١. حافظ محمد سعيد

(زمان خواندن: 4 - 8 دقیقه)

حافظ در شهر (كانو) كشور نيجريه، به سال 1972 ميلادى متولد شد، و تحصيلات خود را در مدرسه دينى اهل ‏تسنن، بخش مذهب مالكى، به اتمام رساند. به سال 1990 ميلادى در زادگاهش بر اثر يك‏ سرى مناقشات اعتقادى و تاريخى و انجام يك سرى مطالعات ژرف به مذهب اهل ‏بيت عليهم‏ السلام گرويد.
چگونگى آشنايى با مذهب تشيع حافظ مى ‏نويسد : از تشيع و شيعيان در زادگاهم خبر زيادى نمى ‏دانستم، و اين درحالى بود كه شهر آكنده از فرقه ‏ها و مذاهب مختلف اسلامى بود. خبرى كه فكر مرا به تشيع جلب نمود، برپايى انقلاب اسلامى در ايران با تلاش و كوشش دانشمندان اين مذهب بود. در اثر شكل ‏گيرى انقلاب همه نگاه ‏ها به سمت اين كشور معطوف شد، و مردم سخن از تاريخ و نقش شيعيان در بستر حوادث امت اسلام به ميان آوردند، ولى سخنان به ‏طور شفاف نبود و فاقد ژرف‏ نگرى بود.
از آن زمان به بعد تشيع در آفريقا رو به گسترش گذاشت، به‏ خصوص در كشور نيجريه. من نيز در اثر اين حوادث، رفت و آمد با شيعيان را شروع كردم. رفت و آمدم به اماكن شيعه لبنان صورت مى گرفت، چرا كه آن ها داراى مراسم دينى اعم از برپايى نماز و ايراد سخنرانى و دعاخوانى بودند. شب‏ ها در جمع آن ها و با هم دعاى كميل مى‏خوانديم، ديدم اين دعا از مضامين بسيار عالى برخوردار است، و مى ‏تواند توحيد خالص و بى‏ غلّ و غش را در سطور آن ملاحظه نمود كه باعث مى ‏شود انسان مؤمن در اثر آن به يك دل ‏كندن نهايى از دنيا و شوق تقرّب به خداوند دست يابد. اين امر در نظرم خوشايند جلوه نمود. به همين خاطر حضور من مراسم شيعيان بيشتر شد، تا اين كه دوستى ميان من و آن ها شكل گرفت و چند كتاب شيعى به من هديه دادند.
خلأ باورهاى دينى با وجود گرايش دينى خاص به يكى از مدارس مذهب رفتم، ولى ديدم توان هضم مطالب درسى موجود را ندارم ـ هرچند محتواى ساده داشتند ـ چرا كه در حقيقت جز فقه چيزى نمى‏ خوانديم و اطلاعى كامل از علوم اعتقادى و تاريخ نداشتيم. در ذهنم انبوهى از پرسش‏ ها فراهم شد، با خود گفتم: ما چقدر از ميراث عظيم اين مذهب [ تشيع ] به دور هستيم؟ و چرا ما از آنچه در متن برخى كتاب ‏هاى منبع وجود دارد هراسانيم؟ و تنها شيعيان بودند كه مى ‏توانستند اين پرسش ‏ها را پاسخ دهند. و از بخت خوبم دوستىِ خوبى با يكى از شيعيان به وجود آورده بودم، و شيفته اطلاعات وسيع وى در زمينه فرهنگ و دين شدم. و نيز اخلاق نيك وى قابل ستايش بود. از او در روشن كردن مواردى كه برايم گنگ و مبهم بودند يارى جستم. بحث را از مسائل خلافى موجود ميان هر دو طايفه شيعه و سنى، مسائلى كه خود اهل‏ تسنن آنها را قبول دارند شروع كردم. منابعى كه من در بحث به آنها رجوع مى‏ كردم، تأليفات فخررازى و سيوطى به ‏خصوص تفسير درّالمنثور، و ينابيع المودة قندوزى حنفى، و الإمامة و السياسة ابن‏قتيبه... و صحاح بودند، با استناد به آنها من سخن او را تأييد يا رد مى‏ كردم.

پرتويى از غديرخم
قضيه غديرخم از سرى مسائل مسلّم و متواتر نزد عموم مسلمانان است. و مفاد اين مسأله اين چنين است كه پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله هنگامى كه در سال دهم هجرى مناسك حج را به ‏جا آوردند، و از آن ‏جا به مدينه رجعت نمودند، انبوهى از مردم را كه ده‏ ها هزار نفر مسلمانان اعم از انصار و مهاجرين و زنان پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله و اهل ‏بيت عليهم‏ السلام بودند، پس از رسيدن به غدير آب در جحفه كه به آن خم نيز مى‏ گويند، دستور دادند تا مسلمانان متوقف گردند و نداى آماده شدن جهت برپايى نماز ظهر سر داده شود، و اين حادثه در روز 18 ذى‏ الحجه در چله تابستان بود، طورى كه ازشدت گرما افراد مجبور شدند تكه‏ اى از جامه خود را بالاى سر و يا زير پاهايش قرار دهند. چون پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله از نماز فارغ شدند، جايگاه سخنرانى از بار شتران براى وى ساختند و آن حضرت سخنانى ايراد فرمودند. پس رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله دست حضرت على عليه السلام را بالا بردند ـ تا اين كه سفيدى زير بغل نمايان شد ـ و همه حاضران على‏ بن ابى‏ طالب عليه ‏السلام را شناختند، آن‏گاه فرمودند : خداوندا، يار و ياور آن‏ كس باش كه ياور او گرديد، و دشمن كسى باش كه با وى دشمنى نمود، و دوست بدار آن كسى كه او را دوست داشت. دشمن كسى باش كه دشمن او گرديد، و يارى ‏كننده كسى باش كه او را يارى كرد، و واگذار كسى كه او را وا مى‏ گذارد، و حق را به هر سمت كه او مى ‏رود روانه ساز. اى مردم، حاضران شما در اين روز افراد غايب را پيغام دهند.
آن‏گاه از جاهاى خود حركت ننمودند، كه جبرئيل بر پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله نازل شد و آيه: امروز آيين ‏تان را كامل گردانيدم، و نعمتم را بر شما اتمام نمودم.(1)
پس پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله فرمودند:
«اللّه اكبر، بر كامل شدن دين، و به تمام رسيدن نعمت و خوشايندى خداوند از آيينم، و رضايت ايشان به ولايت على پس از من».

