5 ـ انكار فرزندى

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

گروهى هم با شك اندازى كوشيدند اصل اين مطالب را كه امام جواد پسر امام رضا عليهماالسلام است، انكار كنند. تفصيل اين مطلب را از حسن بن عمار مى‏خوانيم: «نزد على بن جعفر بن محمّد در مدينه نشسته بودم. ابو جعفر عليه‏ السلام (امام جواد) وارد مسجد رسول خدا (ص) شد. على بن جعفر بدون رداء و قبا به سويش شتافت و دست و بازويش را بوسيد. ابوجعفر به او گفت: اى عمو بنشين خدا رحمتت كند! گفت: آقاى من چگونه بنشينم، حال آن كه شما ايستاده‏ ايد؟ به هر حال اين گفت وگو پايان يافت و او برگشت. اصحابش گفتند: تو عموى پدرش هستى، تو چرا اين گونه رفتار كردى؟ على بن جعفر گفت: ساكت باشيد، وقتى خداوند به اين صاحب ريش اهليّت نمى‏ دهد و به اين جوان مى‏دهد (امامت) و در چنين جايگاهى قرار مى‏دهد، منكر فضيلت و برترى ‏اش شوم؟ به خدا پناه مى‏برم از آنچه مى‏ گوييد، من بنده‏ى او هستم.» (28)
امّا سرّ اين گونه رفتار را ابى جعفر در گفت وگويش با حسن ابن حسين بن على بن حسين فاش مى‏كند. او به حسن گفت: «به خدا قسم، خداوند اباالحسن رضا عليه‏السلام را يارى داد. حسن گفت: آرى به خدا. فدايت شوم! برادرانش به او (امام رضا) ظلم كردند، على بن جعفر گفت: آرى به خدا. ما عموهايش هم به او ظلم كرديم. حسن پرسيد: چگونه؟
على بن جعفر گفت:برادرانش و ما (عموهايش) به او (امام رضا) گفتيم: در بين ما هرگز امامى (حائل اللون) نبوده است. امام رضا عليه‏ السلام فرمود: او پسرم است. گفتند: رسول خدا با «قيافه» قضاوت كرد. بين ما و تو هم همين گونه باشد. فرمود: شما اين كار را بكنيد ولى من چنين كارى نمى‏كنم. در ضمن او را مطلع نكنيد كه براى چه دعوتش كرده‏ايد و در خانه‏ هايتان باشيد. وقتى آمدند، ما در بستان نشسته بوديم. عموها، برادران، خواهران امام رضا عليه‏ السلام همه آمده بودند. به امام رضا(ع) كلاهى پشمى و لباس باغبانى داديم و گفتيم: وارد باغ شو. گويا كه كارگر باغ هستى. آن‏گاه ابى جعفر (جواد) را آوردند و به قيافه‏ شناسان گفتند: اين پسر را به پدرش ملحق كنيد. قيافه‏شناسان گفتند: اين‏جا پدرى ندارد. اين عموى پدر پدرش، اين عموى پدرش، اين عمويش، اين هم عمه‏اش است. اگر هم پدرى اين‏جا داشته باشد، صاحب بستان (كارگر باغ) است. راه رفتن هر دو مثل هم است. وقتى ابوالحسن رضا عليه ‏السلام آمد، گفتند: اين پدرش است.
على بن جعفر مى‏گويد: برخواستم و دهان حضرت را بوسيدم (چنان كه آب دهانش به لبم خورد). سپس گفتم: اشهد انّك امامى عندا...، امام رضا گريست پس به من گفت: يا عم! الم تسمع ابى و هو يقول: قال رسول الله (ص) بابى ابن خيرة الإماء النوبية الطيبة الفم....؛ اى عمو! شنيدى كه پدرم فرمود: رسول خدا فرمود: پدرم فداى پسر كنيز برگزيده نوبيه كه پاكيزه دهان ... است. و
من (على بن جعفر) گفتم: راست مى‏گويى فدايت شوم.» (29)

- پاورقی -

28 ـ كافى، ج 1، ص 322.
29 ـ همان، ج 1، ص 322 و ارشاد، ص 297.