عمر حجر الاسود را استلام كرد و گفت: «أما واللّه إنى لاعلم انك حجر لا تضر ولا تنفع ولولا أنى رأيت النبى (ص) استلمك ما استلمتك...». مشابه همين را هنگام بوسيدن آن گفت(5)
اين واقعه به خوبى نشان مىدهد كه عمر پنداشته حجر الاسود سنگى است مثل ساير سنگها و رسول خدا (ص) كارى انجام داد كه بى حكمت و دليل بوده است. غافل از آنكه اعمال آن حضرت تحت نظارت الهى و با هدايت او انجام مىشد و هيچ عملى بدون وجود مصلحت از حضرتش صادر نمىشد. او مىپنداشت كه پيروى ما از سنت آنبزرگوار تقليدى كوركورانه مىباشد. در حالى كه در همين مورد -بر طبق روايات متعدد- حجر الاسود از سنگهاى بهشتى بوده و هم سود مىرساند و هم ضرر. اين سنگ شاهدى است براى امت:
«قال رسول اللّه (ص) : ليأتين هذا الحجر يوم القيامة، وله عينان يبصر بهما، ولسان ينطق به، يشهد على من يستلمه بحق»(1).
عبارت فوق از سنن ابن ماجه بوده و ترمذى نيز مشابه همان را نقل كرده است. ترجمه آن چنين است: رسول خدا (ص) فرمود: اين سنگ روز قيامت در حالتى مىآيد كه داراى دو چشم مىباشد كه با آنها مىبيند و زبانى كه با آن سخن مىگويد و شاهد حقى است براى كسانى كه آن را استلام كردند.
بنابراين حجر الاسود نه تنها سنگى از سنگهاى بهشتى است بلكه در قيامت شاهد حقى براى استلام كنندگان مىباشد. يعنى اگر مؤمنى آن را استلام كند به نفع او و اگر منافقى باشد بر ضررش گواهى مىدهد.
در مستدرك حاكم آمده كه على عليهالسلام در جواب عمر با ذكر آيهاى او را به اشتباهش آگاه كرد آنگاه عمر گفت: «أعوذ بالله أن أعيش في قوم لست فيهم يا أبا حسن»(2).
ابن جوزى در سيره عمر پس از نقل جريان مذكور گفته عمر را اينگونه مىنويسد: «لا أبقانى اللّه بارض لست بها يا ابا الحسن»(3).
علامه امينى رحمهالله در ج 6 الغدير ص 103 از بعض ديگر از علماى عامه نيز جريان فوق را نقل مىكند.
- پاورقی -
(5) الف - صحيح بخارى، ج 2 ص 183 و 185و 186، كتاب الحج، بابهاى: «ما ذكر في الحجر الاسود» و «الرمل في الحج والعمرة» و «تقبيل الحجر».
ب - صحيح مسلم، ج 2 ص 925، كتاب الحج، باب 41، ح 248 إلى 251.
ج - سنن ترمذى، ج 3 ص 214، كتاب الحج، باب 37، ح 860.
د - سنن ابن ماجه، ج 2 ص 981، كتاب المناسك، باب 27، ح 2943.
ه - سنن أبي داود، ج 2 ص 175، كتاب المناسك، باب في تقبيل الحجر، ح 1873.
(1) الف - سنن ابن ماجه، ج 2 ص 982، كتاب المناسك، باب 27، ح 2944.
ب - سنن ترمذى، ج 3 ص 294، كتاب الحج، باب 113، ح 961.
حاكم نيز در مستدرك روايت مذكور را نقل كرده است (ج 1 ص 627، ح 1680 و 1681).
(2) ج 1 ص 628، ح 1682، ترجمه قول عمر چنين است:
پناه مىبرم به خدا از اينكه در ميان گروهى زندگى كنم كه تو اى ابو الحسن در ميانشان نباشى.
(3) ص 122، باب 42، ترجمه: اى ابو الحسن! خدا مرا در سرزمينى كه تو در آن نيستى باقى نگذارد.
ج - عمر ارزش حجر الاسود را نمىدانست
- بازدید: 494