ترمذى در سنن خويش دو روايت به يك مضمون نقل مىكند كه خود يكى از آنها را حسن و صحيح مىداند. اين روايت چنين است:
«عن ابن عمر أنّ رسول اللّه (ص) قال: اللهم اعز الاسلام باحب هذين الرجلين اليك بابى جهل او بعمر بن الخطاب قال: و كان احبهما اليه عمر»(2).
ترجمه: ابن عمر مىگويد كه رسول خدا (ص) گفت: خدايا اسلام را به وسيله هر كدام از اين دو نفر كه نزد تو محبوب ترند عزيز كن: به وسيله ابو جهل يا عمر بن الخطاب. (در ادامه) گفت: محبوبترين آن دو عمر بود.
حاكم نيشابورى نيز در مستدرك غير از ابن عمر از ديگران هم نقل مىكند كه از جمله آنها ابن عباس است كه ابن عمر از او روايت مىكند.
در بررسى اين روايت چند نكته قابل دقت است:
اول - ابن عمر به اقرار خودش در غزوه خندق (سال پنجم هجرت) 15 ساله بود(1). بنابراين او در هنگام هجرت - كه 13 سال پس از مبعوث شدن پيامبر (ص) بوده است- ده ساله بود، و با توجه به اينكه عمر در سال ششم هجرى اسلام آورد، سن ابن عمر در آن زمان 3 سال بود. حال از خوانندگان محترم تقاضا مىكنم خود قضاوت كنند آيا روايتى به اين مهمى را مى توان از كودكى سه ساله پذيرفت؟
جالبتر از اين، روايت حاكم نيشابورى است كه ابن عمر اين روايت را از ابن عباس نقل مىكند و ابن عباس هنگام وفات پيامبر (ص) 10 ساله بود(2). بنابراين او در هنگام صدور روايت، هنوز به دنيا نيامده بود!
حاكم، روايت ديگرى به همين مضمون از عايشه نيز نقل مىكند كه او در آن زمان يكسال داشت(3)!
دوم - حاكم در مستدرك مىنويسد: «... فلما اسلم حمزة علمت قريش أنّ رسول اللّه (ص) قد عزّ وامتنع وأن حمزة سيمنعه فكفوا عن بعض ما كانوا يتناولونه وينالون منه...»(4).
ترجمه:... و چون حمزه اسلام آورد قريش دانست كه رسول خدا (ص) تحقيقا عزيز گشته و حمزه مانع مىشود (كه او را بيازارند) و لذا دست از بعض آزارها برداشتند.
توجه داشته باشيد كه حمزه قبل از عمر اسلام آورده بود.(5)
ممكن است گفته شود كه هم حمزه با اسلامش پيامبر (ص) را حمايت كرد و هم عمر. بنابراين روايت فوق با دعاى پيامبر (ص) منافاتى ندارد.
در جواب گوئيم كه روايت ابن عمر و ابن عباس و عايشه كه هم ترمذى و هم حاكم و هم ذهبى آنها را صحيح دانستهاند (البته ترمذى فقط روايت ابن عمر را حسن و صحيح مىداند و از ابن عباس و عايشه چيزى نقل نكرده است) از نظر سند قابل قبول نيست چه آنكه عايشه در آن زمان يك ساله و ابن عمر سه ساله بود و ابن عباس نيز 7 سال بعد به دنيا آمد.
سوم - اسلام عمر چه عزتى براى اسلام به ارمغان آورد؟ او كه خود بعد از اسلامش از ترس آزار قريش در پناه يكى از دشمنان سرسخت مسلمانان قرار گرفت. به اين روايت توجه فرمائيد:
«عن عبد اللّه بن عمر قال: بينما هو في الدار خائفا إذا جاءه العاص بن وائل... فقال له: ما بالك قال: زعم قومك انهم سيقتلونى إن اسلمت. قال: لا سبيل اليك بعد أن قالها اَمِنْتُ. فخرج العاص فلقى الناس قد سال بهم الوادى فقال أين تريدون فقالوا نريد هذا ابن الخطاب الذى صبا قال: لا سبيل اليه. فكر الناس»(6).
ترجمه: عبد اللّه بن عمر مىگويد: عمر ترسان در خانه بود كه عاص بن وائل آمد. به او گفت: تو را چه مىشود؟ گفت: قوم تو مىگويند كه اگر اسلام آوردم مرا مىكشند. گفت: بعد از آنكه من تو را امان دادم كسى با تو كارى ندارد. عاص خارج شد مردم را ديد كه به سوئى مىروند گفت: كجا مىرويد؟ گفتند: اين پسر خطاب را كه اسلام آورد مىجوئيم گفت: به سوى او راهى نيست. آرى، عمر خود از ترس كشته شدن در منزل مانده بود تا آنكه عاص بن وائل او را پناه داد و عاص -پدر عمرو بن عاص- يكى از كسانى بود كه پيامبر خدا (ص) را مسخره مىكرد كه خداوند درباره آنها فرمود: «ما مسخره كنندگان را كفايت مىكنيم» (سوره حجر آيه 5) كه هر كدام به بلائى مبتلا شده و مردند. او كسى بود كه مىگفت: رسول خدا (ص) ابتر است يعنى پسرى ندارد ولذا از او نسلى باقى نمىماند كه خداوند سوره كوثر را نازل فرموده و او را ابتر ناميد.
