٥. خليل ابراهيم هاشم

(زمان خواندن: 5 - 10 دقیقه)

خليل ابراهيم در شهر (شنعا) به سال 1966 ميلادى متولد شد و در سال 1989 ميلادى توانست در زادگاهش به مذهب تشيع بپيوندد.

سردرگمى نتيجه خلأ دينى
خليل مى‏ گويد: پدرم كارگر ساده ‏اى بود كه اطلاع زيادى در اموردينى نداشت، و خانواده ـ حتى خودم ـ از دين چيزى نمى‏ دانستيم، جز اين كه از اهل ‏تسنن بوديم. پدرم گاهى وقت‏ ها ما را از گفته‏ هاى رد و بدل شده كارگران در هنگام كار پيرامون امور دينى مطلع مى ‏ساخت. زيرا كه آن ها از مذاهب مختلف بودند. پدرم از شيعيان بسيار تعريف مى‏ كرد. تا اين كه تصور به ‏هم ريخته ‏اى از آن ها در ذهنم مجسم شد. پدرم مرا تشويق مى‏ كرد تا با همكلاسى‏ هاى خود در مورد مذهب تشيع مجادله كنم. و چون دانشى نداشتم هميشه در بحث‏ ها كم مى ‏آوردم و از انديشه مذهب تشيع در حيرت مى ‏افتادم. به همين خاطراز آنها كناره مى‏ گرفتم تا از باورهاى اعتقاديم محافظت كنم. دانش ‏آموزان ديگر را به باد انتقاد مى‏ گرفتم كه چرا با آنها معاشرت مى‏ كنند، به آنها مى‏ گفتم كه خانواده ‏ام مى‏ گويند آن ها خوارجند و بايد از آن ها دورى جست.

در جست‏وجوى حقيقت
پس از گذشت مدتى از مدرسه قديمى به مدرسه ديگرى كه «الغدير» نام داشت منتقل شدم و با عده ‏اى از دانش‏ آموزان آشنا شدم كه گرايش ‏هاى مختلفى در زمينه باورهاى اعتقادى داشتند. از اين‏ رو با ملاحظه آن همه اختلاف، گرفتار بحران درونى شدم، چون با خيلى از آن ها گفت‏ و گو كردم و بر سرگردانى من افزوده مى‏ شد. به همين دليل تصميم گرفتم تا يك بررسى و تحقيق عميق آغاز كنم و خود به حقيقت دست يابم. لذا از رفتن به كلاس درس بينش اسلامى منصرف شدم. تا بحث و تحقيق خودم را به صورت موضوعى و بدون تأثيرپذيرى از ديگران انجام دهم. ولى پس از اصرار دوستان جهت حضور، مجبور شدم دوباره در كلاس شركت كنم كه با حضورم در كلاس به فوايد خوب و مؤثرى دست يافتم. اما با وجود همين مقدار از شناخت، پرسش‏ ها در ذهنم شروع به فوران كردند، و عينك تعصب را درآوردم و با نگرشى آزاد به تحقيق ادامه دادم.
يكى از روزها به اتفاق دوستم به ديدار يكى از علماى اهل‏ تسنن رفتيم، چون كه بسيارى از پرسش ‏ها در ذهنم متراكم شده بودند. ازجمله پرسش ‏هايى كه انجام دادم اين بود كه ادله جانشينى ابابكر كدامند؟
گفت : ابابكر هنگام احتضار پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله نزديك‏ ترين فرد به ايشان بودند.
گفتم : شيعيان مى ‏گويند جانشينى پس از پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله از آن امام على عليه ‏السلام است و دليل ‏شان در اين مورد روز غدير و فرموده پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله كه مى‏ فرمايند : «هركس كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست» آيا اين حديث در كتب ما وارد شده است.
شيخ با لحن تند جواب داد : بله وجود دارد، منظورت از اين سخن چيست؟
گفتم : مى‏ خواهم از «من كنت مولاه...» شناخت كاملى داشته باشم اين كه آيا در شأن امام على عليه ‏السلام است، يا خير؟ و اگر هم باشد دليلش چيست؟
گفت: بله، در شأن امام على عليه‏ السلام وارد شده است. و معنايش اين است : هر كس پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله را دوست دارد، پس بايد امام على عليه‏ السلام را نيز دوست داشته باشد.
سپس اضافه كرد : تو را پند مى ‏دهم، از شيعيان فاصله بگيرى.
دوست داشتم از او علت اين امر را سؤال كنم، ولى او مجال نداده و گفت ‏و گو را به بن ‏بست كشانيد. مجبور شدم خودم به مطالعه بپردازم تا ببينم مناقبى كه باعث شدند ابابكر درخور جانشينى پس از پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله شود كدامند؟ چون مى‏ شنيدم ـ و بسيار مى‏ شنيدم ـ اهل‏ تسنن ابابكر را خيلى مورد ستايش قرار مى ‏دهند، و افتخار مى كنند كه وى با پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله در غار بوده است.

