت شد كه اين خلافت باطل بوده، و خلافت شرعى، حق اميرالمؤمنين عليه ‏السلام است كه آنها از ايشان غصب كردند.

دليل گرايش جديد خود به مذهب شيعه را تحت عنوان «علت تشيع» چنين بيان مى‏ كند: براى شناخت حقيقت و گريز از باطل، به سراغ مرحوم حضرت مولا مولوى فيض محمد (لكهيالوى) رفتم و با ايشان گفت‏ وگو كردم كه به موضوع خلافت شرعى و فدك غصب شده اختصاص داشت. ازجمله مطالبى كه ايشان از طريق كتب اهل‏ سنت برايم روشن ساخت، اثبات بى ‏چون و چرايى خلافت اميرمؤمنان و غصب حق آن حضرت بود. ايشان گفتند كه هيچ دليلى بر صحت خلافت ابوبكر نداريم والبته به طريق اولى خلافت كسانى كه بعد از او آمدند نيز باطل است و هيچ توجيه شرعى ندارد.
هم‏ چنين ايشان با استفاده از متن بخارى و مسلم و كتاب الامامه والسياسه اثبات كرد كه خلفا حق فاطمه زهرا عليهاالسلام را غصب كردند و آن حضرت در حالى كه از ابوبكر و عمر رنجيده‏ خاطر شده بودند، ازدنيا رفتند . (1)
او با استناد به كتاب يادشده بيان كرد كه حضرت زهرا عليهاالسلام به شيخين فرموده بود: «من بعد از هر نماز شما را نفرين مى‏ كنم!» (2)
كاملاً روشن است كه ممكن نيست حق فاطمه زهرا عليهاالسلام را كسى غصب كند و آن شخص مسلمان باشد. اين جمله آخر تأثير زيادى برمن گذاشت و حجت را بر من تمام كرد تا مذهب حق را بپذيرم وخداى جهانيان را بر اين نعمت شكر و سپاس گويم.

************************************************************
1. شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد: ج2، ص20.
2. الامامة و السياسة: ج1، ص14.