ازمیان شعله ها(قسمت 8)

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

قسمت 8

من زينبم، اينجا مسجد جدّم رسول اللَّه است، و حدود يك ماه پس از او. تا به حال اين گونه مادرم به مسجد نيامده بود.
چندى پيش مادرم در بستر بيماريَش در خانه بود كه ناگهان نمايندگانش در فدك آمدندو خبر دادند ابوبكر آنها را از فدك اخراج نموده و خود با نيرنگ فدك را صاحب شده است. و اضح بود كه غصب فدكِ مادرم تنها غصب يك باغستان عظيم نيست. بلكه دشمنان در پسِ پرده ى آن فراوان قصدهايى دارند و هزاران فتنه. اكنون هم مادرم به مسجد مى رود تا در كنار بازستاندن حقّش تمام نقشه هاى آنان را برملا كند و براى آخرين بار با اين مردم و سر كرده اشان ابوبكرِ بر منبر نشسته سخن گويد و بگويد آنچه از جانب خدا وظيفه دارد. مى خواهند بپذيرند يا نپذيرند كه قبول نكردنِ اين مردمِ منافق خود بهترين علامتِ عصمت مادرم و گفته هايش است. و لى من حجاب مادرم را خوب ديده ام كه هرگز اينگونه به مسجد نخواهد رفت. پس دستور داد پرده اى نصب كردند و خود در ميان عدّه اى از زنان به راه افتاد در حالى كه قامت خود را نمى توانست راست بگيرد و لباسش زير پايش مى رفت و من هم با او بودم. يعنى او مرا با خود بُرد و همه به پُشت پرده رفتيم.
مسجد پُر است از جمعيّت و همه مُستَمِعين منبرِ ابوبكر!
همين كه رسيديم مادرم زهرا از دل و چنان ناله اى كرد كه قلبم را لرزاند و همه ى اهل مسجد را به گريه درآورد، آن هم آن مردم را. مثل اينكه به ياد جدّم رسول اللَّه افتادند.
مادرم، صبر كرد تا همه ساكت شدند. تا خواست سخن شروع كند باز صداى گريه ى مردم بود كه در مسجد پيچيد، و اين چند مرتبه تكرار شد. تا بالاخره آرام شدند و مادرم خطابش را شروع نمود:
« أبتدى بحمد من هو أولى بالحمد والطول والمجد ألحمداللَّه على ما أنعم و ».
صد حيف كه چه معصومه اى و چه كلماتى براى چه كسانى و چه قلب هايى. و لى نه، مادرم اگر تنه براى آن مردم و آن دو نفر (ابوبكر و عمر) و تنها گرفتنِ فدكش بود كه به مسجد نمى آمد و خطبه نمى خواند.
مادرم خطبه مى خواند تا خطبه ى پدرش پيامبر در غدير خم را- كه دو ماه و اندى پيش در بازگشت از مكّه خواند- تفسير نمايد.
مادرم فاطمه خطبه مى خواند تا آيندگانِ امّت و قيامت بدانند عصمت در كيست و ولايت چيست. بدانند ظلم يعنى چه و بدتر از ابليس يعنى كه.
مادرم زهرا سخن مى گفت تا مسلمانان بلكه جهانيان بدانند خلافتى كه از پدرم اميرالمؤمنين على غصب شده همه ى پايه هاى آن و حتّى منبع مالىِ آن بر روى نفاق و دزدى است.
بدانند اين غاصبين مقامى را از اهلش گرفتند كه ديگر باز پس نخواهد آمد مگر به دستِ منتقمِ ما اهل بيت.
مادر عزيزم خطبه مى خواند تا منِ زينب را كه همچون او به ناچار و از روى اضطرار در بازار كوفه و پس از شهادت برادرم حسين سخن مى گويم درس داده باشد و بياموزد كه چه بگويم و چگونه شاگردانِ اينان را مفتضح سازم.
مادر معصومه ام خطبه مى خواند تا يك دنيا معارف و حقايق را به بزرگان بشر بياموزد. و مادر مظلومه ام خطبه مى خواند تا فدكش را بگيرد و حقِّ غصب شده اش را بازگرداند.