ابابكر و آيه غار
اهل ‏تسنن تلاش كرده تا از آيه غار، فضايل به ‏سزايى را براى ابابكر تراشيده تا بدان حد كه قائل شدند در آن روز ابابكر در دل خود آرامش داشت، ولى پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله نداشت؟!! (1)
ولى آيه فرموده خداوند: «اگر او را يارى نكنيد، خداوند او را يارى كرد، آن هنگام كه كافران او را [ از مكه] بيرون كردند. در حالى كه دومين نفر بود [ و يك نفر بيشتر همراه نداشت] در آن هنگام كه آن دو در غار بودند، و او به همراه خود مى ‏گفت: «غم مخور، خدا با ماست» در اين موقع خداوند آرامش خود را بر او فروفرستاد، و با لشكرهايى كه مشاهده نمى‏ كرديم، او را تقويت كرد، و گفتار كافران را پايين قرار داد. و سخن خداوند بالا [ و پيروز] است و خداوند عزيز و حكيم است». (2) فاقد هرگونه مناقبى براى ابابكر مى‏ باشد و كسى كه در روند آيه دقت نمايد خواهد ديد كه:
 
1. ادعايى كه اهل‏ تسنن قائل به آنند اين كه اين مقطع از آيه: «درحالى كه دومين نفر...» تنها يك عذرآورى است ! چون كه آيه از عدد افراد خبرمى ‏دهد و نه چيز ديگر. و پر واضح است كه اجتماع ميان دو نفر كافر و مؤمن در هر مكانى، اجتماع دونفره محسوب مى‏ شود. و طبيعت آيات قرآنى طورى مى ‏باشد كه عدد را در جاهايى يادآور مى‏ شوند همانند اين آيه: «گروهى خواهند گفت، آنها سه نفر بودند، كه چهارمين آنها سگشان بود». و گروهى مى ‏گويند: «پنج نفر بودند، كه ششمين آنها سگشان بود». همه اين ها سخنانى بى‏ دليل است، و گروهى مى‏ گويند: «آنها هفت نفر بودند و هشتمين آن ها سگشان بود...». (3) در اين آيه ملاحظه مى‏ كنيم عدد چهار براى سگ وارد شده، پس اين چه امتياز براى آن به‏ شمار مى‏ آيد.

2. اين مقطع از آيه: «آن هنگام كه آن دو در غار بودند...» صرف ذكر مكان است و مكان مى‏ تواند هم خوبان را دربر گيرد و هم بدان، و اين در يك آن واحد نيز امكان‏ پذير است ! و اين فضيلتى براى ابابكر به‏ شمارنمى ‏آيد، برخلاف ادعاى واهى كسى كه مى‏ خواهد آن را فضيلت جلوه نشان دهد. (4)

3. تمسك‏ جويى آن ها به «او به همراه خود...» مبنى بر اين كه او ازهمراهان هميشگى پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله بود، فاقد دليل است. و همراهى ازديدگاه لغت مى ‏تواند ميان دو نفر صورت گيرد و لازمه آن مسلمان بودن نيست. و صرف همراهى را نشان مى ‏دهد. در آيه آمده است: «دوست با ايمان به همراه خود ـ درحالى كه با او گفت‏ وگو مى‏ كرد ـ گفت: آيا به خدايى كه تو را از خاك و سپس از نطفه آفريد، و پس از آن تو را مرد كاملى قرار داد كافرشدى». (5)
و از اين فراتر مى ‏تواند ميان انسان و حيوان باشد همان‏ گونه كه آمده است: «...صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش و مانند صاحب ماهى [ يونس] مباش...». (6) و پر نمايان است كه اين فضيلتى به‏ شمار نمى‏ آيد.

