آيا سكوت اصحاب مى تواند دليل بر حقانيّت ابوبكر باشد؟

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

ممكن است كسى بگويد اگر ابوبكر در مورد فدك و ارثيّه ى فاطمه عليهاالسلام به خطا حكم نمود، و روايتى كه او تنها از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله نقل كرده، حجت نبوده و توان معارضه با صريح قرآن را ندارد، پس چرا همه اصحاب در اينباره سكوت نموده و دم نزدند و به ابوبكر اعتراض نكردند با اينكه زهرا از آنان استمداد نمود؟!
در اين رابطه سيد مرتضى پاسخى از ابوعثمان جاحظ از كتاب (العباسيه) او نقل نموده است كه در جاى خود عالمانه و منصفانه است. ابوعثمان جاحظ [ جاحظ تمايل به نصب عداوت با اهل بيت داشت و در كتاب عثمانيه، بزرگان علماى شيعه را به باد انتقاد گرفته است (الكُنى والألقاب: ج 2، ص 121). ] مى گويد:
«عده اى گمان مى كنند، دليل بر صدق خبر ابوبكر و عمر درباره ى منع فدك از فاطمه سكوت اصحاب رسول خدا و ترك اعتراض آنان است».
سپس مى گويد:
«اگر عدم اعتراض به ابوبكر و عمر از سوى اصحاب دليل بر صدق گفتار آن دو باشد، عدم اعتراض به فاطمه در هنگام احتجاج با ابوبكر نيز دليل بر صحت ادعاى فاطمه است. به خصوص اين كه گفتگوى آنان در اينباره به درازا كشيده شد، مراجعه و اصرار و شكايت فراوان گرديد و موجبات خشم و غضب فراهم شد و از سوى فاطمه به نقطه ى اوج رسيد تا آنجا كه از ابوبكر و عمر قهر نمود و سفارش كرد كه ابوبكر بر او نماز نگذارد و هنگامى كه براى مطالبه ى حق خود با ابوبكر و يارانش احتجاج نمود به او فرمود: در هنگامى كه مُردى، چه كسى از تو ارث مى برد؟ ابوبكر گفت: خانواده ام، حضرت فرمود: پس چه شده است كه ما از پيامبر ارث نمى بريم؟ و سرانجام، پس از آن كه او را از ارث محروم نمود و در حق او بخل ورزيد و بر عليه او دليل اقامه نمود و مسأله را علنى كرد و چون فاطمه عليهاالسلام ظلم و ستم را مشاهده نمود و خود را بدون ياور ديد، فرمود: «واللّه لأَدْعُوَنَّ اللَّهَ عَلَيْكَ...» «به خدا سوگند بر تو نفرين خواهم كرد». و ابوبكر گفت: من درحق تو دعا مى كنم.
فاطمه فرمود: «واللَّهِ لاُاكَلِّمُكَ أبداً» «هرگز با تو سخن نمى گويم». و او گفت: من هرگز تو را ترك نمى كنم.
بنابراين اگر عدم اعتراض اصحاب رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله دليل بر صحت گفتار ابوبكر است، ترك اعتراض به فاطمه نيز دليل بر صحت خواسته ى ا و است زيرا حداقل واجب بر اصحاب اين بود كه اگر خواسته ى فاطمه عليهاالسلام بى مورد بود و به آن آگاهى نداشت، او را آگاه مى كردند و اگر ادعايش از روى فراموشى بود، او را يادآورى مى كردند و به او تذكر مى دادند كه اعتراض نكند و راه ناصواب نرود و اين كه مى بينيم در هر دو جانب سكوت اختيار نموده اند، سكوت آنان را دليل هيچ چيز نمى پنداريم و رجوع به اصل حكم خداوند در مورد ارث، در اين صورت تنها راه درست است و بر همگان واجب است كه به اين اصل مراجعه كنند...