اين منم كه خطبه ى مادرم را از ابتدا تا انتها حفظ نموده ام و به نسل هاى آينده مى رسانم كه اين كار در اين سنّ تنها از من برمى آيد و بس.
مادرم ابتدا حمد و ثناى خداوند را نمود و سپس مبعوث شدن جدّمان رسول اللَّه را يادآور شد و از آن پس:
رو به مهاجرين و انصار نمود و آنان را متوجه مقام ولايت و اهل بيت نمود و گفت از تقوا و ايمان و مختصرى وظايف كه همه گوشه اى از علمِ بى مُنتهاى او بود . سپس فرمود:
« اى مردم، بدانيد من فاطمه ام و پدرم محمّد است، كلام اوّل و آخر من اين است، ».
از زحمات پدرش در راه تبليغ رسالت گفت كه آن مردم خود همه را شاهد بودند، چه در مكّه و يا در مدينه. و از زحمات همسرش و پدرم اميرالمؤمنين در جنگ ها گفت.
سخن كه بدينجا رسيد از رفتار مردم پس از شهادت پيامبر گفت و اينكه چرا اين مردم اينگونه كرده اند.
مادرم همچنان سخن مى گفت و آن مردَكِ بر منبر نشسته كه از ابتدا انتظار داشت مادرم از فدكش گويد، تا به حال متحيّر مانده بود كه فاطمه ى زهرا چه مى گويد. او خوب مى دانست كه مادرم اينها را مى گويد تا بفهماند اقدام به غصب فدك تنها براى غصب ثمره ى باغى نيست، بلكه براى از بين بردن اين معارف و مطالب است كه بازگو مى كند و هم براىِ غصب خودِ فدك.
مادرم كه تا بدينجاى سخنش ريسيده هاى سقيفه را خوب بازكرده بود، از فدكش نيز گفت:
« اى پسر ابى قُحافه (ابوبكر)، آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى ولى من از پدرم ارث نبرم؟ مطلبى تعجّب آور و متحيّركننده آورده اى كه از روى جرأت بر قطعِ رحمِ رسول اللَّه و شكستنِ پيمان چنين اقدامى كرده ايد! ».
ديگر مثل اينكه دلِ مادرم به تنگ آمده بود. پس خطاب به پدرش درد دل هايى نمود.
مردم، در تمام اين مدّت مات بودند و گوش فرامى دادند. آيا اين پيامبر است كه زنده شده و يا جبرئيل مستقيماً با آنان سخن مى گويد؟! كه صداى مادرم قلبشان را لرزاند:
« ، اين چه سُستى است در يارىِ من و چه ضعفى است در كمك به من و چه كوتاهى است درباره ى حقّ من و چه خوابى است كه در مورد ظلمِ به من شما را در ربوده است؟ » و گفت آنچه آنان با ما كرده بودند و يا تماشاگر بودند.
توبيخشان كرد كه چرا بپا نمى خيزيد و اينگونه زبون وار و متملّق گونه سر خم مى نمايند و دستِ ناحقّ مى فشارند. چرا تا اين حدّ راضى به حق كُشى و حقيقت پوشى اند؟ گفت كسى كه دختر پيامبر را عزيز ندارد بر اوست عار و عذابِ خداوند. و باز هم از فرموده هاى پدرش درباره ى خودش را بيان كرد و در اين مدّت مهر سكوت بر دهان همه خورده بود. تا مادرم ساكت شد.
مادرم كه ساكت شد از بالاى منبر صدايى آمد كه دورويى و حيله اش را با چشم هم مى شد ديد و از پشت پرده دانستم صداى ابوبكر است:
شروع به تعريف از مادرم نمود و اين كارِ هميشگى او بود، آرامش با نفاق. گريه ى با تزوير و اظهار محبّت با خيانت.
