عقايد ابن ابي العوجا

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

ابن ابي العوجا در تاريخ، به فردي دهري،[9] ملحد[10] و بيش از همه زنديق،[11] مشهور است. زنديق در گستره زماني، معاني گوناگوني داشته است.[12] اين کلمه، پيش از اسلام در ايران و عربستان رواج داشت و غالباً به پيروان ماني گفته مي­شد. به نظر مي­رسد که اعراب حيره، سبب آشنايي عرب­ها با زنديق­ها شده بودند. جالب توجه اين­که اغلب مخالفان پيامبر(ص) در مکه به زندقه منسوب بوده­اند.[13] در سده­هاي نخست اسلامي هم «زنديق» غالباً به پيروان ماني گفته مي­شد. مهدي عباسي (خلافت 169- 158ه/784 - 774م)، مهم­ترين وظيفه خود را مبارزه با زنديق­ها مي­دانست. وي آنان را کساني خوانده است که مردم را به اموري فريبنده با ظاهري بس آراسته و نيکو دعوت مي­کنند.[14]
در اين زمان، زنديق در دو معناي عام و خاص به کار رفته است:
1. زندقه خاص، همان پيروان ماني بودند که بي­اعتقادي آنها ناشي از حيرت و ترديد در مبدأ و غايت وجود بود و جنبه­اي عقلي و فلسفي داشت. اين گروه از زنديق­ها تا حدودي تحت نفوذ فلاسفه يونان قرار گرفتند، ابن مقفع، وراق و ابن راوندي در اين دسته قرار گرفته­اند.
2. زندقه به معناي عام، کساني بودند که اهل ادب و شعر بودند و ظاهراً به دين اسلام علاقه نداشتند. بي­اعتقادي آنها براي رهايي از قيد تکليف شرعي بود که برخي از خلفاي اموي، چون يزيد بن معاويه و وليد بن يزيد و نيز بعضي از شاعران اوايل عصر عباسي، مثل ابونواس و بشار بن برد، بدان فکر تمايل داشتند و در حقيقت بازگشت به عقايد دهريه و معطله عهد جاهليت عرب بوده است.[15]
در پاسخ به اين سؤال که «ابن ابي العوجا جزء کدام فرقه از زنادقه بوده است؟»، ابن النديم او را از رؤساي مانوي دانسته[16] و مقدسي[17] هم وي را از مانويان شمرده است. زرين­کوب، در يک کتاب، او را از مانويه دانسته که با زندقه اعراب جاهلي تفاوت بسياري دارند[18] و در کتاب ديگر خود[19] آورده که ابن ابي العوجا ظاهراً زنديقي از نوع اهل مجون[ مجون و ماجن به کسي گفته مي­شود که ترسي از کاري که انجام مي­دهد و آنچه درباره او مي­گويند ندارد. همچنين به کسي که مرتکب کارهاي فضايح و کارهاي قبيح و ناپسنده مي­شود، کم حيا] بوده است.[20] هر چند بعضي از مؤلفان، وي را به داشتن گرايش­هاي مانوي متهم کرده­اند؛ در واقع، او درباره دين و اخلاق لاابالي بوده که شيوه زندگي ظرفاي دربار خلفا را نشان مي­دهد.[21]
براساس اين توصيف­ها و نيز آن­چه از احتجاج­هاي او بر مي­آيد، در بعضي موارد، عقايد او با طريقه ثنويه و مانويه مطابقت نداشته و اغلب گرايش­هاي دهري را آشکار مي­کند.[22] يعني او را به عقايد زنادقه نوع دوم که انديشه­هاي لاابالي­گري و دهري داشته­اند، نزديک مي­کند، زيرا مانويان، جهان را مبتني بر دو اصل ازلي نور و ظلمت مي­پنداشتند، مردم را به ترک دنيا دعوت مي­کردند و به نوعي معاد اعتقاد داشتند؛[23] در حالي که دهريون، لذات جسماني را توصيه مي­کردند؛ براساس اعتقاد به نوعي اصالت ماده، نفس رامادي و جسماني مي­شمردند و به چيزي جز ماده قائل نبودند و حشر و معاد را نيز انکار مي­کردند.[24] عقايد ابن ابي العوجا، با توجه به بحث­هايي که با امام صادق(ع) داشته ـ و در ادامه به آن مي­پردازيم ـ به اين گروه نزديک­تر است. شعر بشار بن برد (د: 167ه/783م)، از دوستان ابن ابي العوجا و يکي از زنادقه نيز اين نظر را تأييد مي­کند.
