ابن ابي العوجا در تاريخ، به فردي دهري،[9] ملحد[10] و بيش از همه زنديق،[11] مشهور است. زنديق در گستره زماني، معاني گوناگوني داشته است.[12] اين کلمه، پيش از اسلام در ايران و عربستان رواج داشت و غالباً به پيروان ماني گفته ميشد. به نظر ميرسد که اعراب حيره، سبب آشنايي عربها با زنديقها شده بودند. جالب توجه اينکه اغلب مخالفان پيامبر(ص) در مکه به زندقه منسوب بودهاند.[13] در سدههاي نخست اسلامي هم «زنديق» غالباً به پيروان ماني گفته ميشد. مهدي عباسي (خلافت 169- 158ه/784 - 774م)، مهمترين وظيفه خود را مبارزه با زنديقها ميدانست. وي آنان را کساني خوانده است که مردم را به اموري فريبنده با ظاهري بس آراسته و نيکو دعوت ميکنند.[14]
در اين زمان، زنديق در دو معناي عام و خاص به کار رفته است:
1. زندقه خاص، همان پيروان ماني بودند که بياعتقادي آنها ناشي از حيرت و ترديد در مبدأ و غايت وجود بود و جنبهاي عقلي و فلسفي داشت. اين گروه از زنديقها تا حدودي تحت نفوذ فلاسفه يونان قرار گرفتند، ابن مقفع، وراق و ابن راوندي در اين دسته قرار گرفتهاند.
2. زندقه به معناي عام، کساني بودند که اهل ادب و شعر بودند و ظاهراً به دين اسلام علاقه نداشتند. بياعتقادي آنها براي رهايي از قيد تکليف شرعي بود که برخي از خلفاي اموي، چون يزيد بن معاويه و وليد بن يزيد و نيز بعضي از شاعران اوايل عصر عباسي، مثل ابونواس و بشار بن برد، بدان فکر تمايل داشتند و در حقيقت بازگشت به عقايد دهريه و معطله عهد جاهليت عرب بوده است.[15]
در پاسخ به اين سؤال که «ابن ابي العوجا جزء کدام فرقه از زنادقه بوده است؟»، ابن النديم او را از رؤساي مانوي دانسته[16] و مقدسي[17] هم وي را از مانويان شمرده است. زرينکوب، در يک کتاب، او را از مانويه دانسته که با زندقه اعراب جاهلي تفاوت بسياري دارند[18] و در کتاب ديگر خود[19] آورده که ابن ابي العوجا ظاهراً زنديقي از نوع اهل مجون[ مجون و ماجن به کسي گفته ميشود که ترسي از کاري که انجام ميدهد و آنچه درباره او ميگويند ندارد. همچنين به کسي که مرتکب کارهاي فضايح و کارهاي قبيح و ناپسنده ميشود، کم حيا] بوده است.[20] هر چند بعضي از مؤلفان، وي را به داشتن گرايشهاي مانوي متهم کردهاند؛ در واقع، او درباره دين و اخلاق لاابالي بوده که شيوه زندگي ظرفاي دربار خلفا را نشان ميدهد.[21]
براساس اين توصيفها و نيز آنچه از احتجاجهاي او بر ميآيد، در بعضي موارد، عقايد او با طريقه ثنويه و مانويه مطابقت نداشته و اغلب گرايشهاي دهري را آشکار ميکند.[22] يعني او را به عقايد زنادقه نوع دوم که انديشههاي لااباليگري و دهري داشتهاند، نزديک ميکند، زيرا مانويان، جهان را مبتني بر دو اصل ازلي نور و ظلمت ميپنداشتند، مردم را به ترک دنيا دعوت ميکردند و به نوعي معاد اعتقاد داشتند؛[23] در حالي که دهريون، لذات جسماني را توصيه ميکردند؛ براساس اعتقاد به نوعي اصالت ماده، نفس رامادي و جسماني ميشمردند و به چيزي جز ماده قائل نبودند و حشر و معاد را نيز انکار ميکردند.[24] عقايد ابن ابي العوجا، با توجه به بحثهايي که با امام صادق(ع) داشته ـ و در ادامه به آن ميپردازيم ـ به اين گروه نزديکتر است. شعر بشار بن برد (د: 167ه/783م)، از دوستان ابن ابي العوجا و يکي از زنادقه نيز اين نظر را تأييد ميکند.
