غزوه حُنَيْن

(زمان خواندن: 6 - 11 دقیقه)

بعد از فتح مكه قبايل عرب بيشتر فرمان پذير شدند و مسلمانى گرفتند لكن قبيله هَوازِن و ثَقيف كه مردمى دلاور بودند تنمّر و تكبّر ورزيدند و با هم پيمان نهادند كه با پيغمبر جنگ كنند پس مالك بن عَوْفِ نَصْرِىّ كه قائد هَوازِن بود به تجهيز لشكر پرداخت و قبائل را با زنان و كودكان و اموال و مواشى كوچ همى داد، و چهار هزار مرد جنگى در ميان ايشان بود. پس مالك كس به قبيله بنى سعد فرستاد و استمداد كرد، ايشان گفتند محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم رضيع ما است و در ميان ما بزرگ شده با او رزم ندهيم. مالك به تكرير اِرسال رُسُل و تقرير مكاتيب و رسائل گروهى را از ايشان بفريفت و با خود كوچ داد.
بالجمله، از دور و نزديك تجهيز لشكر كرد چندان كه سى هزار مَرْد دلاور بر او گرد آمد پس طىّ طريق كرد در پهن دشتى كه وادى حُنَيْن نام دارد اُطْراق كرد. از آن سوى اين خبر به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم رسيد به اِعداد كار پرداخت عَتابُ بن اُسَيْد را به حكومت مكّه بازداشت و مُعاذبن جَبَل را براى تعليم مردم مكّه نزد او گذاشت، پس با دو هزار نفر از اهل مكه و ده هزار مردم خود كه مجموع دوازده هزار بود و به قولى با شانزده هزار مرد جنگى از مكه خيمه بيرون زد و يك صد زِرِه و بعضى ديگر از آلات حرب از صفوان بن اميه به عاريت گرفت و كوچ داده راه با حنين نزديك كرد. و روايت است كه ابوبكر در آن روز گفت عجب لشكرى جمع شده اند ما مغلوب نخواهيم شد و چشم زد لشكر را. (شرح تجريد قوشچى ص 487، كشف اليقين علامه حلّى ص 143)
قال اللّه تعالى (لَقدْ نصرَكمُ اللّهُ في مواطنَ كثيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ اِذْ اَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَنْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئا. . ). (سوره توبه 9، آيه 25)
از آن سوى مالك بن عوف فرمان داد تا جماعتى از لشكر او در طريق مسلمانان كمين نهادند و گفت چون لشكر محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم درآيند به يك باره حمله بريد. امّا رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم چون سفيده صبح بزد رايت بزرگ را به اميرالمؤمنين عليه السّلام سپرد و ساير عَلَمها را به قائدان سپاه سپرد، پس از راه نشيب به وادى حُنَيْن متعاقب گشتند. نخست خالد بن الوليد با جماعتى كه ايشان را سلاح جنگ نبود بدان اراضى درآمد و چون طريق عبور لشكر به مضيقى مى رفت لشكريان همه گروه نتوانستند عبور داد ناچار به تفاريق از طريق متعدّده رهسپار بودند. اين هنگام مردم هَوازِن ناگاه از كمينگاه بيرون تاختند و مسلمانان را تيرباران كردند.
اوّل كس قبيله بنى سلَيم كه فوج خالد بودند هزيمت شدند و از دنبال ايشان مشركين قريش كه نومسلمان بودند بگريختند اين وقت اصحاب آن حضرت اندك شدند و نيروى آن جنگ با خود نديدند ايشان نيز هزيمت شدند.
و در اين حرب حضرت سوار بر استر بيضاء يا بر دُلْدل جاى داشت از قفاى هزيمتيان ندا درمى داد كه اِلى اَيْنَ اَيُّهَا النّاسُ؟ كجا فرار مى كنيد اى مردم؟بالجمله، اصحاب همه فرار كردند جز ده نفر كه نُه نفر آنها از بنى هاسُم بودند و دهمى ايشان ايمن بن امّ ايمن بود و ايمن را مالك به قتل رسانيد باقى ماند همان نُه نفر هاشميّين. (ارشاد شيخ مفيد 1/140) عبّاس بن عبدالمطّلب از طرف راست آن حضرت بود و فضل بن عباس از طرف چپ و ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطّلب زين استر را گرفته بود و اميرالمؤمنين عليه السّلام در پيش روى آن حضرت شمشير مى زد و دشمن را دفع مى داد و نَوْفَل بن حارث و رَبيعَة بن حارث و عبداللّه بن زبير بن عبدالمطّلب و عُتْبَة و مُعْتِب دو پسران ابولهب اين جمله اطراف آن حضرت را داشتند و بقيه اصحاب همه فرار كردند، پس حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم استر خود را جنبش داد و به كفّار حمله برد و رزمى صعب افكند و فرمود

شعر

اَنَا النَّبىُّ لا كَذِبُ               اَنَا ابْنُ عبدالمطّلب.

