مثل معروفي است كه مىگويند: «دزد ناشى به كاهدون مىزند!». جاعلان ناشى حديث، به جاى آنكه فقط رواياتى در فضائل افراد مورد نظر خود جعل كنند احاديثى نقل مىكنند كه در آن براى بالا بردن مقام آن افراد، مقام و منزلت رسول خدا (ص) را پايين مى آورند. به روايت زير دقت كنيد و ببينيد كه چگونه براى بالا بردن عمر، پيامبر (ص) را پايين آوردند:
«... عن سعد ابن أبي وقاص قال: استأذن عمر على رسول اللّه (ص) وعنده نساء من قريش يكلمنه ويستكثرنه عالية اصواتهن فلما استأذن عمر قمن يبتدرن الحجاب. فاذن له رسول اللّه (ص) ورسول اللّه (ص) يضحك فقال عمر: اضحك اللّه سنك يا رسول اللّه قال: عجبت من هؤلاء اللاتى كن عندى فلما سمعن صوتك ابتدرن الحجاب. قال عمر فانت يا رسول اللّه كنت احق أن يهبن ثمّ قال: أى عدوات انفسهن! اتهبننى ولا تهبن رسول اللّه (ص) قلن نعم، انت افظ واغلظ من رسول اللّه (ص) قال رسول اللّه (ص) : والذى نفسى بيده ما لقيك الشيطان قط سالكا فجا إلاّ سلك فجا غير فجك»(1).
ترجمه: «پسر سعد از قول پدرش نقل مىكند كه گفت: عمر از رسول خدا (ص) اجازه خواست (كه نزدش برود). نزد آن حضرت زنانى از قريش بودند كه (با حضرتش) صحبت كرده و پرگوئى مىنمودند در حالى كه صدايشان بلند بود. چون عمر اجازه خواست (با شنيدن صداى او) برخاسته و حجاب نمودند. رسول خدا (ص) به عمر اجازه داد (عمر داخل شد) در حالى كه آن حضرت مىخنديد. عمر گفت: هميشه خندان باشى (چه شده!) فرمود: من از اين زنان تعجب مىكنم كه چون صداى تو را شنيدند به حجاب مبادرت ورزيدند. عمر گفت: يا رسول اللّه! تو سزاوارترى كه به احترام تو چنين كنند. سپس (خطاب به زنها) گفت: اى دشمنان جان خود! آيا از من حساب مىبريد و از رسول خدا (ص) نمىبريد؟ گفتند: آرى، زيرا تو مردى تندخو و خشن مىباشى (و رسول خدا (ص) چنين نيست). پيامبر (ص)فرمود: قسم به آن كس كه جانم در دست او است هرگز شيطان تو را در راهى نمىبيند مگر آنكه راه ديگرى مىرود.
راوى اين حديث پسر سعد است كه از قول پدرش روايت مىكند. حال پدرش در آنجا چه مىكرد نمىدانيم، شايد همراه عمر بود و شايد با زنها و شايد با پيامبر (ص) در همان جا نشسته بود!
اما بررسى روايت: از اينكه گفته است كه زنها مبادرت به حجاب كردند دو نكته از آن فهميده مىشود: اول آنكه اين جريان بعد از دستور به حجاب بود و دوم آنكه قبل از ورود عمر آنها در حجاب نبودند و اين يا به اين علت بود كه همه آنها با پيامبر (ص) محرم بودند يا همه، و از جمله شخص پيامبر (ص) كه به نامحرمان مى نگريست، گناهكار بودند. فرض اول كه همه با رسول خدا (ص)محرم بودند نمىتواند صحيح باشد چه آنكه جواب زنها به عمر مىتوانست اين باشد كه چون حضرتش با ما محرم بود حجاب لازم نبود نه آنكه بگويند كه تو چنين و چنانى. مىماند فرض دوم كه بگوئيم همه بى حجاب نزد رسول خدا (ص) نشسته بودند كه اين را هم هيچ مسلمانى -چه شيعه و چه سنى- نمىتواند بپذيرد.
از اينكه پيامبر (ص) به عمر فرمود: كه شيطان از تو فرار مىكند برمىآيد كه در آن مجلس شيطان حضور داشت و به عبارت روشنتر پيامبر (ص) در مجلسى بود و شيطان هم بود و از حضرتش فرار نكرد ولى وقتى عمر وارد شد از او فرار كرد و معناى آن اين است كه شيطان از عمر بيشتر از رسول خدا (ص) مىترسد و اين نيز مطلبى است كه نه شيعه و نه سنى هرگز نمىتواند آن را بپذيرد.
از اينكه زنها به عمر گفتند: «أنت افظ واغلظ من رسول اللّه (ص) » معناى ظاهر آن اين است كه تو از رسول خدا (ص) تند خوتر و خشنترى و چون اين معنى خلاف قرآن است ما آن را مطابق آنچه كه بعض از شارحين گفتند ترجمه كرديم. بنابراين زنهاى حاضر، كه از قريش هم بودند، عمر را خوب مىشناختند كه او مردى تندخو و خشن است.
نتيجه اينكه اينان براى تعريف از عمر مرتكب چند خطا شدند:
1 - جلسهاى كه در حضور رسول خدا (ص) تشكيل شد مجلسى شيطانى معرفى شد.
2 - شيطان از عمر مىگريزد ولى از رسول خدا (ص) نمىگريزد.
3 - عمر مردى تندخو و خشن بود.