قل لعبد الکريم بابن ابي العو لاتصلي و لاتصوم فان صمت لاتبالي اذا اصبت من الخمر ليت شعري غداه حيلت
جاء بعت الاسلام بالکفر مرقا فبعض النهار صوماً دقيقا عتيقاً الاتکون عتيقا في الجند حنيفا حليت ام زنديقا[25]
عبدالکريم ابن ابي العوجا در گفتگوها و سخنان متعدد، به رد خداوند و مخلوق بودن انسان معتقد بود. او پيامبر(ص) را قبول نداشت، ولي سؤالاتي درباره آن حضرت مطرح نساخت؛ با آن که امام صادق(ع) از او خواست که اگر درباره پيامبر و کار او شک دارد، سؤال کند، جوابي نداد[26] و در واقع عقل او در شخصيت پيامبر(ص) متحير و درمانده بود. وي به خصلتهاي نيکوي پيامبر اشاره ميکرد، ولي ترجيح ميداد که اين بحث را رها کند و به مطالب ديگر بپردازد.[27] ابن ابي العوجا درصدد بود، که با جستوجو در موارد متناقض قرآن، آن را رد کند. وي همچنين منتقد حج و قوانين ديگر اسلام بود. عليرغم اين عقايد، گاه به اسلام تظاهر مينمود؛ از اين رو سيد مرتضي امثال او که با تظاهر به اسلام، در نهان مقاصد باطني خود را اجرا ميکردند، براي اسلام و مسلمانان خطري بزرگ دانسته است.[28] گفته شده که گاهي نماز ميخواند و علت آن را عادت بدن و رسم شهر و نيز ارضاي خانواده و فرزندان ميدانست،[29] ولي قطعاً به ماوراءالطبيعه اعتقاد نداشت.[30] وي هنگامي که يقين کرد کشته خواهد شد، اعلام کرد چهارهزار حديث جعل و وارد متون اسلامي کرده؛ به گونهاي که حرام را حلال و حلال را حرام جلوه داده است.[31]
ابن ابي العوجا ظاهري آراسته داشت، کلامش فصيح، ولي تند و تيز بود؛ از اين رو مردم از همنشيني با او خودداري ميکردند. طرفداران وي به دفاع از او برخاسته يا او را مدح کردهاند. ابن مقفع از مداحان وي شمرده شده که شعري نيز در رثاي او سروده است.[32] البته متن شعر ابن مقفع نشان ميدهد که پس از مرگ ابن ابي العوجا سروده شده است، اما با توجه به اين که ابن مقفع حدود سال 142ه/759م درگذشته است، ممکن نيست که اين شعر را براي مرگ ابن ابي العوجا (م: حدود 155ه) سروده باشد.[33]
ابن ابي العوجا براي محکوم کردن امام صادق(ع) بارها نزد ايشان ميآمد و با امام بحثهايي انجام ميداد. امام صادق(ع) پس از مباحثات متعدد با او، اعلام کرد که [وي] نسبت به اسلام، کور دل است و مسلمان نميشود.[34]
- پاورقی -
9 . مفضل بن عمرو، توحيد مفضل (تهران، صدر، بيتا)، ص 9ـ10؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار (بيروت، الوفاء، 1403ق/1983م)، ج 110، ص 343 .
10 . محمدبن عمر الرازي، المحصول في علم اصول الفقه (الرياض، جامعه الامام محمد بن سعود الاسلاميه، بيتا)، ج 4، ص 36 .
11 . محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک (بيروت، الاعلمي، بيتا)، ج 6 ، ص 799؛ ابن اثير، الکامل في التاريخ (بيروت، داراحياء التراث، 1408 ق/1989م)، ج 4، ص 387؛ ابن کثير، پيشين، ج 10، ص 121 .
12 . زنديق در اصل کلمهاي فارسي است که در سدههاي دوم تا چهارم/هشتم تا دهم ميلادي، معاني گوناگوني يافت، ر.ک: جواليقي، المعرب (تهران، 1966م)، ص 7 ـ166؛ مرتضي عسکري، صد و پنجاه صحابي ساختگي، ترجمه محمد سردارنيا ( تهران، کوکب، 1361)، ص29ـ30؛ حسين عطوان، الزندقه و الشعوبيه (بيروت، دارالجبل، بيتا)، ص 12ـ13. البته وجود زنادقه دستآويزي براي سياستمداران گرديد که مخالفانشان را به اين نام بخوانند، براي همين نميتوان همه کساني که مورد اين اتهام واقع شدهاند «زنديق» دانست .