ما نيز امروزه اين معجزه قرآن را مىبينيم كه از دشمنان پيامبر (ص) نسلى باقى نماند و فرزندان آن حضرت از نسل يگانه دخترش در شرق و غرب، فراوان ديده مىشوند و به اين انتساب افتخار مىكنند. بنابراين عمر كه خود از ترس، در پناه يكى از دشمنان اسلام قرار گرفت، چگونه مى توانست عامل عزت مسلمانان باشد.
چهارم - عمر كسى بود كه هنگام قدرت اسلام در مدينه جرأت مقابله با مشركين را نداشت. در غزوه احزاب نه او و نه ديگر مسلمانان به خود جرأت ندادند كه به مقابله با عمرو بن عبدود برخيزند. تا آنكه على عليه السلام با او به نبرد برخاست و او را كه در شجاعت يكى از ناموران شبه جزيره بود به قتل رساند و يگانه عامل پيروزى به شمار آمد. در غزوه احد و حنين، آنگاه كه كار بر مسلمانان دشوار شد او و ديگران پا به فرار گذاشته و رسول خدا (ص) را در ميان دشمنان تنها گذاشتند و اين على عليهالسلام و تنى چند از اصحاب بودند كه گرد وجودش حلقه زدند و او را حفظ كردند. در جنگهاى خيبر و ذات السلاسل كه خود فرماندهى جنگ را به عهده داشت از ميدان گريخت. در هيچيك از جنگها نه به كسى ضربهاى زد و نه از كسى ضربهاى خورد. آيا مىتوان پذيرفت كه هنگام ضعف اسلام باعث عزت مسلمين بوده باشد؟ در حالى كه - چنانچه گذشت - خود از ترس، تحت الحمايه يكى از دشمنان اسلام بود!
پنجم - يكبار ديگر روايت ترمذى را با دقت بررسى كرده و از طرف اهل سنت به دفاع از عمر برخاسته و مىگوئيم كه اين چه مقايسهاى است! عمر را با ابو جهل مقايسه كرده و اولى را نزد خدا محبوبتر از دومى معرفي مىكنيد. اينجا است كه مىگوئيم صاحبان صحاح (و غير صحاح) ندانسته هر روايتى را كه صحيح بدانند -ولو آنكه آن را كودكى يك ساله (عايشه) يا سه ساله (ابن عمر) نقل كرده باشد، و در دلالت آن تدبر نمىكنند.
آيا اينان فهميده اند كه روايت مزبور -كه به عنوان مدحى از عمر نقل كرده اند- به بدگوئى بيشتر شبيه است تا به تعريف؟ قضاوت به عهده خوانندگان.
بخارى نيز جمله ديگرى از ابن مسعود نقل مىكند كه گفت: «از وقتى كه عمر اسلام آورد ما عزيز بوديم»(1). براى آنكه بدانيد آيا اين نظر درست است يا نه يكبار ديگر مطالب فوق را بخوانيد.
- پاورقی -
(2) ج 5 سنن، ص 576، كتاب المناقب، باب 18، ح 3681.
(1) صحيح بخارى، ج 3 ص 232، كتاب الشهادات، باب بلوغ الصبيان و شهادتهم.... .
(2) صحيح بخارى، ج 6 ص 238، باب فضل القرآن على سائر الكلام (بعد از اتمام تفسير)، باب تعليم الصبيان القرآن: «... وقال ابن عباس: توفي رسول اللّه (ص) وأنا ابن عشر سنين...».
(3) مستدرك ج 3 ص 89، كتاب معرفة الصحابة، شماره 81 و 82 و 83. ذهبى در تلخيص هر سه روايت را صحيح مىداند و درباره روايت چهارم كه از ابن مسعود نقل شده سكوت مىكند كما اينكه حاكم نيز نگفته است كه اين روايت صحيح است.
(4) ج 3 ص 213، ذكر اسلام حمزة بن عبد المطلب، شماره مسلسل حديث 4878.
(5) الرّياض النّضرة، ج 2، ص 279، الفصل الرابع، في اسلامه.
(1) صحيح بخارى، ج 5 ص 60، باب ما لقى النبى (ص) واصحابه من المشركين بمكة، باب اسلام عمر.
(2) ج 5 صحيح، ص 14 و 60، بابهاى: «مناقب عمر» و «اسلام عمر».
5 - عزت مسلمانان به اسلام عمر
- بازدید: 507