پيشگفتار

(زمان خواندن: 9 - 18 دقیقه)

موضوع امام شناسى ، و التزام به پيروى از مقام امامت ، و ضرورت وجود يك رهبر اسلامى واجد شرائط در هر زمانى ، تنها مربوط به شيعه و يك گروه خاصى نبوده و نيست; بلكه واقعيتى است كه ريشه عميق اسلامى دارد و مسلمانان با انواع فرقه گرائى ها و مذاهب گوناگون عقيدتى و فقهى ، همه و همه معتقد و معترف به آن بوده و هستند.
به ديگر سخن عقيده به وجود امام در هر زمانى يك واجب الهى است كه پيامبر گـرامى اسلام صلَّى الله عليه و آله آنرا اعلام نموده ، و بار مسؤوليت آن را بر دوش همگان نهاده است. آرى ، حضرتش انحراف گرايان از خط عقيده به امامت را ـ كه از شناخت امام راستين عصر خود سر باز مى زنند ـ جاهليت گرا و به عنوان كسى كه به دوران جاهليّت عقب گرد نمايد تعبير كرده ، فرمايد:
«من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية »
كسى كه بميرد و امام زمان خويش را نشناخته باشد مرگ او مانند مرگ افراد دوران جاهليت باشد كه در حال شرك و بت پرستى از دنيا رفتند.
اين حديث را زيد بن ارقم ، عامر بن ربيعه عترى ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن عمر بن خطاب ، عويمر بن مالك ( معروف به ابودرداء ) ، معاذ بن جبل و معاوية بن أبى سفيان از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند; و گروهى از محدّثين عاليمقام و ديگر دانشمندان اهل تسنن هم آن را در مصادر اسلامى ذكر نموده اند; و در واقع از احاديث متواتر و قطعىّ الصدور محسوب مى شوند; و ما بخشى از مدارك حديث را پس از توضيح مختصرى بنظر خوانندگان مى رسانيم.
اكنون نكته لازم به تذكر در اين زمينه آن باشد كه اين حديث با ديگر احاديثى كه به اين مضمون وارد شده است نشانگر صدور يك فرمان قطعى اسلامى از ناحيه پيامبر است; و با صراحت و تأكيد ، توجه عموم را به دو امر مهم جلب مى نمايد:
1ــ پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) با اضافه كردن كلمه « امام » به كلمه « زمان » ضرورت وجود امام جامع الشرائط و قابل شناخت را در هر عصر و زمانى ( هرچند تنها يك نفر مسلمان وجود داشته باشد ) جهت پيروى از او اعلام فرموده ، و چنين امامى جز با امامان معصوم شيعه كه آخرين آنها حضرت حجة بن الحسن العسكرى(عليه السلام) است نمى تواند با كسى منطبق گردد.
2ــ از اينكه پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) با اضافه كردن كلمه « ميتة » به كلمه « جاهليّة » مرگ بدون شناخت امام زمان هر زمانى را مرگ جاهلى توصيف كرده ، معلوم مى شود كه اين امام نه يك شخص عادى و معمولى ، بلكه همانند پيامبر برخوردار از عالى ترين درجه شخصيت همه جانبه علمى و عملى ، و رابط بين خلق و خالق است كه نشناختن آن عيناً بسان نشناختن پيامبر ، موجب گمراهى خواهد بود.
اكنون كسانيكه بخواهند غير از اين نظريه را بپذيرند ، براى ايشان بيش از دو راه وجود ندارد:
يا اصل حديث را انكار نمايند; در صورتيكه اين حديث ــ به شرحى كه بعداً ايراد مى گردد ــ قابل ترديد و انكار نيست;
يا آنكه بگويند: مقصود هر امام و زمامدارى است كه با هر وسيله اى ، هرچند با قهر و زور ، با كودتا و خونريزى ، و بالاخره با پشت كردن به قرآن و معيارهاى اسلامى و انسانى روى كار آيد.