جالبتر از اين، دو روايت است كه ترمذى آن را در سنن خويش نقل كرده و هر دو را حسن و صحيح مىداند:
1 - «عن بريدة: خرج رسول اللّه (ص) في بعض مغازيه. فلما انصرف جاءت جاريةسوداء فقالت يا رسول اللّه! انى كنت نذرت إن ردك اللّه صالحا أن أضرب بين يديك بالدف واتغنى. فقال رسول اللّه (ص) إن كنت نذرت فاضربى وإلاّ فلا. فجعلت تضرب. فدخل ابو بكر وهى تضرب ثمّ دخل على وهى تضرب ثمّ دخل عثمان وهى تضرب ثمّ دخل عمر فالقت الدف تحت استها ثمّ قعدت عليه. فقال رسول اللّه (ص) إنّ الشيطان ليخاف منك يا عمر. انى كنت جالسا وهى تضرب فدخل ابو بكر وهى تضرب ثمّ دخل على وهى تضرب ثمّ دخل عثمان وهى تضرب فلما دخلت أنت يا عمر القت الدف».
2 - «عن عايشه قالت: كان رسول اللّه (ص) جالسا فسمعنا لغطا وصوت صبيان فقام رسول اللّه (ص) فإذا حبشية تزفن والصبيان حولها. فقال يا عايشه تعالى فانظرى. فجئت فوضعت لحيى على منكب رسول اللّه (ص) فجعلت انظر اليها ما بين المنكب إلى رأسه. فقال لى: أما شبعت؟ أما شبعت؟ قالت: فجعلت أقول لا، لانظر منزلتى عنده، اذ طلع عمر. قال: فارفض الناس عنها. قالت: فقال رسول اللّه (ص): انى لانظر إلى شياطين الانس والجن قد فر وامن عمر. قالت: فرجعت»(1).
خلاصه ترجمه: 1 - «بريدة مىگويد: چون رسول خدا (ص) از يكى از جنگها برگشت زنى سياه پوست جلو آمد و گفت: يا رسول اللّه! من نذر كردم كه اگر خداوند تو را «صالح» (ظاهر بايد اين كلمه «سالم» باشد) برگرداند در مقابل شما دف بزنم و آواز بخوانم. رسول خدا (ص) فرمود: اگر نذر كردى بزن وإلاّ نه. (بگذريم از اينكه نذر در معصيت جايز نيست!) او شروع به نواختن كرد. ابو بكر آمد و او همچنان مىنواخت. على عليه السلام آمد و او مىزد. عثمان آمد و او مىزد. چون عمر آمد دف را زير پايش نهاد و بر آن نشست. رسول خدا (ص)فرمود: هر آينه شيطان از تو مىترسد. من نشسته بودم او مىنواخت ابو بكر آمد او... چون تو آمدى دف را انداخت».
2 - «عايشه مىگويد: رسول خدا (ص) نشسته بود. ناگاه سر و صداى بچهها را شنيديم. حضرتش برخاست زنى حبشى مىرقصيد و پاى مىكوبيد. گفت: اى عايشه بيا و نگاه كن. من آمدم و چانه ام را بر دوش رسول خدا (ص) نهادم و ما بين دوش و سر آن حضرت نگاه مىكردم. به من گفت: آيا سير نشدى؟ آيا سير نشدى؟ من مىگفتم نه تا منزلتم را نزد او بدانم. ناگهان عمر پيدا شد. مردم از دور و بر آن زن پراكنده شدند. آن حضرت فرمود: من مىبينم كه شياطين جن و انس از عمر فرار كردند. من نيز برگشتم».
نمىدانيم به اينگونه روايات بخنديم يا گريه كنيم كه چگونه براى ساختن مدحى از عمر، رسول خدا (ص) را در مجلسى كه شياطين جن و انس در آن حاضرند مى نشانند آنگاه اينگونه لاطائلات را رواياتى صحيح به حساب مىآورند. كدام انسان عاقلى مىتواند بپذيرد كه شيطان از عمر مىگريزد ولى از رسول خدا (ص) هيچ حسابى نمىبرد؟ كدام مسلمانى مىپذيرد كه رسول خدا (ص) اجازه گناه و معصيت خدا را مىدهد و نه تنها خود به تماشاى گناه مىرود همسرش را هم شريك خود مى نمايد؟ آيا اهل سنت حاضرند كه ما چنين نسبت هائى را به يكى از بزرگان علماى آنها، نه، بلكه به يكى از شخصيت هاى آنها بدهيم؟ آيا مىپذيرند كه گفته شود امام جماعت مسجد النبى يا مسجد الحرام و پايينتر از آن دست به چنين عملى زد؟
آرى، اين است نمونهاى از روايات كتابى كه در ابتداى آن اين نوشته به چشم مىخورد: «من كان في بيته هذا الكتاب فكانما في بيته نبى يتكلم».
يعنى: هر كه در خانهاش اين كتاب (سنن ترمذى) باشد گوئيا پيامبرى در خانه اش تكلم مىكند! كدام پيامبر حاضر مىشود كه به رسول گرامى اسلام (ص) چنين افترائى بزند؟
قضاوت با شما خوانندگان فهيم.
- پاورقی -
(1) الف - صحيح بخارى، ج 4 ص 153، كتاب بدأ الخلق، باب صفة ابليس وجنوده، و ج 5 ص 13، باب مناقب عمر، و ج 8 ص 28، كتاب الادب، باب التبسم والضحك.
ب - صحيح مسلم، ج 4 ص 1863، كتاب فضائل الصحابة، باب 2، ح 22.
(1) ج 5 سنن، ص 580، كتاب المناقب، باب 18، ح 3690 و 3691.
7 - شيطان از عمر فرار مىكند
- بازدید: 565