قبر زهرا چرا مخفى است؟!

(زمان خواندن: 8 - 16 دقیقه)

آن بانوى مظلوم و دلشكسته روزهاى آخر عمرش را طى مى كرد و مى دانست به زودى به پدرش ملحق خواهد شد، هر لحظه در انتظار آن روز به كلى از ديدار مردم اين دنيا بيزار بود. روزها و شب ها اين چنين مى گذشت و اصحاب، گرم قدرت و على عليه السلام در عزلت سردش ساكت، و فاطمه در انديشه ى مرگ، انتظار بى تاب رسيدن مژده ى نجاتى كه پدر داده بود. هر روز كه مى گذشت، براى مرگ بى قرارتر مى شد. و گاهى به حدى به ملاقات خداوند اشتياق پيدا مى نمود كه مرگش را از خدا مى خواست راستى خيلى شگفت آور است چقدر فاطمه از زندگانى در ميان چنان مردم خسته شده بود كه در عنفوان جوانى مرگ را بر حيات ترجيح مى داد و پيوسته تقاضاى مرگ مى نمود كه اللّهم عَجِّل وفاتى سريعاً.
در روزهاى آخر با خدا راز و نيازهائى داشت و مكرر مى گفت:
«يا حىُّ يا قيّوم برحمتك استغيث فاغثنى اللّهم زحزحنى عن النار وادخلنى الجنّة وألحقنى بأبى محمد». [ مصباح الأنوار: به نقل بحار الأنوار: ج 43، ص 217 و عوالم: ج 117 ص 494. ] «اى خداى زنده، اى خدائى كه آغاز و پايان ندارى به آمرزش تو پناه مى برم پناهم بده. خدايا مرا از آتش دوزخ دور ساز و در بهشت جايگزينم كن خدايا مرا به پدرم برسان».
على عليه السلام به او دلدارى مى داد و مى گفت: خدا تو را شفا مى دهد و زنده مى مانى ولى او ديگر به زندگى اميدى نداشت و در مقابل دلداريهاى شوهر، مى گفت: چه زود به ديدار خدا خواهم رسيد.
همين كه عباس عموى پيامبر فهميد بيمارى فاطمه شدت يافته، براى عيادت به درِ خانه اش رفت ولى موفق به ملاقات نشد زيرا گفتند: مرض فاطمه خيلى سخت شده. عباس برگشت و به على عليه السلام پيام داد من از مرض دختر پيامبر خيلى اندوهناكم گمان مى كنم او نخستين كسى باشد كه از ميان ما به محمد صلى اللَّه عليه و آله مى پيوندد و پيغمبر زهرا را از همه كس بيشتر دوست مى داشت اگر روزى حادثه ى ناگوارى براى او پيش آمد مرا مطلع كن تا مهاجر و انصار را خبر بدهم، حاضر شوند و اجر خود را ببرند.
على عليه السلام پاسخ داد: ما مهربانى عموى بزرگوار خود را فراموش نمى كنيم و نظريه ى او را تقديس مى نمائيم ولى فاطمه مظلوم بود و حقش را غصب نمودند و از ارثش مانع شدند و وصيت پيغمبر را درباره ى او رعايت نكردند. او نيز به من سفارش كرد، مرگش را پنهان كنم از اينرو از موافقت با درخواست عمويم معذرم. [ بحار الأنوار: ج 43، ص 210. ] زمانى كه فاطمه در بستر بيمارى بود، بعضى از زنان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به عيادت او آمده و گفتند: اى دختر رسول خدا بر ما منت گذار و اجازه بده در مراسم غسل تو شركت كنيم.