بنابراين معاويه ها ، يزيدها ، مروان ها ، عبدالملك ها ، منصور دوانيقى ها ، هارون ها ، مأمون ها ، متوكل ها ، امام زمان هاى عصر خود بوده اند ، كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) نشناختن آنها را جاهليّت گرائى و عامل گمراهى و حشر و نشر با مردم جاهليّت اعلام كرده است;
و هم اكنون شناختن زمامداران كشورها و مناطق مسلمان نشين را با ويژگيهائى كه دارند ، بايد جهت شناخت اسلام و پيروى از احكام آن ، جزء وظايف اسلامى دانست ، و مرگ بدون شناخت آنان را مرگ جاهلى ناميد.
و اين پنداريست غلط ، باطل ، مغاير با روح اسلام ، و مسخره آميز ، كه هيچ انسان عاقل و آگاهى آن را نمى پذيرد.
بدين ترتيب و بر اساس نظر شيعه ، پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) با ايراد اين حديث شريف ، امامت افراد غير معصوم و جايز الخطا در تبليغ و اجراء احكام اسلام را نفى ، و غير قابل قبول و در آخر جاهليت گرائى خوانده; و اين بيان چيزى است كه شيعه در طول قرن ها به آن معتقد بوده است(1).
 اكنون بخاطر آنكه خواننده گرامى نسبت به مدارك حديث آگاه و آشنا گردد ، تعدادى از اسناد آن رااز كتاب هاى اهل تسنّن بنظر مى رسانيم:
1ــ احمد بن حنبل ( در گذشته 241 ) در« مسند » ج 2 ص 83 و ج 3 ص 446 و ج 4 ص 96 .
2ــ ابوعثمان جاحظ ( 255 ) به نقل ابوجعفر اسكافى در « نقض كتاب العثمانيه » ص 29 .
3ــ بخارى ( 256 ) در « صحيح » خود ج 5 ص 13 باب فتن.
4ــ ابوداود طيالسى ( 259 ) در « مسند » ص 259 ، چاپ حيدرآباد هند.
5ــ مسلم( 261 ) در « صحيح » ج6 ص21 ـ 22 ،شماره 1849.
6ــ احمد بن عمر بزاز ( 292 ) در زوائد ج 1 ص 144 و ج 2 ص 143 نيز به نقل  « مجمع الزوائد » .
7ــ دولابى ( 320 ) در « الكنى و الاسماء » ج 2 ص 3 .
8ــ حاكم نيشابورى ( 405 ) در« مستدرك »ج2 ص 77 ،117.
9ــ ابوالقاسم طبرانى ( 360 ) در « معجم كبير » ج 10 ص 350 شماره 10687 چاپ بغداد ، و ج 10 ص 10687 چاپ بيروت; و در « معجم اوسط » به نقل « مجمع الزوائد » ج 5 ص 224.
10ــ حافظ ابونعيم اصفهانى ( 430 ) در « حلية الاولياء » ج 3 ص224.
11ــ بيهقى ( 458 ) در سنن ج 8 ص 156 ـ 157 نقل از بخارى و مسلم.
12ــ شمس الدين سرخسى( 490 ) در « مبسوط »ج1 ص 113.
13ــ ابن اثير جزرى ( 606 ) در « جامع الاصول » ج 4 ص 70.
14ــ ابن ابى الحديد معتزلى ( 656 ) در « شرح نهج البلاغه » ج 9 ص 155.
15ــ نووى ( 676 ) در « شرح صحيح مسلم » ج 12 ص 240 ، و در « رياض الصالحين » ص 164 چ مصر.
16ــ ذهبى ( 748 ) « ذيل مستدرك حاكم » ج 1 ص77 ، 117.
17ــ ابن كثير دمشقى ( 774 ) در « تفسير » ج 1 ص 517.
18ــ تفتازانى ( 792 ) در « شرح المقاصد » ج 2 ص 275 و در « شرح عقايد نسفى» چاپ 1302 ، اما چاپ 1313 كه هفت صفحه آن به دست خيانت كاران حذف و ساقط شده ، فاقداين مطلب است.
19ــ نورالدين هيثمى ( 807 ) در « مجمع الزوائد » ج 5 ص218 ، 219 ، 223 ، 225 و 312.
20ــ ابن دبيع شيبانى ( 944 ) در « تيسير الوصول » ج2 ص39.
21ــ متقى هندى ( 975 ) در « كنز العمال » ج 3 ص 200 چاپ حيدر آباد هند; و ج 6 ص 65 شماره 14863 چاپ حلب.
