برو كار كن

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

صاحب نفس قدسيه شيخ محمدحسين قمشه اى فرمود:
من در اوائل جوانى كه در مشهد مقدس رضوى مشغول تحصيل بودم بسيار مفلوك بودم و در كمال فلاكت و پريشانى بسر مى بردم و بواسطه نادارى بروزه استجارى امرار معاش مى نمودم . يك وقتى سه روز پى درپى روزه گرفتم و بجزئى چيزى سحرى و افطارى خود را گذرانيدم لكن روز سوم در حرم مطهر حضرت (ع ) از حال رفتم .
سيد بزرگوارى را به بالين خود ديدم كه فرمود برخيز برو كار كن روزه بر تو حرام است من برخواستم و به منزل خود رفتم و تعجب نمودم كه آن سيد بزرگوار كه بود كه از حال و روزه من خبر داشت پس من در اطاق خود كاسه مسى داشتم ، بردم فروختم و امر افطار خود را گذراندم و بعد از آن عقب كارى رفتم .
چندروزى كه گذشت بر شانه و بازوى من دردى عارض شد كه آرام و آسايش مرا سلب نمود. لذا بچند طبيب رجوع كردم و علاج نشد آنگاه يكنفر از اطباء گفت اين مرض تو شقاقلوس است و چاره و علاجش بجز بريدن كتف تو نمى شود و من چون تحمل بر درد و الم نداشتم ناچار براى عمل جرّاحى راضى و حاضر شدم لكن طبيب گفت برو چند نفر از علماى مشهور را ملاقات كن و قضيه خود را بگو و نوشته اى از ايشان براى من بياور كه فردا براى من مسؤ ليتى نباشد.
من از مطب او بيرون آمدم و با نهايت پريشانى و حيرانى بحرم مطهر حضرت رضا (ع ) مشرف شدم و خود را بضريح آنحضرت چسبانيدم و شروع كردم به گريه كردن و در دل گفتن و هركس كه مى خواست نزديك من بيايد فرياد مى زدم كه خود را به من نزن و ملتفت باش (زيرا انگشتى كه به دستم مى خورد گويا مرا مى كشت ) در همين حال بودم كه ناگاه سيّد جليلى را ديدم كه گويا همان سيّد بزرگوار سابق بود به من فرمود روزه بر تو حرام است ، داد زدم آقا ملتفت باشيد كه خود را به من نزنيد چرا كه دستم درد مى كند.
ولى آن آقا نزديك آمد و دست مبارك خود را بر شانه من گذاشت و فرمود درد نمى كند هرچه خواستم امتناع كنم نشد همين قسم دست شريف خود را پائين مى كشيد و بازوى مرا فشار مى داد و مى فرمود دردى ندارد تا به همه دست من دست كشيد مگر سر ناخن ابهام يا سبابه و گويا آنرا براى علامت باقى گذارد و چون چنين كرد فورا به بركت دست مباركش تمام آلام و اسقام رفع گرديد و چون از مرض و درد شفا يافتم ، نزد طبيب رفته و دستم را به او نشان دادم گفت اين كار، كار عيسى بن مريم است و از طاقت بشر بيرون است .(1)

بيا برو به پناه رضا شهنشه طوس
حريم درگه او را ز فرط شوق ببوس

اگرچه غرق گناهى برو بر دربارش
زلطف و راءفت احسان حق مشو ماءيوس

بحال گريه نما توبه و خضوع و خشوع
در آن مقام تملق نما چو گربه لوس

بخاك مرقد او سرگذار و اشك بريز
كه جن و انس ملائك نهاداند رؤ س

بخواه حاجت خود را هرآنچه مى خواهى
كه مستجاب شود در مزار شمس ‍ شموس

*************************************************************************************
1- معجزات .