عايشه و غيبت صفيه
قبل از ورود در بحث، لازم است چند روايت درباره غيبت و اثرات آن بياوريم:
1 - «عن أبي هريرة انّه قيل يا رسول اللّه! ما الغيبة؟ قال: «ذكرك أخاك بما يكره» قيل: افرأيت إن كان في أخى ما أقول؟ قال: «إن كان فيه ما تقول فقد إغتبته وإن لم يكن فيه ما تقول فقد بهتّه».
ابوهريره مىگويد: كه كسى از رسول خدا صلىاللهعليهوآله از غيبت پرسيد فرمود: درباره برادرت چيزى بگوئى كه او خوشش نيايد. گفته شد كه اگر در او آنچه كه مىگويم باشد (يعنى دروغ نگفته باشم) فرمود: غيبت همين است و اگر دروغ باشد تهمت است. (كه از غيبت -كه به نص قرآن به منزله خوردن گوشت مرده برادر است- شديدتر است).
2 - «عن أنس بن مالك قال: قال رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم : «لما عرج بى مررت بقوم لهم أظفار من نحاس يخمشون وجوههم وصدورهم، فقلت: من هؤلاء يا جبريل؟ قال: هؤلاء الذين يأكلون لحوم الناس ويقعون في أعراضهم».
انس بن مالك مىگويد كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: در معراج به گروهى گذشتم كه ناخنهائى از مس داشته و با آن به صورت و سينه هايشان چنگ مىزدند. گفتم اى جبرئيل اينها چه كسانى هستند؟ گفت: اينان كسانى هستند كه گوشت مردم را مىخوردند (يعنى غيبت مىكردند) و با آبروى آنان بازى مىكردند.
3 - «عن أبي هريرة قال: قال رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم : «كل المسلم على المسلم حرام، ماله وعرضه ودمه. حسب امرىء من الشر أن يحقر أخاه المسلم».
رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: مال و جان و آبروى مسلم محترم است. از بدى يك انسان همين بس كه برادر مسلمانش را كوچك بشمارد.
4 - «... من رمى مسلما بشىء يريد شينه به حبسه اللّه على جسر جهنم حتى يخرج مما قال».
رسول گرامى اسلام فرمود: اگر كسى مسلمانى را به چيزى نسبت دهد و هدفش اين باشد كه او را نزد ديگران بد جلوه دهد، خداوند او را بر جسر جهنم (كه همان پل صراط باشد) حبس مىكند تا از عهده آنچه كه گفت، برآيد.
اينها و نظاير آن از رواياتى كه در مذمت غيبت وارد شده كافى است كه عظمت آن و اثرات هولناك آن را در قيامت بدانيم و از آن بپرهيزيم. حال مىخواهيم بدانيم آنچه را كه انس و ديگران دانستند، عايشه هم دانست و از آن پرهيز كرد؟
«عن عايشه قالت: لما قدم رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم المدينة وهو عروس بصفية بنت حيى جئن نساء الانصار فأخبرن عنها. قالت: فتنكرت وتنقبت فذهبت فنظر رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم إلى عينى فعرفنى. قالت: فالتفت فأسرعت المشى فأدركنى فاحتضضنى فقال: كيف رأيت؟ قالت: ارسل. يهودية وسط يهوديات».
عايشه مىگويد: وقتى رسول خدا صلىاللهعليهوآله همراه صفيه (از خيبر) برگشت زنان انصار به من خبر دادند. من خود را پوشاندم (كه كسى مرا نشناسد) و رفتم. رسول خدا صلىاللهعليهوآله از چشمهايم مرا شناخت خواستم بگريزم مرا گرفت و گفت: چگونه است؟ گفتم: مرا رها كن. او (صفيه) يك يهودى بين يهوديان است.
آيا پيامبرى كه با صفيه در مسير برگشت از خيبر ازدواج كرده و وليمه آن را داده بود، با زنى يهودى ازدواج نمود؟ آيا تعبير اصحاب كه صفيه يكى از امهات مؤمنين مىباشد و در حجاب قرار دادن او دليل بر اسلام او نيست؟ پس چرا عايشه او را يهودى دانست؟ آيا اين عمل عايشه از مصاديق غيبت است يا از مصاديق تهمت؟
«عن عايشه: قلت للنبى صلىاللهعليهوسلم : حسبك من صفية كذا وكذا... تعنى قصيرة. فقال: لقد قلت كلمة لو مزجت بماء البحر لمزجته قالت: وحكيت له انسانا فقال: ما أحب أنى حكيت انسانا وأن لى كذا وكذا»
عايشه مىگويد: به پيامبر صلىاللهعليهوآله گفتم: صفيه كوتاه قد است. فرمود: حرفي زدى كه اگر با آب دريا آميخته گردد آن را تباه مىكند. (و نيز) از كسى حكايتى كردم. فرمود: اگر هر چه به من بدهند دوست ندارم از كسى حكايتى كنم.
اينها آن چيزى است كه عايشه خود اقرار كرده است. وقتى او بگويد كه صفيه كوتاه قد است اين همه آلودگى در اين كلام باشد كه دريا را تباه كند، آنگاه كه او را (از راه حسد) يهودى بداند (در حالى كه مسلمان شده بود) گناه آن چيست، خدا مىداند.
آرى اين است تقواى كسى كه او را در بهشت همنشين پيامبر صلىاللهعليهوآله مىدانند!