22ــ ملا على قارى ( 1014 ) در خاتمه « الجواهر المضيئة » ج 2 ص 509 و ص 457 به نقل از مسلم.
23ــ شاه ولى الله دهلوى ( 1176 ) در « ازالة الخفاء » ج1 ص3.
24ــ قندوزى حنفى ( 1294 ) در « ينابيع المودة » ص 117 چاپ اسلامبول.
25ــ قاضى بهلول زنگنه زورى( 1300 )در« تاريخ آل محمّد »كه از تركى اسلامبولى به فارسى ترجمه و مكرر به چاپ رسيده است.
اينهـا مدارك حديث از صحـاح و مسـانيد اهل تسنن است ، به اضافه چهل و پنج مدرك ديگر از علماى سنى كه در كتاب « شناخت امام يا راه رهائى از مرگ جاهلى( ص 28 ـ 44 ) » به قلم اينجانب مفصّلاً ارائه و معرفى شده  ، و همه آنها اين حديث را با ذكر سند و متن هاى مختلف امّا هم مضمون آورده اند.
و اگر مدارك حديث را از كتابهاى شيعه بر اينها بيفزائيم در اين صورت به بالاترين درجه از تواتر خواهد رسيد.
- پاورقی -

 (1) و از آن منقصتها ده خصوصيت مهمه است كه اشاره بآنها ميشود.
خصوصيت اول آنكه: در قصد بهشت و حور العين و قصور و اشجار و انهار اين منقصت است كه در هر عملى در ثواب و جزاء آن حد معينى از آنها يعنى بهشت و قصور مقرر است كه در اخبار اهلبيت اطهار عليهم السّلام كه اختصاص دارد علم اين امر بآنها مذكور است ،
و مقتضاى آن تحديد وتعيين آن است كه بنده بايد عامل بآن عمل بشود تا آنكه استحقاق آن حدّ معين را پيدا نمايد و عامل بودن هم موقوف است بآنكه انسان عمل را بتمامه بكيفيت صحيحه با جمله شرايط ظاهريه و باطنيه آن بجا آورد بوجهى كه ثابت شده باشد از فرمايش اهلبيت اطهارعليهم السّلام پس در هر درجه از اجزاء يا شرايط عمل نقصانى حاصل شود نقصان باصل عمل حاصل ميشود و باين سبب بنده از اهل آن عمل محسوب نمى شود و بر فرض وقوع عمل هم از بنده بر وجه تمام نيست بشرايط قبول آن ، پس در هر عملى كه بجا آورد استحقاق اجر مقرر همان عمل را پيدا ميكند و اما آنچه را كه بجا نياورد مستحق اجر آن نميشود.
و لكن در قصد نمودن طلب رضاى خداوند متعال را در عبادات خصوصا بعنوان محبت وانس پيدا كردن با او و لاسيما عنوان موالات بااولياء اطيبين او ، پس اولا بنده از همان بدو شروع در عمل و بهر سعيى كه نمايد يا حركتى كند يا نفسى بكشد عامل بآن شده است نهاية تا ختم آن عمل هر چه بيشتر سعى نمايد عمل او اكمل ميشود بواسطه آنكه چون غرض اصلى در عمل محبت و درستى نمودن است با خداوند متعال.
پس هر درجه سعى او جداگانه محبتى است از او نسبت بخداوند عزوجل و در اين حال مادامى كه خللى باين قصد خاص وارد نشود هيچ امرى ديگر مخل باصل عمل او نيست هر چند آن عمل بتمام اجزائه و شرائطه تحقق پيدا نكند در خارج ، پس بنده بهر درجه از آن كه موفق شد از اهل محبت است كاملا.
