مىگويند: «شيعه قائل به تحريف قرآن است».
نسبت فوق يكى از تهمتهاى متعددى است كه به شيعه مىزنند. آنها به كتابى استناد مىكنند كه يكى از علماى شيعه نوشته و ساير دانشمندان آن را مردود مىدانند. شيعه مىگويد: هر روايتى -گر چه از نظر سند صحيح باشد- اگر با صريح قرآن مخالفت داشته باشد مردود است. پس اگر رواياتى دلالت بر تحريف قرآن كند چون مخالف قرآن است كه مىگويد «ما قرآن را حفظ مىكنيم»(1) يعنى از هرگونه تحريف و دستكارى -اعم از كم شدن و يا زياد شدن- ما آن روايات را مردود دانسته و هرگز آن را كلام معصوم نمىدانيم.
اهل سنت، صحاح سته -مخصوصا صحيحين- را وحى منزل مىدانند. مىگويند بخارى و مسلم صحيحترين كتاب بعد از قرآن است. پس اگر مطلبى در اين دو كتاب باشد حتما صحيح است.
عمر در ضمن خطبهاى طولانى چنين گفته است: (خطبه طولانى عمر را فقط بخارى نوشته است).
«... إنّ اللّه بعث محمدا (ص) بالحق وانزل عليه الكتاب فكان مما انزل اللّه آية الرجم فقرأناها وعقلناها ووعيناها...»(2).
خلاصه ترجمه تا آنجا كه به بحث ما مربوط است: «خداوند محمد (ص) را به حق برانگيخت و بر او كتاب نازل كرد از جمله آنچه كه نازل نمود آيه رجم بود ما آن را خوانديم و فهميديم و به خاطر سپرديم. رسول خدا (ص) رجم كرد و ما هم بعد از او رجم كرديم. مىترسم اگر زمانى طولانى بر مردم بگذرد كسى بگويد به خدا قسم ما آيه رجم را در كتاب خدا نمىيابيم كه با ترك واجبى كه خدا نازل كرد گمراه شوند و رجم در كتاب خدا حق است بر كسى كه زنا كند از مرد و زن در صورتى كه محصن باشند (همسر داشته باشند) اگر بينة اقامه شود (يعنى چند نفر شهادت دهند) يا زن آبستن باشد يا اعتراف كنند...».
آيهاى را كه عمر ادعا مىكند در پاورقى نوشتيم و ترجمه آن چنين است: «اگر پيرزن و پيرمرد زنا كنند بايد آن دو را حتما سنگسار كرد».
نكاتى كه بايد در اين فراز از خطبه عمر دقت شود از اين قرار است: 1 - ادعاى عمر اين است كه آيه رجم در قرآن بود و آيه هم مطابق آنچه كه ادعا مىكنند مربوط به پيرزن و پيرمرد است. به اصطلاح مىگوئيم دليل اخص از مدعا است يعنى دستور رجم براى هر مرد و زن همسردار است و آيهاى كه ادعا شده مربوط به پيرمرد و پيرزن است (اگر با آنها مدارا كنيم و بگوئيم مراد پيرى است كه همسر داشته است).
2 - مىگويند كه آيه رجم نسخ تلاوت شده يعنى حكم آن باقى است و خواندن آن ممنوع شده است! كه بايد گفت: اين هم از عجايب توجيه آنها است زيرا:
أوّلاً - مسألهاى به نام نسخ تلاوت در سخنان عمر مطرح نشده بلكه گفته است اگر حرف مردم نبود با دست خود مىنوشتم وإلاّ بايد مىگفت: اگر تلاوت آن ممنوع نبود آن را وارد كتاب خدا مىكردم.
ثانيا - معنى ندارد آيهاى حكمش باشد ولى خواندن آن ممنوع گردد.
ثالثا - بايد گفت: اگر آيه آن است كه در پاورقى آمده همان بهتر كه خوانده نشود! قرآن در آن درجه فصاحت و زيبائى و جمله مذكور در رديف كلام معمولى انسانها!
رابعا - اگر نسخ قراءتى باشد نه عمر و نه غير او حق ندارند آن را وارد كتاب خدا بنمايند چه حرف مردم باشد و چه نباشد.
3 - اشكال ديگرى كه در گفتار عمر است اين است كه او آبستنى را دليل بر زنا مىداند در حالى كه اين امر اعم از زنا است و اين مطلب واضحتر از آن است كه بخواهيم توضيح دهيم.
4 - نكته ديگرى كه بايد از خليفه پرسيد اين است كه آقاى عمر! چه شد كه شما آيه رجم را كه در قرآن نيامده به ياد داشتيد ولى آيه تيمم را كه در دو جاى قرآن آمده فراموش كرديد كه چون از شما پرسيدند در نبود آب چه كنيم گفتيد نماز نخوانيد؟!
- پاورقی -
(1) سوره حجر، آيه 9.
(2) الف - صحيح بخارى، ج 8 ص 209، كتاب المحاربين من اهل الكفر والردة، باب رجم الحبلى من الزنا إذا احصنت. و ج 9 ص 128 كتاب الاعتصام بالكتاب والسنة، باب ما ذكر النبى (ص)و...، و در ج 9 ص 86، چنين نقل مىكند: «لولا أن يقول الناس زاد عمر في كتاب اللّه لكتبت آية الرجم بيدى».
يعنى: (عمر گفت) اگر نبود كه مردم مىگويند عمر به كتاب خدا افزود من با دست خود آيه رجم را مىنوشتم.
ب - صحيح مسلم، ج 3 ص 1317، كتاب الحدود، باب 4، ح 15.
در پاورقى آمده است: «أراد بآية الرجم: الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة».
ج - سنن ابن ماجه، ج 2 ص 853، كتاب الحدود، باب 9، ح 2553 (دنباله روايت).
د - سنن ترمذى، ج 4 ص 30، كتاب الحدود، باب 7، ح 1432.
ه - سنن أبي داود، ج 4 ص 145، كتاب الحدود، باب في الرجم، ح 4418.
11 - عمر و آيه رجم
- بازدید: 850