راويان حديث غدير
اين حادثه را جماعتى از اصحاب پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله روايت مى ‏كنند: كسانى همچون : اباهريره، ابى ‏بن كعب انصارى، جابر بن عبداللّه‏ انصارى، اباذرغفارى، حسان ‏بن ثابت، خالد بن وليد، زبير بن عوام، سعد بن أبى وقاص و... . (2)
 و نيز همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله نقل كردند، همانند عايشه و ام ‏سلمه.
از تابعين 84 نفر اين روايت را نقل نمودند، از آن جمله : زهرى مدنى، سالم ‏بن عبداللّه‏ بن عمر بن خطاب، سعيد بن جبير... .
و از دانشمندان راوى حديث (360) راوى در قرون مختلف، كسانى همانند: ابا عبد الرحيم خالد بن يزيد جمعى مصرى، طلحه ‏بن يحيى ‏بن طلحه ‏بن عبيداللّه‏ تميمى و... . (3)

تهنيت‏ گويى دو خليفه!
ابن‏ خاوند شاه تاريخ‏ نويس در كتاب (روضه ‏الصفا) مى‏ نويسد:
 پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله در خيمه مخصوص خود نشست، و دستور دادند تا حضرت على عليه‏ السلام در خيمه ديگرى بنشيند. و مردم به ايشان تهنيت بگويند. هنگامى كه مردم از تهنيت ‏گويى فارغ شدند، پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله دستور دادند تا زنان نيز به حضرت على عليهم ‏السلام تهنيت بگويند... و ازجمله كسانى كه به حضرت تهنيت گفت، عمر بن خطاب يكى از ياران پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله بود.
او خطاب به آن امام گفت : تهنيت باد بر تو اى پسر ابى‏طالب، مولاى من و جميع مؤمنان و مؤمنات گرديدى.(4)
علاوه بر اين دانشمندانى در علوم حديث، تفسير، تاريخ، ازاهل‏ تسنن، اين حديث رابه همراه اسانيد صحاح ‏آن ‏از طريق رجال و راويان ثقه از ياران پيامبر صلى الله ‏عليه ‏و ‏آله نقل كرده ‏اند كه مى ‏توان افراد ذيل را بيان نمود:
1. حافظ ابوبكر عبداللّه ‏بن محمد بن ابى ‏شيبه؛
2. امام حنبلى ‏ها، احمد بن حنبل؛
3. حفاظ محمد بن جريرالطبرى؛
4. حافظ ابوبكر خطيب بغدادى؛
5. ابوالفرج ابن ‏جوزى حنبلى؛
6. نورالدين ‏بن صبّاغ مالكى؛
7. جلال ‏الدين سيوطى؛
و ده‏ ها بزرگ ديگر از اهل تأليف و تحقيق. (5)

دست‏ يابى به حقيقت
حافظ مى‏ نويسد : اطلاعات وسيع من در مورد حادثه غدير نقش به ‏سزايى در شناخت ديگر حقايق تاريخ ايفا نمود، مصايب پيش ‏آمده و تراژديى كه مسلمانان گرفتار آن هستند، نتيجه دورى از كسانى كه مى‏ بايستى زمام امور(خلافت) در دست آنها باشد؛ چرا كه متأسفانه امور دست كسانى افتاد كه ملت ‏ها را خوار نموده و به بردگى گرفته ‏اند. احكام و مفاهيم اسلام را تغيير داده، تا روح اسلام را از بين برده و او را تنها در حال و هواى بندگى و عارى از هرگونه عزت و سربلندى و اراده آهنين نشان دهند، تا از اين رهگذر امت را به هر سمت و سوى كه مى‏ خواهند سوق دهند و ملت را بازيچه دست خويش سازند، و راه را براى ظالمان پس از خود هموار كنند.
حافظ مى ‏نويسد: حادثه غدير برايم هيچ ‏گونه عذرى برجا نگذاشت، و بر من واجب نمود تا از امام على عليه‏ السلام پيروى كنم، و در مسير ايشان و پيشوايان پس از ايشان قدم بگذارم. به همين دليل راه‏ شان را با بينش و دليل قاطع طى نمودم و خداوند را سپاس مى ‏گويم كه اين را برايم ميسر نمود. لذا در سال 1995 ميلادى در شهر (كانو) كشور نيجر به مذهب تشيع گرويدم.

*********************************************************  
1. سوره مائده، آيه3: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي».
2. علامه امينى رحمه ‏الله در كتاب الغدير (110) نفر از اصحاب را ذكر نمود كه راويان حديث غدير بوده ‏اند. ر.ك: الغدير، ج1، ص41 ـ 144.
3 . همان، ج 1، ص 167 ـ 311.
4 . تاريخ روضه ‏الصفا، ج 2، ص 541؛ الغدير، ج 1، ص 509.
5 . ر.ك: الغدير، ج 14، ص 510 ـ 527.