پس نماز مثلا از براى اهل آن درجات عالياتى مقرر است در بهشت و لكن موقوف است بآنكه مجتمع باشد در آن آداب و احكام و شرايطى كه از جمله است خضوع و خشوع قلب در ان بتوجه تامّ بجانب ملك علام جل شأنه كه اگر اين توجه نباشد در ان بنده ، در زمره اهل نماز محسوب نيست ، ولكن هر گاه عمده قصد و غرض در ان محبّت و دوستى با خداوند متعال باشد و طلب رضاى او باين عمل كه محبوب اوست ، پس نماز بهر درجه كه از او واقع شود عنوان محبّت از او بعمل آمده وداخل ميشود در زمره محبّين خصوصا با ملاحضه آنكه از دوست هر چه باشد قليل آن هم در نظر دوست پسنديده وكبيراست و باين ملاحضه نماز با همان درجه نقصان ان وسيله قرب بنده و معراج او ميشود ، پس اخلاص نيت باين عنوان محبت اعظم مكملات نقصان نماز است ، پس چنين است امر در باب توسل بحضرت ابى عبداللّه عليه السّلام بهر عنوان از زيارت و اقامه تعزيه و نصرت و مودت كه اگر فى الحقيقه قصد و نيت بنده در ان حبّا للّه و لرسوله و لاوليائه عليهم السّلام باشد پس از آن وسيله فوز بدرجات عاليات قرب خداوند متعال است هر چند بظاهر قليل و حقير باشد.
خصوصيت دوم آنكه: در قصد بهشت و حور وقصور چون او غرض اصلى بنده است پس بر فرض وقوع عمل هم صحيحا و مقبولا ، جزاء همان است و ديگر جزاء و ثواب فعلى ندارد ، جز بعضى از خصوصيات دنيويّه چون فرج در شدائد ، ولكن در قصد محبّت خالصه با خداوند متعال و طلب رضاى او ، پس چون تمام توجّه بنده در جمله جهات عبادت قبلا و بعدا و مقارا بجانب خداوند متعال است ، پس جزاء فعلى اين توجه بنده ، توجه خداوند است بسوى او ، در هر حال بنظر تلطّف و مرحمت ، و در اين توجّه الهى حاصل است اكمل مراتب لذائذ از براى اهل آن ، و در اين توجّه الهى است نور قلب از براى بنده ، و شرح صدر و اطمينان نفس است كه بنده ، در هر حال احساس ميكند در قلب خود آثار قبولى عمل را بهمان تكميل مرتبه نورانيت.
و باين سبب شديد ميشود ميل و رغبت و رجاء او در عبادات و عمل ، و هيچ حال يأس از براى او حاصل نميشود ، و امادر قسم اول ، پس استحقاق اين مرتبه از نورانيّت قلب ،61ص كه آثار آن توجه خاص الهى است از براى بنده نيست ، از جهت آنكه ان توجه مخصوص از او بجانب خداوند نيست ، بلكه تمام توجه او به بهشت و حور و قصور ميباشد ، و آن بموقع خود در آخرت باو خواهد عطا شود ، بر فرض سلامت او از جمله فتنها تا حين موت.
خصوصيت سوم آنكه: در قصد بهشت و حور و قصور چون تمام هم بنده توجه او بآنهاست و حقيقت سعيش از براى وصول بآنجاست و لذا از جانب خداوند استحقاق نصرت فعلى از جهت جزاء اين عمل خود ندارد و اگر هم بشود محض تفضل است بلكه با فرض سلامت عملش استحقاق همان حور و قصور را دارد بر حسب وعده الهى چونكه بقصد همان عبادت كرده و با اين حال بنده بسيار در معرض گرفتار شدن بفتنه هاى شياطين از جن و انس و هواهاى نفسانيه و زينتهاى دنيويه ميباشد ، چنانچه بسيارى از عباد و زهاد با كثرت زهد و عبادت مبتلا به بعض از اينها شدند و لكن در قصد محبت خداوند و طلب رضاى او پس چون تمام همّ بنده وسعى او از براى حصول رضا و دوستى خداست پس مجازات اين محبت ، محبت خالصه خداوند متعال است با بنده و لازمه محبت او نصرت و يارى او است بنده را و لازمه نصرت و يارى او محافظت او است بنده اش را از هر نوع فتنه و حطر و هلاكت در هر جهت كه فرض شود ظاهرا و باطنا ازجانب شياطين جنى و انسى و از هواهاى نفسانيه و زينتهاى دنيويه.
پس در قسم اول هر چند بنده از جهت كمال معرفتش بخداوند بآنكه بهشت ونعم بى پايانش از او است و او است خالق آن و بدست او است عطا نمودن آن پس از اين جهت محبت باو پيدا نموده و رجاء و اميد عطاء بهشت و نعم آن را از او دارد و خداوند متعال هم بواسطه همين مقدار معرفت و محبت و رجاء او مقصد او را از بهشت بوسيله عبادت عطا مى فرمايد و لكن حقيقت مقصد اين بنده و ذى المقدمه او همان فوز به بهشت ونعم او است و آن مرتبه محبت و رجائش بخداوند متعال در واقع مقدمه است از براى آن.