من پيامبر خدا هستم و هيچ دروغى در اين ادعا نيست، منم فرزند عبدالمطّلب و جز در اين جنگ هيچگاه آن حضرت رزم نداد.از فضل بن عباس نقل است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در آن روز چهل نفر از دليران و شجاعان را افكند كه هر يك را به دو نيم كرده بود چنانكه بينى و ذكر ايشان دو نصف شده بود نصفى در يك نيم بدن و نصف ديگر در نيم ديگر و فضل گفت كه ضربت آن حضرت هميشه بكر بود، يعنى به ضربت اوّل به دو نيم مى كرد و احتياج به ضربت دوم نداشت.
بالجمله، مردى از هوازِن كه نامش ابوجَرْوَل بود علم سياهى بر سرنيزه بلندى بسته بود در پيش لشكر كفار مى آمد و بر شتر سرخى سوار بود چون ظفر مى يافت بر مسلمانى، او را مى كشت، پس علم را بلند مى كرد كه كفّار مى ديدند و از پى او مى آمدند و اين رَجَز مى خواند و به جرئت تمام مى آمد

شعر

اَنَا اَبُو جَرْوَل لا بُراحَ                        حَتّى نُبيحَ الْيَوْمَ اَوْ نُباحُ (ارشاد شيغ مفيد 1/143)
من ابوجَرْوَل هستم. ما از اينجا برنمى گرديم تا اينكه اين مسلمانان را نابود كنيم يا خود نابود شويم
پس حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام سر راه او را گرفت اوّل شترش را كه مانند شتر اصحاب جمَل بود ضربنى زد كه بر زمين افتاد آنگاه
ضربتى بر اَبُوجَرْوَل زد و او را دو نيم كرد و فرمود