 قل لعبد الکريم بابن ابي العو لاتصلي و لاتصوم فان صمت لاتبالي اذا اصبت من الخمر ليت شعري غداه حيلت
 جاء بعت الاسلام بالکفر مرقا فبعض النهار صوماً دقيقا عتيقاً الاتکون عتيقا في الجند حنيفا حليت ام زنديقا[25]
عبدالکريم ابن ابي العوجا در گفت­گوها و سخنان متعدد، به رد خداوند و مخلوق بودن انسان معتقد بود. او پيامبر(ص) را قبول نداشت، ولي سؤالاتي درباره آن حضرت مطرح نساخت؛ با آن که امام صادق(ع) از او خواست که اگر درباره پيامبر و کار او شک دارد، سؤال کند، جوابي نداد[26] و در واقع عقل او در شخصيت پيامبر(ص) متحير و درمانده بود. وي به خصلت­هاي نيکوي پيامبر اشاره مي­کرد، ولي ترجيح مي­داد که اين بحث را رها کند و به مطالب ديگر بپردازد.[27] ابن ابي العوجا درصدد بود، که با جست­وجو در موارد متناقض قرآن، آن را رد کند. وي هم­چنين منتقد حج و قوانين ديگر اسلام بود. علي­رغم اين عقايد، گاه به اسلام تظاهر مي­نمود؛ از اين رو سيد مرتضي امثال او که با تظاهر به اسلام، در نهان مقاصد باطني خود را اجرا مي­کردند، براي اسلام و مسلمانان خطري بزرگ دانسته است.[28] گفته شده که گاهي نماز مي­خواند و علت آن را عادت بدن و رسم شهر و نيز ارضاي خانواده و فرزندان مي­دانست،[29] ولي قطعاً به ماوراءالطبيعه اعتقاد نداشت.[30] وي هنگامي که يقين کرد کشته خواهد شد، اعلام کرد چهارهزار حديث جعل و وارد متون اسلامي کرده؛ به گونه­اي که حرام را حلال و حلال را حرام جلوه داده است.[31]
ابن ابي العوجا ظاهري آراسته داشت، کلامش فصيح، ولي تند و تيز بود؛ از اين رو مردم از هم­نشيني با او خودداري مي­کردند. طرفداران وي به دفاع از او برخاسته يا او را مدح کرده­اند. ابن مقفع از مداحان وي شمرده شده که شعري نيز در رثاي او سروده است.[32] البته متن شعر ابن مقفع نشان مي­دهد که پس از مرگ ابن ابي العوجا سروده شده است، اما با توجه به اين که ابن مقفع حدود سال 142ه/759م درگذشته است، ممکن نيست که اين شعر را براي مرگ ابن ابي العوجا (م: حدود 155ه) سروده باشد.[33]
ابن ابي العوجا براي محکوم کردن امام صادق(ع) بارها نزد ايشان مي­آمد و با امام بحث­هايي انجام مي­داد. امام صادق(ع) پس از مباحثات متعدد با او، اعلام کرد که [وي] نسبت به اسلام، کور دل است و مسلمان نمي­شود.[34]

- پاورقی -

9 . مفضل بن عمرو، توحيد مفضل (تهران، صدر، بي­تا)، ص 9ـ10؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار (بيروت، الوفاء، 1403ق/1983م)، ج 110، ص 343 .
10 . محمدبن عمر الرازي، المحصول في علم اصول الفقه (الرياض، جامعه الامام محمد بن سعود الاسلاميه، بي­تا)، ج 4، ص 36 .
11 . محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک (بيروت، الاعلمي، بي­تا)، ج 6 ، ص 799؛ ابن اثير، الکامل في التاريخ (بيروت، داراحياء التراث، 1408 ق/1989م)، ج 4، ص 387؛ ابن کثير، پيشين، ج 10، ص 121 .