و اما در قسم ثانى واقع غرض بنده و مقصد اصلى محبت با خداوند و انس باو و طلب رضاى او است و عمده قصدش در هر عملى مقدمه فوز باين امر است و اگر بهشت و نعيم آن را هم دوست بدارد از جهت آن است كه عطاى او است و محل نظر و رحمت اوست.
خصوصيت چهارم آنكه: در قصد بهشت وحور و قصور چون غرض بنده همان رسيدن بآن است و ان هم بعد از موت است پس طول انتظار دارد غايت مشقت و سختى دارد و اين در معرض سستى حال بنده است در عبادات و اما در قصد محبت و انس با خداوند متعال پس آن امرى است كه در همين عالم از براى بنده مرتبه اى از آن ميسر است مستدام تا منتهى شود بآن عالم بحد اكمل آن ظاهرا و باطنا پس بنده قلب و روح او دائم در لذائذ انس اشتغال دارد و باين سبب هيچ آنّى فتور و سستى براى او حاصل نمى شود.
خصوصيت پنجم آنكه: بر حسب فرمايش نبوى صلى اللّه عليه وآله: « الجنة حفت بالمكاره »
پس لابدا در اين عالم دنيا از براى اهل بهشت مكاره و ابتلاءات و آلام جسمانى و روحانى فراهم ميشود نهايت در هر كسى بوجهى در بعضى بواسطه فقر و در بعضى بواسطه مرض و در بعضى بواسطه خوف اعداء يا جهات ديگر ، پس در مقام عبادت هر گاه غرض همان مجرد وصول به بهشت و حور و قصور باشد و با آنكه آنهم بعد از موت است پس چنين بنده در اين دنيا درمقام مكاره و ابتلاءات ، غايت مشقت از براى او فراهم ميشود ، طول انتظار در نظر اويك طرف و آلام مكاره يك طرف و نبودن مقابل فرجى روحانى جز هر گاه متذكر آيات و اخبارى كه در وصف بهشت و اهل اوست شود و گاه لطفى از خداوند تفضلا بواسطه كثرت دعا و تضرع او در طلب فرج ، پس در اين حال اگر مستقيم در طريق بندگى بماند تا حال موت كه بسيار بصعوبت ميگذراند ، با آنكه حال شكوى و جزع او هم بسيار ميشود و آنهم محل است بكمال اجر عبادت و اگر هم چنين استقامتى 62صنداشته باشد كه لابدا در معرض بعض ابتلاءات حالش فاسد و از عبادات بكلى معرض ميگردد ، چونكه استحقاق نصرت كامله الهيه را هم ندارد از جهت همان كه عمده توجهش در عمل بجانب مزد است نه بجانب خداوند واگر هم با خداوند توجه و انس پيداكند مقدمه وصول بمزد است چنانچه ذكر شد
خصوصيت ششم آنكه: درقصد بهشت و حور و قصور چونكه بنده بعد از فرض تحقق عمل از او بر وجه صحيح ومقبول در آن جزائى جز همان بهشت امر ديگر نيست و آنهم محدود بحّد معين و درجات معينه است ، و چونكه از اين بابت كه قصد جز بهشت چيزى نبوده استحقاق نصرت دائميه كامله خداوند رانداشته باشد ، پس در معرض فتنه بسيار واقع ميشود و خطاء او از اين بابت بسيار واقع ميشود و خطا او از اين بابت بسيار و بى شمار ميشود ، و حقوق و مظالم بسيار بر او تعلق ميگيرد از جانب قلب او كه خيال فاسد در حق كسى كند يا زبان او كه كلامى كه مخل بجان يامال يا عرض و حرمت كسى باشد بگويد و هكذا از دست و پا و چشم و گوش.
