گروهى هم با شك اندازى كوشيدند اصل اين مطالب را كه امام جواد پسر امام رضا عليهماالسلام است، انكار كنند. تفصيل اين مطلب را از حسن بن عمار مىخوانيم: «نزد على بن جعفر بن محمّد در مدينه نشسته بودم. ابو جعفر عليه السلام (امام جواد) وارد مسجد رسول خدا (ص) شد. على بن جعفر بدون رداء و قبا به سويش شتافت و دست و بازويش را بوسيد. ابوجعفر به او گفت: اى عمو بنشين خدا رحمتت كند! گفت: آقاى من چگونه بنشينم، حال آن كه شما ايستاده ايد؟ به هر حال اين گفت وگو پايان يافت و او برگشت. اصحابش گفتند: تو عموى پدرش هستى، تو چرا اين گونه رفتار كردى؟ على بن جعفر گفت: ساكت باشيد، وقتى خداوند به اين صاحب ريش اهليّت نمى دهد و به اين جوان مىدهد (امامت) و در چنين جايگاهى قرار مىدهد، منكر فضيلت و برترى اش شوم؟ به خدا پناه مىبرم از آنچه مى گوييد، من بندهى او هستم.» (28)
امّا سرّ اين گونه رفتار را ابى جعفر در گفت وگويش با حسن ابن حسين بن على بن حسين فاش مىكند. او به حسن گفت: «به خدا قسم، خداوند اباالحسن رضا عليهالسلام را يارى داد. حسن گفت: آرى به خدا. فدايت شوم! برادرانش به او (امام رضا) ظلم كردند، على بن جعفر گفت: آرى به خدا. ما عموهايش هم به او ظلم كرديم. حسن پرسيد: چگونه؟
على بن جعفر گفت:برادرانش و ما (عموهايش) به او (امام رضا) گفتيم: در بين ما هرگز امامى (حائل اللون) نبوده است. امام رضا عليه السلام فرمود: او پسرم است. گفتند: رسول خدا با «قيافه» قضاوت كرد. بين ما و تو هم همين گونه باشد. فرمود: شما اين كار را بكنيد ولى من چنين كارى نمىكنم. در ضمن او را مطلع نكنيد كه براى چه دعوتش كردهايد و در خانه هايتان باشيد. وقتى آمدند، ما در بستان نشسته بوديم. عموها، برادران، خواهران امام رضا عليه السلام همه آمده بودند. به امام رضا(ع) كلاهى پشمى و لباس باغبانى داديم و گفتيم: وارد باغ شو. گويا كه كارگر باغ هستى. آنگاه ابى جعفر (جواد) را آوردند و به قيافه شناسان گفتند: اين پسر را به پدرش ملحق كنيد. قيافهشناسان گفتند: اينجا پدرى ندارد. اين عموى پدر پدرش، اين عموى پدرش، اين عمويش، اين هم عمهاش است. اگر هم پدرى اينجا داشته باشد، صاحب بستان (كارگر باغ) است. راه رفتن هر دو مثل هم است. وقتى ابوالحسن رضا عليه السلام آمد، گفتند: اين پدرش است.
على بن جعفر مىگويد: برخواستم و دهان حضرت را بوسيدم (چنان كه آب دهانش به لبم خورد). سپس گفتم: اشهد انّك امامى عندا...، امام رضا گريست پس به من گفت: يا عم! الم تسمع ابى و هو يقول: قال رسول الله (ص) بابى ابن خيرة الإماء النوبية الطيبة الفم....؛ اى عمو! شنيدى كه پدرم فرمود: رسول خدا فرمود: پدرم فداى پسر كنيز برگزيده نوبيه كه پاكيزه دهان ... است. و
من (على بن جعفر) گفتم: راست مىگويى فدايت شوم.» (29)
- پاورقی -
28 ـ كافى، ج 1، ص 322.
29 ـ همان، ج 1، ص 322 و ارشاد، ص 297.
5 ـ انكار فرزندى
- بازدید: 1500