ديگر اين كه چگونه ترك اعتراض اصحاب را دليل و حجت قاطع بدانيم در صورتى كه عمر به طور صريح اعلان مى دارد:
دو نوع متعه در زمان رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله وجود داشت مُتعتانِ كانَتا على عَهدِ رَسولِ اللَّه: مُتْعَةُ النِّساء و مُتعةُ الحجِّ أناَ أنْهى عَنهما وَ اُعاقِبُ عليهِما» «متعه حج و متعه زنان و من شما را از آن نهى مى كنم و آن را تحت پيگرد قرار مى دهم» هيچ كس از صحابه به او اعتراض نمى كند و ممانعت از اجراى اين دو حكم الهى را ناپسند نمى داند. و حتى از او سؤال نيز نمى كنند و شگفت زده نمى شوند كه چگونه دستور پيامبر را اين چنين ناديده گرفته و صريحاً بر خلاف آن دستور مى دهد و چگونه عدم اعتراض اصحاب را مى توان دليل بر صحت چيزى دانست در حالى كه عمر صريحاً پس از رحلت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله در سقيفه ى بنى ساعده اظهار مى دارد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «الأئمّة مِن قُريش»، «امامان از قريش هستند» (يعنى غير از قريش به خلافت نمى رسند). و چگونه در هنگام مرگ خود گويد اگر (سالم) زنده مى بود، هرگز در مورد او براى خلافت ترديد نداشتم در حالى كه سالم برده زنى از انصار بود كه آن زن را آزاد ساخت و از قريش نبوده است و هيج كس در اين مورد به او اعتراض ننمود و با او مقابله نكرد و از كارش در شگفت نماند.
عدم اعتراض و سكوت مردم دليل بر حقانيت كسى است كه داراى قدرت و شوكت نباشد اما كسى كه صاحب قدرت و زور است، و مى تواند امر و نهى نمايد و مخالف را به قتل برساند و زندانى نمايد، اگر سخنى گويد و مردم سكوت كنند هرگز سكوت و عدم اعتراض مردم نشانه ى تصديق گفتار صاحب نفوذ و قدرت نمى باشد.
سپس جاحظ مى گويد:
«بعضيها گفته اند بلكه بر صدق گفتار و درستى كار آنان، خوددارى اصحاب از خلع آنان از حكومت و عدم شورش بر آنان است يعنى اگر صحابه كار ابوبكر و عمر را خلاف مى دانستند بر عليه آنان شورش مى كردند و آنان را از خلافت خلع مى نمودند و چون اين كار را نكرده اند، دليل بر اين است كه كار آنان را خلاف نمى دانستند چنمان كه بر عثمان به خاطر كار مخالفت صريح او با قرآن، بر او شوريدند و او را به قتل رساندند و اگر كار ابوبكر و عمر هم آنچنان بود كه مى گويند، مى بايست امت همان روشى را درباره ى ابوبكر و عمر به كار مى بردند كه درباره ى عثمان انجام دادند، در حالى كه عثمان داراى نيروى بيشتر و قومى شريف تر و ثروتى افزون تر و تجهيزاتى بيش از آنان داشت».
جاحظ مى گويد در پاسخ مى گوئيم: ابوبكر و عمر قرآن را (به ظاهر) انكار نكردند و دستورات پيامبر را (علناً) انكار ننمودند، بلكه پس از اقرار به حكم ميراث مدعى روايتى از پيامبر شدند كه (عقلاً) محال نبوده و ادلّه ى عقلى وجود چنين روايتى را ممتنع ندانسته و نيز شايد برخى از اصحاب آنان را به خاطر اين كه در ميان قوم خود عادلش مى پنداشتند، تصديق نموده زيرا ظاهرالصلاح بودند و پيش از اين نيز گناه و خيانتى آشكار از آنها مشاهده ننموده بودند بنابراين تصديق آنان به خاطر حسن ظنّى بوده كه داشتند و نيز به اين جهت كه بسيارى از آنان از حقيقت ادله اطلاع نداشتند و به همين لحاظ اعتراض اندك گرديد و مردم مسائل را واگذار كردند و همين امر باعث شد كار مشتبه شود و جز آگاهانى پيشتاز نتوانند حق را از باطل تشخيص دهند. و