پس بسا بنحوى باشد كه در قيامت آز عمل صحيح و مقبول بعوض داده شود چنانچه در اخبار بسيار است ذكر اين امر پس بى عمل شود در قيامت و محتاج بماند و اما در قصد محبت و دوستى داشتن حقيقتا پس با آنكه در اين حال خطا و لغزش چنين بنده بسيار كم است بملاحضه آنكه حفظ و نصرت دائميه خداوند متعال نسبت باو ، و اگر هم چيزى بر عهده او تعلق گيرد خطا و سهوا پس لازمه جزاء محبت الهيه در حق او آن است كه اصلاح جمله جهات منقصتهاى او را در دنيا و آخرت بفرمايد و لهذا صاحب حقّ او را بفضل خود راضى فرمايد چنانچه در اخبار بسيار است كه ائمه اطهار عليهم السّلام خود تكفل ميفرمايند حقوقى كه از ناس بر عهده شيعيانشان باقى مانده و اداء ميفرمايند ، و اين شيعيان اند عمده آن عباد اللّه كه در جهت محبت خداوند موالات با اين اولياء اطهرين او ائمه معصومين نموده اند.
خصوصيت هفتم آنكه: در قسم اول كه قصد مجرد بهشت و حور و قصور است ، بعد از سلامتى از جمله فتنه ها اگر به بهشت رفت سالما پس استحقاق بيش از مزد عمل ندارد بحد محدود و معين در آن و لكن در قسم ثانى كه قصد محبت الهيه باشد خاصه در عنوان موالات با اولياء او پس مصداق عمل ندارد:
(و لدينا فيه مزيد ) و مصداق: (لذين احسنوا الحسنى و زيادة)
واقع ميشوند و اين زياده استدامه دارد در آنجا الى ماشاء اللّه.
خصوصيت هشتم آنكه: در قسم اول چونكه قصد همان حور و قصور بوده است ، پس از لذائذ كامله روحانيه در بهشت بى بهره است 63ص، چونكه نه طالب آن بوده و نه عملى براى آن نموده و نه اهليت آنرا پيدا كرده:
(و ليس للانسان الا ما سعى )
اما در قسم ثانى پس فائز به هر دو ميشوند چونكه طالب هر دو بوده است بعنوان آنكه هر دو جهت محبوب او است هر چند جهت روحانى احب است نزد او و هم عمل براى هر دو نموده از جهت آنكه غرض اصلى او طلب رضاى خداوند و فوز بمقام رضوان او بوده در هر چه حاصل شود و بهر درجه واصل گردد و هم اهليت هر دو را پيدا نموده چونكه بعد از اهليت مقام نعم روحانى نعم جسمانى دون او است بمراتبى.
خصوصيت نهم آنكه: در قسم اول كه قصد محض بهشت و حور و قصور باشد بنده اهليت و استحقاق مجالست و مؤانست با اولياء اطهرين اكرمين معصومين خداوند متعال و متنعم گرديدن بطيبات خاصه از نعم جسمانيه آنها از مأكول و مشروب و ملبوس و مركوب و غيرها در درجات خاصه عاليه آنها را ندارد و در قسم ثانى چون محبت و دوستى خداوند موالات حقيقيه با آن اولياء الهى نموده است پس اهليت و استحقاق آنرا پيدا نموده.
خصوصيت دهم آنكه: در روايت است كه در مقامات عاليات الهيه در قيامت از براى خداوند وعده گاهى است از مواقع خاصه كرامت او كه عباد مكرمين خود را در موعد هر جمعه دعوت در آن ميفرمايد و از جمله كرامات الهيه در آن نسبت بآنها اين است كه با آنها بنداء خود كه خلق ميفرمايد بلاواسطه تكلم ميفرمايد و اظهار لطف و مرحمت ربانيّه شاهانه ميفرمايد كه در اين مكالمه لذتى است فوق آنچه بشود تعقل نمود قبل از احساس آن در آن مقام.
و ديگر از آنجمله كرامات خاصه الهيه در انمقام افاضه نورى است بهريك بوجهى كه چون برميگردند بدرجات خود در جنان حوريان تاب ديدن آنرا نمى آورند و آنها را از شدت ضياء نمى شناسند كه ازواج آنهايند تا پس از مكالمه و كمال تأمل و از سبب آن نور مى پرسند پس بآنها ميگويند كه اين نور از كجا است ودر حديث است آنكه اين مقام خاص كسانى است كه در دنيا رابطه آنها با خداوند متعال بعنوان كمال معرفت و حقيقت محبت بوده است خصوصا در عنوان موالات با اولياء اطهرين او عليهم السّلام.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page