در آن هنگامه ديگر جاى هيچ اقدام مخالفى كه بتواند به نتيجه انجامد وجود نداشت. كمترين مخالفت با شديد ترين پاسخ و شوم ترين كشتار و اختلاف مواجه مىشد. تا اينجا به خوبى معلوم بود كه آن گفتگوها و مشورت هاى سران قبايل، نظرعمومى مسلمانان مدينه را در برنداشت و آنان هيچ فرصت انديشه دراين باره نداشته ومخالفان نيز با تهديد و تطميع سكوت كرده اند. نيز با مطالعه متن گفتگوها و دقت در استدلال هاى طرفين، آنچه كه معيار تعيين حق اولويت خلافت را مطرح و بر آن تاكيد و توافق مى شود و بر همان اساس «ابوبكر» خليفه مى گردد، مساله خويشاوندى و نسب با پيامبر(ص) مى باشد. اما به راستى آيا طبق اين معيار كسى شايسته تر از ابوبكر يافت نشد؟ ابوبكر خود در فرداى آن روز اين پرسش را پاسخ گفت. وى به مسجد پيامبر آمد و عمر خطبه اى درفضيلت و سبقت او در اسلام و يارى وى از دين و همراهى اش با پيغمبر(ص) از مكه به مدينه خواند و از مردم خواست با او بيعت كنند. مردم نيز جز عده اى از انصار و خويشاوندان پيغمبر(ص) بيعت با او را پذيرفتند و ابوبكر به طور رسمى به خلافت رسيد. او در آن مجلس خطبه اى خواند و در ضمن آن گفت: مرا كه براى زمامدارى برگزيده ايد بهترين شما نيستم حاضرم اين مسؤوليت را از گردن خود بردارم. من در كار خود و اداره امور مسلمانان به كتاب خدا و سنت رسول خدا رفتار خواهم كرد. جز آنكه همراه پيامبر فرشته اى بود كه او را از گناه و خطا باز مى داشت اما آگاه باشيد كه مرا شيطانى است كه گاهى مرا فرو مى گيرد. هرگاه پيش من آمد از من بپرهيزيد.
خاندان پيامبر را به شور نطلبيدند
با بيعت مردم با ابوبكر كار تعيين زمامدار به ظاهر پايان يافت. اما از آن زمان تا حال و آينده اين پرسش باقى است كه چرا در چنان مجلس مشورتي كه سرنوشت مسلمانان تعيين مى شد، خاندان حضرت محمد(ص) را در زمره مشاوران به حساب نياوردند؟ براى آشوبگران سقيفه كاملا هويدا بود كه فرا خوانى خاندان پيامبراكرم به آن مجلس، مانع از پيشب رد اهداف آنان است. زيرا در آن صورت ايشان حقايقى از فرمايش هاى رسول اكرم(ص) را كه گوياى منزلت خود بود به ياد مردم مى آوردند و توطئه ها خنثى مىشد. به همين منظور بازيگران سقيفه براى اين كار بهترين زمان ممكن را انتخاب كردند تا اهل بيت به موجب اشتغال به مراسم تجهيز پيامبر(ص) فرصت حضور نيابد.
اين پرسش كه چرا در سقيفه خاندان وحى را به شور نطلبيدند درهمان زمان نيز از سوى برخى مطرح شد. اما پاسخى كه از طرف گردانندگان حكومت ارائه مىشد اين بود كه اين حركت تصميمى از پيش طراحى شده نبود بلكه ناخواسته و به يكباره اتخاذ شده است. صميمى ترين يار ابوبكر، خليفه دوم، بعدها گفت: انتخاب ابوبكر براى زمامدارى كارى ناخواسته و نا انديشيده بود كه خودجوش پيش آمد اما خداوند آثار زيان بار احتمالى آن را پيشگيرى كرد.او اين سخن را پس از وقتى بيان كرد كه اين زمزمه درميان مردم رواج يافته بود كه: اگر خلافت براى ابوبكر به تعيين پيامبر(ص) نبوده و با راى تنى چند از افراد، استوار شده است پس هم اينك نيز مردم حق دارند با رايى به مراتب افزون تر، ديگرى را به زمامدارى برگزينند.
تاكيد بر بيعت گرفتن
- بازدید: 6081