علما و محدثين اهل سنت - چنانچه گذشت - به هر وسيله ممكن تلاش كرده اند كه براى خلفاى ثلاث فضائلى دست و پا كنند و چون ما آنها را بررسى كرديم مطلبى كه دلالت واضحى بر فضيلت شان داشته باشد نيافتيم. از جمله آنها روايات متعارضى است كه مىخواهند بگويند اين عمر بود كه پيشنهاد اذان را داد:
«عن نافع مولى ابن عمر عنه كان المسلمون حين قدموا المدينة يجتمعون فيتحينون الصلاة ليس ينادى لها فتكلموا يوما في ذلك فقال بعضهم اتخذوا ناقوسا مثل ناقوس النصارى وقال: بعضهم بل بوقا مثل قرن اليهود فقال عمر أَوَ لا تبعثون رجلا ينادى بالصلاة فقال رسول اللّه (ص) يا بلال قم فناد بالصلاة»(3).
يعنى در ابتداى امر كسى براى نماز ندا نمىداد و مسلمانان خود توجه به وقت نماز داشتند تا آنكه روزى در اين زمينه مشورت كردند دستهاى گفتند مثل نصارى از ناقوس استفاده كنيم دستهاى بوق يهود را برگزيدند عمر گفت: آيا كسى را نمىفرستيد كه به نماز مردم را بخواند؟ رسول خدا (ص) فرمود: برخيز اى بلال و مردم را به نماز بخوان.
از اين دسته روايات كه فقط از نافع، غلام عبد اللّه بن عمر و او از ابن عمر نقل شده چنين بر مىآيد كه در ميان اصحاب در جلسه مزبور -كه شخص رسول خدا (ص) نيز حضور داشت- فقط عمر بود كه فكر ندا دادن براى نماز به مغزش خطور كرد و لابد اين مهم يكى از الهاماتى بود كه به او شد كه حتى رسول خدا (ص) نيز از آن محروم بود زيرا چنانچه مىآيد خود آن حضرت پيشنهاد ناقوس و غيره را نمود گر چه اين روايت معارض دارد. توجه كنيد:
«كان رسول اللّه (ص) قد هم بالبوق وامر بالناقوس فنحت فأرى عبد اللّه بن زيد في المنام قال: رأيت رجلا عليه ثوبان اخضران يحمل ناقوسا فقلت له يا عبد اللّه! تبيع الناقوس؟ قال: وما تصنع به؟ قلت: انادى به إلى الصلاة. قال: افلا ادلك على خير من ذلك قلت وما هو؟ قال: تقول: اللّه اكبر... (الى آخر الاذان) قال: فخرج عبد اللّه ابن زيد حتى أتى رسول اللّه (ص) فاخبره بما رأى... فقال رسول اللّه (ص) أنّ صاحبكم قد رأى رؤيا... فسمع عمر بن الخطاب بالصوت فخرج فقال يا رسول اللّه! واللّه لقد رأيت مثل الذى رأى»(1).
خلاصه ترجمه: رسول خدا (ص) مىخواست كه براى نماز به بوق بدمند و دستور داد كه ناقوس درست كنند كه عبد اللّه بن زيد در خواب كيفيت اذان را ديد و رسول خدا (ص) دستور داد كه بلال آن را اعلان كند و چون عمر صداى اذان را شنيد خارج شد و گفت: يا رسول اللّه! به خدا قسم من هم مثل همان را ديدم.
از اين روايت فهميده مىشود كه رسول خدا (ص) خود دستور به ساختن ناقوس نموده است كه يكى اذكار اذان را در خواب ديد. بنابراين مسأله مشورت پيامبر و نظر دادن اصحاب و پيشنهاد عمر صحيح نيست و اگر باشد اين روايت كه مىگويد عمر هم اذان را در خواب ديد صحيح نيست. بعض از شارحين نيز به اين اشكال متوجه شده و خواستند بين اين دو دسته روايات جمع كنند كه نتوانستند.
حال توجه شما را به روايتى ديگر جلب مىكنيم:
«إنّ النّبى (ص) استشار الناس لما يهمّهم إلى الصلاة فذكروا البوق فكرهه من اجل اليهود. ثمّ ذكروا الناقوس فكرهه من اجل النصارى فأرى النداء تلك الليلة رجل من الانصار يقال له عبد اللّه بن زيد و عمر بن الخطاب. فطرق الانصارى رسول اللّه (ص) ليلا فامر رسول اللّه (ص) بلالا به فاذن... قال عمر: يا رسول اللّه! قد رأيت مثل الذى رأى ولكنه سبقنى»(2).