فاطمه عليهاالسلام فرمود: آيا شما همانهايى نيستيد مى گوئيد آنچه را كه در مورد مادرم (خديجه) گفتيد و انجام داديد؟ نه! هيچ احتياجى به حضور شما ندارم. و همچنين روزى عده اى از زنان پيامبر و زنان ديگر قريش به عيادت وى آمدند و گفتند: حالت چگونه است؟ فاطمه عليهاالسلام فرمود: حالم آنگونه است كه به خدا قسم از دنياى شما بيزارم و از اين كه از ميان شما مى روم، خوشحالم. خدا و رسولش را در حالى ملاقات مى كنم كه از شما شكايت دارم چرا كه شما هيچ حقى را از من، حفظ نكرديد و هيچ ذمّه اى از من را رعايت ننموديد و هيچ وصيتى را از پيامبر در مورد من قبول نكرديد و حرمت مرا نشناختيد. [ تاريخ يعقوبى: ج 2، ص 115، چاپ بيروت. ] فاطمه عليهاالسلام چون آثار مرگ را در خود مشاهده فرمود، با دلى پر درد و قلبى پر از محنت به على عليه السلام گفت: پسر عموى مهربان، آثار و علائم مرگ را در خود احساس مى كنم گمان مى كنم به زودى به پدرم ملحق گردم مى خواهم وصيت كنم. على عليه السلام فرمود: اى دختر رسول خدا هر چه دلت مى خواهد وصيت كن و يقين بدان كه به وصيت تو عمل خواهم كرد. على عليه السلام به چهره ى پژمرده و چشمهاى فرو رفته ى همسرش مى نگريست و اشك مى ريخت.
البته عمل به اين وصيت در آن محيط خفقان، بسيار سخت و دشوار بود و خود زهرا عليهاالسلام هم به سختى آن كاملاً توجه داشت. و لذا على عليه السلام به او اطمينان داد هر چه ميل دارد وصيت كند و مطمئن باشد كه به وصاياى او عمل خواهد كرد و چون آن حضرت خاطرجمع شد، از على عليه السلام تشكّر كرد و گفت: «جزاك اللّهُ عَنِّى خَيْرَ الجَزاء» «خداوند به خاطر من به شما جزاى خير دهد اى پسر عموى رسول خدا». [ بحار الانوار: ج 43، ص 191. ] و صيت نامه ى فاطمه عليهاالسلام به عبارتهاى مختلفى كوتاه و طولانى نقل شده و تقريباً به يك مضمون است ولى آنچه قابل توجه است، وصيت و سفارش فاطمه عليهاالسلام به على عليه السلام است كه بايد شبانه او را به خاك بسپارد و بايد غسل و كفن و دفن مخفيانه باشد و كسى اطلاع پيدا نكند.
در وصيت نامه اى كه از طريق اهل سنت نقل شده، آمده است:
«يا على أنا بنت رسول اللّه زوّجنى اللّه منك لأَكونَ لك فى الدنيا والآخرة أَنت أَولى بى من غيرى حنّطى و غسّلنى و كفّنى بالليل و صلِّ علىَّ و ادفنى بالليل و لا تعلم أحداً و استودعك اللّه...». [ همدانى، مودّة القُربى: ص 131 و عوالم العلوم: ج 11، ص 514. ] «... اى على! من فاطمه دختر رسول خدا هستم خداوند مرا براى تو تزويج فرمود تا در دنيا و آخرت در اختيار تو باشم و لذا تو از هر كس ديگر به من نزديك ترى مرا در شب غسل بده و حنوط كن و كفن نما و نماز بخوان و در ظلمت شب به خاك بسپار و به كسى اطلاع نده و هيچ كس را خبر نكن، اكنون با شما وداع مى كنم...». و صيت نامه اى نيز در كتب معتبر شيعه از دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نقل شده كه يك فراز از آن چنين است:
«... اُوصيك أنْ لا يشهدَ أحدٌ جنازتى من هؤلاء الذين ظلمُونى و اخذوا حقّى فانّهم عدوّى و عدوّ رسول اللّه صلى اللَّه عليه و آله و لا تترك أن يصلّى علىَّ أحدٌ منهم و لا من اَتباعهم و ادفنى فى اللّيل إذا هدأت العيون و نامتِ الأبصار ثمّ توفيت...». [ روضة الواعظين: به نقل بحار الأنوار: ج 43، ص 192. ] «به تو وصيت مى كنم كه هيچ كس از آنان كه به من ستم كردند و حقم را غضب نمودند در تشييع جنازه ى من حاضر نشوند زيرا آنها دشمن من و دشمن رسول خدا هستند، نگذار از قوم و هواداران آنها كسى بر من نماز بخواند، يا على مرا در تاريكى شب هنگامى كه چشمها به خواب رفتند، دفن كن تا آنها از دفن من با خبر نشوند».