نيز به اين جهت كه ابوبكر و عمر كمتر از بيت المال استفاده مى كردند و مردم خواهان آن هستند كه خليفه در مسائلى كه موجب ازدياد ثروت آنان شده، سخت گير نباشد و ماليات هائى را كه از آنان دريافت مى دارد به مصرف شخصى خود نرساند. برخلاف عثمان كه چنين نبود و نيز ممانعت ابوبكر و عمر از استرداد حق عترت پيغمبر، موافق با خواسته ى بزرگان قريش و عرب بود و نيز عثمان خود شخص ضعيف النفس بود. قدر و منزلت و مقام خود را نمى دانست و با مخالفان خود شدت عمل نشان نمى داد اين مسائل باعث شد كه مردم در مورد عثمان از خود جرأت نشان دهند، در حالى كه اگر چندين برابر كارهاى خلافى كه عثمان انجام داد، اگر ابوبكر و عمر انجام مى دادند، كوچكترين عكس العملى از سوى مردم ديده نمى شد. [ شافى، سيد مرتضى: صص 234- 233- بنا به نقل ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه: ج 16، صص 267- 264. ] آرى هرگز سكوت صحابه و عدم اعتراض آنان را در مورد غضب فدك و ارثيه ى حضرت زهرا عليهاالسلام نمى توان دليل بر حقانيت ابوبكر و عمر دانست، بلكه سكوت آنها به علت اختناق و خفقانى بود كه حكام جديد به وجود آورده بودند. مگر كسى در آن شرايط جرأت مخالفت داشت عمر كه شخصاً قهرمان اين صحنه بود از نظر اخلاقى مردى خشن و درشتخو و پُرهيبت و وحشتناك بود.
ابن ابى الحديد مى گويد:
بزرگان صحابه از ملاقات با عمر پرهيز داشتند ابن عباس عقيده خود را درباره مسأله «عول» بعد از فوت عمر ابراز داشت به او گفتند: چرا قبلاً نمى گفتنى؟ گفت: از عمر مى ترسيدم. [ شرح نهج البلاغه: ج 1 و 73، ص 174. ] «درّه عمر» يعنى تازيانه او ضرب المثل هيبت بود تا آنجا كه بعدها گفتند: «درّه عُمَر اَهْيَت مِن سيفِ حجّاج» يعنى: تازيانه عمر از شمشير حجاج مهيب تر بود. [ نهج البلاغه: ج 1، ص 181. ] عمر زنى را براى پرسش از جريانى احضار كرد زن حامله بود ، هنگامى كه او را ديد بچه اش را سقط كرد. [ شرح نهج البلاغه: ج 1، ص 174. ] عمر نسبت به زنان خشونت بيشترى داشت زنان از او زياد مى ترسيدند در فوت ابوبكر زنان خانواده اش مى گريستند و عمر مرتب منع مى كرد اما زنان همچنان به ناله و فرياد ادامه مى دادند، عاقبت عمر «ام فروه» خواهر ابوبكر را از ميان زنان بيرون كشيد و تازيانه اى بر او نواخت زنان پس از آن، متفرق گشتند . [ شرح نهج البلاغه: ج 1، ص 181. ] و نيز نقل كرده كه عمر هنگام مرگ از اهل شورى پرسيد: همه شما طمع در خلافت داريد؟ زبير گفت: ما از تو كمتر نيستيم زيرا تو در ميان قريش نه از ما در اسلام سبقت داشتى و نه در نزديكى به پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله.
ابوعثمان جاحظ گفته است: به خدا سوگند اگر نه اين بود كه زبير مى دانست عمر در همان ساعت خواهد مرد هرگز جرأت نمى كرد چنين سخنى بگويد و جرأت نفس كشيدن نداشت. [ شرح نهج البلاغه: ج 5، ص 13 و 14. ] از اينجا معلوم مى شود اين مرد خشمگين به هنگام حمله به خانه فاطمه چه طوفانى به پا كرده بود مگر در آن شرايط كسى مى توانست درباره خلافكاريهاى فرزند خطّاب سخنى بگويد اين شهامت دختر پيامبر بود كه همينكه عمر را با شعله اى آتش در كنار خانه خود ديد به وى خطاب كرد: اى پسر خطاب! آيا براى آتش كشيدن خانه ما آمده اى... [ عقدالفريد: ج 5، ص 13 و 14، ج 3، ص 64. ]

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page