12 . زنديق در اصل کلمه­اي فارسي است که در سده­هاي دوم تا چهارم/هشتم تا دهم ميلادي، معاني گوناگوني يافت، ر.ک: جواليقي، المعرب (تهران، 1966م)، ص 7 ـ166؛ مرتضي عسکري، صد و پنجاه صحابي ساختگي، ترجمه محمد سردارنيا ( تهران، کوکب، 1361)، ص29ـ30؛ حسين عطوان، الزندقه و الشعوبيه (بيروت، دارالجبل، بي­تا)، ص 12ـ13. البته وجود زنادقه دست­آويزي براي سياست­مداران گرديد که مخالفانشان را به اين نام بخوانند، براي همين نمي­توان همه کساني که مورد اين اتهام واقع شده­اند «زنديق» دانست .
13 . محمدبن حبيب البغدادي، المنمق في اخبار قريش، (بي­جا، عالم الکتب، بي­تا) ص388؛ عباس زرياب، سيره رسول الله (تهران، سروش، 1370)، ص 136 .
14 . طبري، پيشين، ج 6، ص 433 .
15 . عبدالحسين زرين­کوب، تاريخ ايران بعد از اسلام، (تهران، اميرکبير، 1373) ، ص 427؛ همو، کارنامه اسلام (تهران، اميرکبير، 1369)، ص 104 و نيز ر.ک: عباس زرياب، «ابن مقفع»، دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج 4، ص 67 .
16 . ابن النديم، پيشين، ص 601 .
17 . مطهر بن الطاهر المقدسي، البدء و التاريخ (القاهره، مکتبة ثقافة الدينيه، بي­تا)، ج 1، ص90 .
18. زرين­کوب، کارنامه اسلام، پيشين، ص 104 .
19. زرين­کوب، تاريخ مردم ايران کشمکش با قدرتها، (تهران، اميرکبير، 1367) ص 530 .
20 . ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، (قم، نشر ادب الحوزه، 1405)، ج 13، ص 400 .
21 . همان، ص 75 .
22 . جلالي «ابن ابي العوجا»، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 2، ص 689 .
23 . ابن النديم، پيشين، ص 9ـ584 .
24 . عبدالحسين زرين­کوب، با کاروان انديشه (تهران، اميرکبير، 1369)، ص 41 .
25 . شريف مرتضي، امالي المرتضي (قم، مکتبة آيه الله العظمي المرعشي النجفي، 1325ق/1907م)، ص 95ـ96: به عبدالکريم بن ابي العوجا بگو اسلام را به کفر فروختي و از دين خارج شدي؛ نماز نخوان و روزه نگير و اگر روزه گرفتي، اندکي از روز را روزه بدار. اهميت نده هنگامي که به شراب کهنه دسترسي پيدا کردي، مگر اين که آزاد نباشي. اي کاش مي­دانستم صبح روزي که بين سپاه بودي، آيا يکتاپرست بودي و يا زنديق بودي. اين شعر را ابن حجر در لسان الميزان، پيشين، ج 4، ص 52، به صورت ديگر نوشته است .
26 . شيخ مفيد، الارشاد في حج علي العباد (بي­جا، دارالمفيد، 1413)، ج2، ص 201 .
27 . مفضل بن عمرو، پيشين، ص 7ـ 8 .
28 . شريف المرتضي، پيشين، ص 88 .
29 . بلاذري، پيشين، ج 3، ص 106 .
30 . مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران (قم، صدرا، 1371)، ص 40 .
31 . طبري، پيشين، ج 6، ص 299؛ ابن اثير، پيشين، ج 3، ص 9؛ ابن جوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوک (بيروت، دارالکتب العلميه، 1412ه/1992م ) ، ج 8، ص 184؛ بلاذري، پيشين، ج 3، ص 96؛ شريف المرتضي، پيشين، ج 1، ص 88
32 . ابن خلکان، وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان، حققه احسان عباس، (بيروت، دارصادر، 1970م) ج 3، ص 469 .
33 . شعر ابن مقفع اين است :
رزئنا ابا عمر و لا حي مثله
ظله ريب الحادثات بمن فجع
فان تک قد فارقتنا و ترکتنا
ذوي حله ما في انسداد لها طمع
فقد جر نفعا فقدنا لک اننا
امنا کل الرزايا من الجزع
مصيبت ابا عمر را ديديم، هيچ زنده­اي مثل او نيست. اختيار وقوع حوادث با خداست. اگر ما را رها کردي طمع دوستان در شما تمام نمي­شود. از دست دادن تو اين سود را براي ما داشت که در هيچ مصيبتي بي­تابي نکنيم شريف المرتضي، پيشين، ص 95 .
34 . کليني، پيشين، ج 1، ص 78 .