بسيار عجيب است يك زن جوان اين اندازه اصرار داشته باشد كه غسل و كفن و دفن او در تاريكى شب و مخفيانه باشد؟! چرا فاطمه اينگونه وصيت مى نمايد؟!
آيا آزار و اذيّت به كجا رسيده؟ آيا بى وفائى مردم نسبت به فاطمه عليهاالسلام به كجا كشيده آيا پس از فوت پيغمبر مگر غير از فاطمه از آن حضرت كس ديگرى باقى مانده بود؟ آيا در اين مدت كوتاه كه پس از فوت پدر در قيد حيات بود تا چه اندازه زجر و ناراحتى كشيده كه حتى پس از مرگ هم نمى خواهد كسانى كه نسبت به حضرتش اذيت نمودند، بر سر مزارش حاضر شوند؟ فاطمه عليهاالسلام ظاهراً مقارن ظهر يا نزديك غروب دار فانى را وداع كرد ولى طبق وصيت نامه، غسل و دفن او تا شب به تأخير افتاد. صداى گريه از خانه ى زهرا عليهاالسلام بلند شد اهل مدينه خبردار شدند، صداى ضجّه و شيون از شهر بلند شد و به سوى خانه ى على عليه السلام حركت كردند. مردم بيرون خانه اجتماع نموده در انتظار خروج جنازه بودند ناگاه ابوذر از خانه خارج شد و به مردم گفت: پراكنده شويد زيرا تشييع جنازه به تأخير افتاد. عمر و ابوبكر به على عليه السلام تسليت گفتند و عرض كردند يا اباالحسن مبادا قبل از ما بر جنازه ى فاطمه نماز بخوانى. [ بحار الأنوار: ج 43، ص 199. ] در آن موقع عايشه خواست بر فاطمه عليهاالسلام وارد شود، لكن اسماء اجازه نداد. عايشه شكايت اسماء را نزد پدر خود ابوبكر برد و گفت: اين زن بين او دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله حائل شد...
ابوبكر آمد در آستانه ى درب ايستاد و گفت: اى اسماء چرا نمى گذارى زنان پيامبر وارد بر دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شوند؟ اسماء گفت: فاطمه عليهاالسلام خود به من چنين دستور داده كه هيچ كس را بر وى وارد نكنم. [ طبرى، ذخائر العُقبى: ص 53، چاپ قاهره، سال 1356، و استيعاب: ص 751. ] پاسى از شب گذشت و چشمها به خواب رفتند، على عليه السلام به اتفاق اسماء در همان شب فاطمه را غسل داد و كفن كرد. [ سنن بيهقى: ج 6، ص 396 مقتل خوارزمى، مقتل الحسين، ص 82. ] بلاذرى در كتاب «أنساب الأشراف» با ذكر سند مى گويد: «فاطمه در شب دفن شد».