سپس براى اينكه غصب فدك را شرعى! و قانونى جلوه دهد، حديثى را عنوان كرد كه:
« ما گروه انبياء ارث بُرده نمى شويم (كسى از ما ارث نمى بَرَد)، آنچه از ما مى ماند صدقه است». و لى ندانست با مادرم يعنى فاطمه ى زهرا سخن مى گويد و او برتر از انبياست. مادرم با خواندن چند آيه درباره ى ارث بُردنِ انبيا همچون حضرت داوود كلام آنان را باطل كرد و جوابشان را داد و جهالت آنان را بر ملا نمود.
كار كه اينگونه شد آن معدنِ نيرنگ حيله اى ديگر ريخت و اين بار حرف از مردم به ميان آورد كه من براى اينان چنين نمودم و همه به غصبِ فدك راضيَند. مادرم چون چنين شنيد و مى دانست مردم همه بدَشان مى آيد فدك غصب شود، از اين پس آنان را توبيخى سخت نمود. چون در ميان مردم بسيارى بودند كه كينه ى بخشش فدك از سوى پيامبر و به امر خداوند به مادرم فاطمه را به دل گرفته بودند. كينه و حسد از اين موهبت الهى. و مادرم از مسجد بيرون آمد در حالى كه حجّتِ الهى را بر همگان تمام نموده بود و خود بى رَمَق به خانه بازگشت.
اكنون چند روزى از حادثه ى مسجد مى گذرد.
براى آخرين اتمام حجّت و اينكه مبادا هيچ گونه بهانه اى بياورند كه ما ندانستيم و نمى خواستيم چنين شود، مادرم همراه برادرم حسن نزد غاصب فدك (ابوبكر) رفت و با او احتجاجى سخت نمود. آن چنان سخن گفت كه او مجبور شد فدك را به صورت نوشته اى باز پس دهد، و مادرم همراه با سَنَد فدك و دست در دست برادرم حسن از نزد او خارج شد.
اما: هنوز چيزى از راه نيامده بود كه غاصبِ دوّم (عمر) از مقابل نمايان شده بود. اينها را بعد من فهميدم. عمر آمده بود و گويا اين بار نيز از سوى خودِ ابوبكر مأموريّتى داشت. چون از مادرم سوال نموده بود از كجا مى آيى، و اين سؤال هيچ معنايى ندارد مگر اينكه او سابقه اى از قضيّه داشته باشد!
مادرم گفته بود از خانه ى ابوبكر مى آيم و از بازستانىِ فدكم. عمر سند نوشته شده ى ابوبكر را خواسته كه مادرم نداده بود و او چون به هر صورت بايد اين سند را مى گرفت چنان !
نمى دانم بگويم يا نه؟ ولى بگذار بگويم. بگذار بنالم و همه ى عالم بشنوند چه كسانى با مادرمان و دختر پيامبر چه كردند. پس با اينكه از عُمق درون مى سوزم فرياد مى زنم:
چنان به صورت مادرم سيلى زده بود كه مادرم به يك طرف افتاده بود، سندِ فدك به سوى ديگر و برادرم حسن آن طرف و گوشواره ى مادرم آن سوتر. و اين باباى مظلومم على است كه از پشت در مرتّب سَر مى كشد و انتظارِ بازگشت مادرم را دارد.
نمى دانم. حتماً برادرم حسن مادرم را به خانه رسانده بود.
مادرم، چون از راه مى رسد از ماجراى كوچه و ديگر قضايا هيچ نمى گويد. تنها سؤال مى كند كه چرا پدرمان اينگونه زانوى غم بغل نموده و حقّش آنگونه غصب مى شود. آخر تا اين حدّ صبر و تحمّل و دست نگهدارى ؟!
پدرم مظلوممان هم خاطر او را به دست مى آورد و اينكه فعلاً بايد صبر نمود. خوب به ياد دارم مادرم كه از راه رسيده چادرش خاكى بود و از آن روز به بعد هميشه از ما كودكانش و پدرمان روى خود را مى پوشاند!! و ديگر مادرمان زمين گير شد.
آرى، فدك اينگونه رفت.
دل مادرمان شكست و اين دلِ شكسته هيچگاه بازنگشت و راضى نشد. مادرم فاطمه ى زهرا تا آخرين لحظات نفرين و غصب بر غاصبين خلافت و فدك داشت و همان گونه چشم از اين جهان بست.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page