شعر

قَدْ عَلِمَ الْقَوْمُ لَدَى الصَّباحِ               اِنّي لَدَى الْهَيْجآء ذُونِضاحٍ
(در بعضى نسخه ها نَصاح يا نِصاح ضبط شده ولى ظاهرا نضاح صحيح است)
مردم به طور قطع مى دانند كه من در ميدان جنگ سيراب كننده هستم دشمنان را به تير و شمشير
مشركين را بعد از قتل او توان مقاومت اندك شده رو به هزيمت نهادند، از آن طرف عبّاس كه مردى جَهوُرِىُّ الصَّوْت بود اصحاب را ندا كرد كه ي ا مَعْشَرَ الا نْصارِ يا اَصْحابَ بَيْعَةِ الشجرَةِ يا اَصحابَ (اشاره است به قوله تعالى فلما كتب عليهم القتال تَوَلَّوا) سُورَةِ البَقَرَةِ، پس مسلمانان رجوع كردند و در عقب كفار تاختند. پس حضرت مشتى خاك بر دشمنان پراكند و فرمود شاهَتِ الْوُجُوهُ، روهاى شما زشت باد! وقالَ صلى اللّه عليه و آله و سلّم اَللّهمَّ اِنَّكَ اَذَقتَ اَوَّلَ قرَيشٍ نكالاً فاَذِقْ آخِرَها نوالاًخدايا همانا تو آغاز قريش را سختى چشانيدى و اينك پايان آن را به خوشى ختم فرما.و روايت شده كه پنج هزار فرشته در آن حربگاه حاضر شدند، و مالك بن عوف با جمعى از هَوازِن و ثَقيف فرار كرده به طائف رفتند و جماعتى به (اوطاس) كه موضعى است در سه منزلى مكه شتافتند و گروهى به بطن (نخله) گريختند. رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هركس از مسلمانان كافرى را كشت سلاح جنگ و جامه مقتول از آنِ قاتل است.گويند در آن حربگاه ابوطلحه بيست كس را بكشت و سلب ايشان را برگرفت. و در اين جنگ از مسلمانان چهار كس شهيد شد. چون جنگ حُنين به پاى رفت هزار و پانصد مرد دلاور با قائدى چند از پى هزيمتيان برفتند و هركه را بيافتند بكشتند.
اسارت خواهر رضاعى پيامبر
سه روز كار بدين گونه مى رفت تا زنان و اموال آن جماعت فراهم شد، پس حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم امر فرمود هر غنيمت كه در جنگ حنين ماءخوذ داشته اند در ارض جِعْرانَة (لا خلاف فى كسر اوّله و اصحاب الحديث يكسرون عينه و يشدّدون رائه و اهل الادب يخطّئونهم و يسكنون العين و يخففون الرّاء و هو موضع مكّه و الطائف و هى الى جار مكّه اقرب شيخ عباس قمى رحمه اللّه) مضبوط دارند تا قسمت كنند و آن شش هزار اسير و بيست و چهار هزار اشتر و چهل هزار اوقيه نقره و بر زيادت از چهل هزار گوسفند بود. و در ميان اسيران، شَيْم اء (بر وزن حَمْراء. شيخ عباس قمى رحمه اللّه) دختر حليمه خواهر رضاعى آن حضرت بود، چون خود را معرفى كرد حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم با او مهربانى فرمود و رداى خود را از براى او پهن كرد و او را بر روى رداى خود نشانيد و با او بسيار سخن گفت و احوال پرسيد و او را مخيّر كرد كه با آن حضرت باشد يا به خانه اش رود، شَيْما مراجعت به وطن را اختيار كرد. حضرت او را غلامى و به روايتى كنيزكى و دو شتر و چند گوسفند عطا كرد و در جعرانه كه تقسيم غنائم بود در باب اسيران هوازن با آن حضرت سخن گفت و شفاعت ايشان نمود، حضرت فرمود كه نصيب خود را و نصيب فرزندان عبدالمطّلب را به تو بخشيدم اما آنچه از ساير مسلمانان است تو خود از ايشان شفاعت كن به حقّ من برايشان شايد ببخشند.
چون حضرت نماز ظهر خواند، دختر حليمه برخاست و سخن گفت، همه از براى رعايت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم اسيران هَوازِن را بخشيدند جز اَقْرَعْ بنِ حابِسْ و عيَيْنة بن حِصْن كه ابا كردند از بخشيدن. حضرت فرمود كه از براى حصّه ايشان در اسيران قرعه بيندازيد و گفت خداوندا! نصيب ايشان را پست گردان. پس نصيب يكى از ايشان خادمى افتاد از بنى عقيل و نصيب ديگر خادمى از بنى نمير، چون ايشان چنين ديدند نصيب خود را بخشيدند.
و روايت شده كه روزى كه زنها را در وادى (اوطاس)، پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم قسمت فرمود امر كرد كه ندا كنند در ميان مردم كه زنان حامله را جماع نكنند تا وضع حمل ايشان شود و غير حامله را جماع نكنند تا يك حيض ببينند.بالجمله، رسول خداى صلى اللّه عليه و آله و سلّم دوازده روز از ماه ذى القعده مانده بود كه از جعْرانه احرام بست و به مكّه آمد و طواف بگذاشت و كار عمره بكرد و همچنان عَتّاب بن اُسيد را به حكومت مكّه بازداشت و از بيت المال روزى يك درهم در وجه او مقرّر داشت و بسيار بود كه عَتّاب اداى خطبه نمودى و همى گفتى خداوند گرسنه بدارد جگر آن كس را كه روزى به يك درهم قناعت نتواند نمود، مرا رسول خداى صلى اللّه عليه و آله و سلّم درهمى دهد و بدان خرسندم و حاجت به كس نبرم.و هم در سنه هشت، زينب بنت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلّم زوجه ابوالعاص بن الرّبيع وفات كرد. گويند از بهر او تابوتى درست كردند و اين اوّل تابوت است كه در اسلام ساخته شد. و او را دو فرزند بود يكى على كه نزديك به بلوغ وفات كرد و ديگر امامه كه بعد از فوت حضرت فاطمه عليهاالسّلام بر حسب وصيت آن مظلومه، زوجه اميرالمؤمنين عليه السّلام شد.
و هم در اين سال ابراهيم پسر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم متولّد شد، و بيايد ذكر آن بزرگوار در فصل هشتم در بيان اولاد حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم.

از كتاب منتهي الامال اثر مرحوم حاج شيخ عباس قمي
منبع : http://www.nabieakram.ir

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page