خلاصه ترجمه: پيامبر (ص) با اصحاب در مورد اعلان نماز مشورت كرد. گفتند بوق، حضرت به خاطر يهود نپذيرفت. گفتند ناقوس. حضرت به خاطر نصارى نپذيرفت. همان شب مردى از انصار به نام عبد اللّه بن زيد و عمر بن خطاب اذان را در خواب ديدند. مرد انصارى شبانه خدمت رسول خدا (ص) آمد و حضرتش به بلال دستور داد كه به همان جملات اذان بگويد... عمر گفت: يا رسول اللّه! همان كه آن مرد ديد من هم ديدم و لكن او از من سبقت گرفت.
از ترجمه فوق تعجب نكنيد كه نوشتيم: «مردى از انصار به نام عبد اللّه بن زيد و عمر بن الخطاب...». كه راوى آن نخواست اسم عمر را نياورد و با عجله اسم عمر را هم كنار مرد انصارى ذكر كرد!
اين روايت بر خلاف روايت قبلى كه مىگفت رسول خدا (ص) خود دستور به تراشيدن چوب ناقوس كرده است، مىگويد كه حضرتش پيشنهاد بوق و ناقوس را نپذيرفت.
در جمع بندى اين روايات چنين نتيجه مىگيريم كه:
1 - رسول خدا (ص) با اصحاب مشورت كرد و هر يك پيشنهادى كردند و اين عمر بود كه در همان جلسه پيشنهاد ندا براى نماز داد.
2 - رسول خدا (ص) با اصحاب مشورت كرد و حضرت پيشنهادهاى آنان را نپذيرفت تا آنكه همان شب عبد اللّه بن زيد خواب اذان را ديد.
3 - رسول خدا (ص) مىخواست كه بوقى يا ناقوسى براى اعلان نماز تهيه شود كه عبد اللّه بن زيد خواب اذان را ديد.
4 - چون عمر صداى اذان را شنيد خود را به رسول خدا (ص) رساند و گفت كه من هم آن خواب را ديدم.
خلاصه آنكه اينان از يكطرف عمر را اولين پيشنهاد دهنده معرفي مىكنند و از طرفي مرد انصارى خواب اذان را مىبيند. از يك طرف مىگويند كه رسول خدا (ص) از پيشنهاد بوق يا ناقوس اكراه داشت و از طرفي خود دستور به آن مىدهد! آيا بهتر نيست به جاى اين همه تناقضات و با زحمت براى عمر فضيلتى دست و پا كردن به دستور پيامبر (ص) از اهل بيت پاك آن بزرگوار پيروى كرده و از آنان بپرسند كه دستور اذان از كجا آمد؟ امام پنجم شيعه - باقر العلوم عليهالسلام - مىفرمايد:
«لما اسرى برسول اللّه (ص) فبلغ البيت المعمور حضرت الصلاة فاذن جبرئيل واقام..»(1).
بنابراين چنين نبود كه خداوند اذان را به يك انصارى و يا به او و عمر تعليم بدهد ولى پيامبرش را واگذارد كه او بخواهد دستور به تهيه ناقوس بدهد بلكه مطابق روايت فوق آنگاه كه حضرتش به معراج رفت در آنجا اذان و اقامه گفته شد و حضرت آن را به بلال آموخت و او افتخار مؤذن بودن آن بزرگوار را پيدا كرد.
- پاورقی -
(3) الف - صحيح بخارى، ج 1 ص 157، كتاب الصلاة، باب بدء الاذان.
ب ـ صحيح مسلم، ج 1، ص 285، كتاب الصلاة، باب أوّل، ح 1.
ج - سنن ترمذي، ج 1 ص 362، ابواب الصلاة، باب ما جاء في بدء الاذان، ح 190.
د - سنن نسائى، ج 2 ص 3، ابتداى كتاب الاذان، ح 622.
(1) الف - سنن ابن ماجه، ج 1 ص 232، كتاب الاذان والسنة فيها، باب أوّل، ح 706.
ب - سنن أبي داود، ج 1 ص 135، كتاب الصلاة، باب كيف الاذان، ح 499.
ترمذى با حذف صدر روايت آن را در جلد اول سنن ص 358 به شماره 189 مىآورد.
(2) سنن ابن ماجه، همان، ص 233، ح 707.
(1) تهذيب الاحكام، ج 2 ص 64، كتاب الصلاة، باب 7.
14 - عمر و پيشنهاد اذان
- بازدید: 786