خواستگارى

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

- مرد! چرا سنگ اندازى مى كنى ؟ هر دختر و پسرى سر انجام بايد ازدواج كنند و زندگى مشترك خود را آغاز كنند.
- سنگ اندازى كدام است زن ؟ هر كه از راه رسيد و دخترمان را خواست ، بايد بدهيم ؟ مگر تو او و خانواده اش را چقدر مى شناسى كه اين همه اصرار مى كنى ؟!
- شناخت زيادى ندارم ، ولى مگر تو با آنها آشنا نيستى ؟
- من فقط چند بار در مسجد با او سلام و عليك داشته ام ، همين ! ظاهرش ‍ نشان مى دهد كه جوان بدى نيست . زحمتكش است . با زور بازو مخارج خود و مادر پيرش را تاءمين مى كند.
- اين سه بارى كه با مادرش به خواستگارى آمده بود، از برخوردهايش ‍ فهميدم كه انسان مؤ من و خوبى است . مادرش مى گفت : اهل محل همه قبولش دارند!
- نمى دانم . من كه عقلم به جايى قد نمى دهد. جميله چه مى گويد؟ نظرش ‍ چيست ؟
- حرفى نزده ، اما با شناختى كه از روحيه ى دخترمان دارم ، مى دانم كه سكوتش نشان رضايتش است ... راستى قرار است مادرش نزديك غروب براى گرفتن جواب بيايد. در جوابش چه بگويم ؟
- بگو يك هفته ى ديگر صبر كنند تا خوب فكرهاى مان را بكنيم .
- يك هفته ؟!
- آرى . بايد با امام جواد عليه السلام مشورت كنم . دخترمان را كه از سر راه پيدا نكرده ايم ، ولى مبادا به آن ها درباره ى مشورت چيزى بگويى !
جميله در آشپزخانه بود و گفت گوى پدر و مادرش را مى شنيد. از شدت اضطراب ناخن هايش را مى جويد. او به خواستگارش علاقه داشت ، از طرفى صحبت هاى پدرش را هم منطقى مى ديد.
يك هفته از ماجرا گذشت . نزديك ظهر بود كه زن صداى در را شنيد. وقتى در را باز كرد، قاصدى نامه اى را كف دست او گذاشت و رفت .
زن مى دانست كه ابراهيم دوست ندارد نامه هايش باز شود. اين بود كه تا عصر صبر كرد. وقتى ابراهيم به خانه آمد، دست و رويش را شست و داخل اتاق شد، زن نامه را جلوى او گذاشت و گفت : امروز رسيد.
چشم هاى ابراهيم برق زد. نامه را برداشت و بوسيد. زن گفت :
- از كيست ؟
- از امام جواد عليه السلام نظرش را پرسيده بودم و جواب نوشته است .
- بخوان ، ببينم چه نوشته ؟
مرد نامه را گشود و بلند خواند، طورى كه جميله هم در آشپزخانه بشنود:
اگر خواستگارى براى دختر شما آمد و اخلاق و ديانت او مورد رضايت شما بود، با ازدواج موافقت كنيد. اگر چنين نكرديد و پسر و دختر مجرد باقى ماندند، در جامعه فتنه و فساد بزرگى به وجود مى آيد.
مرد نامه را بست . رو به زنش كرد و گفت :
- اگر براى جواب آمدند، بگو مبارك است ان شاء الله !
جميله وقتى اين حرف را شنيد، خيالش راحت شد و در حالى كه از خجالت توى صورتش خون دويده بود، يك ليوان شربت خنك براى پدرش ريخت و جلوى او گذاشت .(20)

- پاورقی -

 20 - فروع كافى ، ج 5، ص 347،ح 2.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page