4. و در اين مورد كه مى ‏فرمايد: ـ از زبان پيامبر صلى ‏الله عليه‏ و‏ آله ـ «غم مخور خدا با ماست...» باز اين فضيلتى براى ابابكر نمى ‏باشد، و چه ‏بسا كه نوعى كمبود و ضعف برايش به ‏شمار مى ‏رود؛ زيرا كه پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله او را از فرو رفتن در اندوه بازداشت، و اندوه اين مرد خالى از دو ديدگاه نيست:
ـ يا اين كه اندوهش ناشى از ترس برپيامبرخداست، و اين عين عبادت است، و پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله از عبادت و پرستش باز نمى‏ دارد، كه براى نزديكى به خداوند از اين راه دستور مى ‏دهد.
ـ و يا اين كه به خاطر خود اوست، و ترس از گرفتارى در دام مشركانى كه دنبال پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله تا موضع غار آمده بودند و به ‏خاطر اين مورد بود كه پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله او را از اندوهش بازداشت.
اين پنداشت كه «با ماست» مى ‏تواند منقبتى باشد باز دليل ناموجه دارد، زيرا كه (معيّت) معانى متعددى دارد، همانند آرامش بخشيدن، بشارت دادن، تحديز و ترسانيدن... خداوند مى ‏فرمايد: «فرزندم همراه ما سوار شو و از كافرمان مباش» (7) و باز مى‏ تواند دال بر اين كه خداوند به حال ما آگاه است باشد. او مى‏ فرمايد: «هيچ‏ گاه سه نفر نجوا نمى‏ كنند مگر اين كه خداوند چهارمين آنهاست و نه تعدادى كمتر و نه بيشتر از آن مگر اين كه او همراه آنهاست هر جا كه باشند». (8)
پر واضح است اگر اين واژه اين همه معنى دارد، پس چه فضيلتى براى ابابكر دربر دارد؟!

علت نام ‏گذارى ابابكر به صديق!
خليل ابراهيم مى‏ گويد : از خودم سؤال مى كردم علت نام‏ گذارى ابابكر به (صديق) چيست، آيا به دليل تصديق پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله يا وجود فاميلى اوست؟ آيا پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله روزى او را به اين نام صدا زده است؟!
القاب صديق و فاروق از سرى القاب حضرت على عليه ‏السلام مى ‏باشند، و در اين مورد روايات فراوان وارد شده است از جمله : قول امام على عليه‏ السلام كه مى‏ فرمايند : «من بنده خدا هستم، و برادر پيامبرش، من صديق بزرگ هستم... پس از اين كسى اين صفت را ادعا نمى ‏كند، مگر آن كه دروغ‏ گو باشد». (9)
و از اباذر و سلمان محمدى نقل شده است : روزى پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏ آله دست على عليه‏ السلام را مى ‏گيرد و آن ‏گاه مى‏ فرمايد: «... اين بزرگ‏ ترين صديق است ، و اين است فاروق اين ملت، فاروق‏ دهنده ميان حق و باطل». (10)
 
تجلى حقيقت
خليل مى ‏نويسد : برايم ثابت شد كه ابابكر فردى با اندك ايمانى بيش نبوده و دليل اين امر ترسى كه او را در غار فرا گرفت، مثل اين فرد نمى ‏تواند صديق ناميده شود. معرفت من كم ‏كم در مطالعه و تحقيق به اوج خود رسيد، حقيقت مسائل را فهميدم و اسباب اختلاف را دريافتم و جالب اين ‏جاست كه در متون كتب اهل ‏تسنن مطالبى وجود دارد كه گفته‏ هاى تشيع را تأييد مى‏ كند.
كتاب « لماذا اخترت مذهب اهل ‏البيت ؛ چگونه شد كه مذهب اهل‏ بيت را برگزيدم » تأثير به‏ سزايى بر من گذاشت، زيرا كه داراى بحث‏ هاى ژرف و دقيقى بود... .
و در نتيجه دريافتم كه حضرت امام على عليه ‏السلام به جانشينى پيامبرخدا صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله سزاوارتر است و پس از گذشت زمانى از اين روند تصميم گرفتم به تشيع بپيوندم به همين دليل به سال 1998 ميلادى شيعه شدم.

************************************************************
1. ر.ك: تفسير فخر رازى، ج 6، ص 49 ـ 50.
2. سوره توبه، آيه 40.
3. سوره كهف، آيه 22.
4. نك: فخر رازى، تفسير، ج 6، ص 50.
5. سوره كهف، آيه 37.
6. سوره قلم، آيه 48.
7. سوره هود، آيه 42.
8. سوره مجادله، آيه 7.
9.  ر.ك: مستدرك حاكم، ج 3، ص 120 4584؛ جوينى، فرائد سمطين، ج1، ص248 (192)؛ ابن‏ كثير، البداية والنهاية، ج3، ص5؛ سنن ابن‏ ماجه، ج1، ص55؛ ابن‏ حنبل، فضائل ‏الصحابه، ج2، ص586 (993)؛ طبرى، الرياض ‏النظرة، ج2، ص96 (1275).
10. ر.ك: هيثمى، مجمع‏ الزوائد، ج 9، ص102؛ تاريخ ابن‏ عساكر، ج42، ص41؛ كنزالعمال، ج11، ص161 32990، به نقل از اباعدى، حذيفه، اباذر و سلمان، طبرى، ذخائر عقبى، ص56.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page