13 . محمدبن حبيب البغدادي، المنمق في اخبار قريش، (بيجا، عالم الکتب، بيتا) ص388؛ عباس زرياب، سيره رسول الله (تهران، سروش، 1370)، ص 136 .
14 . طبري، پيشين، ج 6، ص 433 .
15 . عبدالحسين زرينکوب، تاريخ ايران بعد از اسلام، (تهران، اميرکبير، 1373) ، ص 427؛ همو، کارنامه اسلام (تهران، اميرکبير، 1369)، ص 104 و نيز ر.ک: عباس زرياب، «ابن مقفع»، دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج 4، ص 67 .
16 . ابن النديم، پيشين، ص 601 .
17 . مطهر بن الطاهر المقدسي، البدء و التاريخ (القاهره، مکتبة ثقافة الدينيه، بيتا)، ج 1، ص90 .
18. زرينکوب، کارنامه اسلام، پيشين، ص 104 .
19. زرينکوب، تاريخ مردم ايران کشمکش با قدرتها، (تهران، اميرکبير، 1367) ص 530 .
20 . ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، (قم، نشر ادب الحوزه، 1405)، ج 13، ص 400 .
21 . همان، ص 75 .
22 . جلالي «ابن ابي العوجا»، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 2، ص 689 .
23 . ابن النديم، پيشين، ص 9ـ584 .
24 . عبدالحسين زرينکوب، با کاروان انديشه (تهران، اميرکبير، 1369)، ص 41 .
25 . شريف مرتضي، امالي المرتضي (قم، مکتبة آيه الله العظمي المرعشي النجفي، 1325ق/1907م)، ص 95ـ96: به عبدالکريم بن ابي العوجا بگو اسلام را به کفر فروختي و از دين خارج شدي؛ نماز نخوان و روزه نگير و اگر روزه گرفتي، اندکي از روز را روزه بدار. اهميت نده هنگامي که به شراب کهنه دسترسي پيدا کردي، مگر اين که آزاد نباشي. اي کاش ميدانستم صبح روزي که بين سپاه بودي، آيا يکتاپرست بودي و يا زنديق بودي. اين شعر را ابن حجر در لسان الميزان، پيشين، ج 4، ص 52، به صورت ديگر نوشته است .
26 . شيخ مفيد، الارشاد في حج علي العباد (بيجا، دارالمفيد، 1413)، ج2، ص 201 .
27 . مفضل بن عمرو، پيشين، ص 7ـ 8 .
28 . شريف المرتضي، پيشين، ص 88 .
29 . بلاذري، پيشين، ج 3، ص 106 .
30 . مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران (قم، صدرا، 1371)، ص 40 .
31 . طبري، پيشين، ج 6، ص 299؛ ابن اثير، پيشين، ج 3، ص 9؛ ابن جوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوک (بيروت، دارالکتب العلميه، 1412ه/1992م ) ، ج 8، ص 184؛ بلاذري، پيشين، ج 3، ص 96؛ شريف المرتضي، پيشين، ج 1، ص 88
32 . ابن خلکان، وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان، حققه احسان عباس، (بيروت، دارصادر، 1970م) ج 3، ص 469 .
33 . شعر ابن مقفع اين است :
رزئنا ابا عمر و لا حي مثله
ظله ريب الحادثات بمن فجع
فان تک قد فارقتنا و ترکتنا
ذوي حله ما في انسداد لها طمع
فقد جر نفعا فقدنا لک اننا
امنا کل الرزايا من الجزع
مصيبت ابا عمر را ديديم، هيچ زندهاي مثل او نيست. اختيار وقوع حوادث با خداست. اگر ما را رها کردي طمع دوستان در شما تمام نميشود. از دست دادن تو اين سود را براي ما داشت که در هيچ مصيبتي بيتابي نکنيم شريف المرتضي، پيشين، ص 95 .
34 . کليني، پيشين، ج 1، ص 78 .
عقايد ابن ابي العوجا
- بازدید: 1385