انسان هاى دنيا طلب زمانى از رهبران و همكاران خويش روى بر مى گردانند كه احساس كنند دنيايشان در خطر است. دوستداران بنى عباس و فرماندهان آنها مانند ابومسلم به ابوسلمه بدگمان شده بودند و ديگر نمى خواستند او را در جمع خويش ببينند. ابومسلم چند بار به سفاح سفارش مى كند كه ابو سلمه را از بين ببرد.
ابوسلمه كه بى مهرى ها را احساس كرده بود، فكر مى كند كه با گرايش به امام صادق(ع) و يا عبدالله محض، و تغيير خلافت بهتر مى تواندبه اهداف دنيايى خويش دست يابد. او غافل بود از اين كه كاملا تحت نظر و نقشه قتل او آماده شده بود. قبل از آن كه نامه عبدالله محض به ابوسلمه برسد، ياران سفاح با طرحى كه آماده كرده بود، ابومسلم در بين راه به او شبيخون مى زنند و او رامى كشند. (19)
ابومسلم نيز به سرنوشت ابوسلمه گرفتار مى شود و به دست سفاح،خليفه عباسى كشته مى شود. تمام فعاليتهاى ابومسلم را ابوسلمه به وسيله جاسوسان كنترل مى كرد. به همين جهت پيشنهاد و همراهى با آنان نمى توانست تضمين كننده پيروزى بوده باشد. بدين خاطر بودكه امام صادق(ع) حتى از پاسخ كتبى به ابوسلمه خود دارى كرد ونامه او را سوزانيد.
- پاورقی -
19- همان، ص 285.
ج) ثمربخش نبودن پيشنهاد
- بازدید: 1461