سپس مى گويد:
«على عليه السلام فاطمه را در شب دفن نمود چرا كه اسماء بنت عُميس قبل از آن كه از دنيا برود براى او تابوتى درست كرده بود. فاطمه عليهاالسلام با ديدن آن تبسّمى نمود كه در زمان حياتش بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هرگز متبسّم ديده نشده بود، فاطمه عليهاالسلام را على عليه السلام و اسماء غسل دادند چرا كه خود چنين وصيت نموده بود و ابوبكر و عمر از فوتش خبر نداشتند. [ انساب الأشراف، ج 1، ص 405. ] على عليه السلام جنازه را برداشت به طرف قبر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حركت كرد و به روضه ى مبارك رفت و آنجا نماز خواند و تنى چند از نزديكان و اصحاب بر او نماز خواند و تنى چند از نزديكان و اصحاب بر او نماز خواندند و عباس و فضل و مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار و امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و عقيل و بريده و حُذيفه و ابن مسعود در تشييع جنازه شركت نمودند. [ بحار الأنوار: ج 43، ص 183. ] جنازه را در تاريكى شب، آهسته آهسته و در سكوت مطلق به جانب قبر حركت داد تا مبادا منافقين بفهمند و از دفن مانع شوند و جنازه را كنار قبر بر زمين نهادند، على عليه السلام خودش بدن نازنين همسرش را داخل قبر گذاشت با عجله ى تمام، خاك بر قبر ريختند و على عليه السلام از ترس دشمن قبر فاطمه را با خاك يكسان نمود صورت هفت يا چهل قبر تازه در نقاط مختلف بقيع درست كرد تا جاى حقيقى آن شناخته نشود. [ البداية والنهاية: ج 5، ص 285 و مناقب ابن شهر اشوب: ج 3، ص 363 و بحار الأنوار: ج 43، ص 183. ]
غيرتش بسكه جفا ديد ز امّت نگذاشت           ه پس از مرگ وى آيند به گردش اغيار
بخارى در «صحيح» خود و بيهقى در «سنن» خود و ابن سعد در «طبقات» و حاكم نيشابورى در ضمن روايتى از عايشه نقل مى كنند كه على عليه السلام جنازه ى همسر خود را شبانه دفن كرد و بر او نماز خواند و به ابوبكر اجازه نداد. [ صحيح بخارى: ج 5، ص 139 و سنن بيهقى: ج 6، ص 300 والبداية والنهاية: ج 5، ص 285. ] به گفته ى ابن ابى الحديد غضب فاطمه نسبت به شيخين در حدى بود كه وصيت كرد كه آن دو (ابوبكر و عمر) بر او نماز نخوانند. [ شرح ابن ابى الحديد: ج 6، ص 49. ] مراسم دفن در كمال خفاء و پنهانى و با سرعت انجام يافت همين كه على عليه السلام از دفن فارغ شد، غم و اندوه فراوان بر او هجوم آورد و احساس كرد كه سخت تنها شد. هم بى پيغمبر و هم بى فاطمه، همچون كوهى از درد، بر سر خاك فاطمه نشست. در آن حال پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله را مخاطب ساخت و گفت:
«سلام بر تو اى رسول خدا، از من و از جانب دخترت كه هم اكنون در جوارت فرود آمده، و به سرعت به تو ملحق شده است، اى رسول خدا از فراق دختر برگزيده و پاكت پيمانه ى صبرم لبريز شده و طاقتم از دست رفته».
«لَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الوَدِيعَةُ وَ اُخِذَتِ الرَّهِينَة، أمَّا حُزْنِى فَسَرْمَد وَأمَّا لَيلى فَمُسَهَّد إلى أَن يختارَ اللَّهُ لى دارك الّتى أنتَ بهأ مُقيم». [ عمر رضا كحاله، اعلام النساء: ج 3، ص 1221. ] «اى رسول خدا امانتى كه به من سپرده بودى، هم اكنون باز داده شد وديعه را باز پس دادم اما اندوهم پايان ندارد و شبهايم همراه بيدارى تا آن دم كه خداوند سر منزل تو را كه در آن اقامت گزيده اى برايم انتخاب كند».
«وَ سَتُنبِّئُكَ ابنتُك بتضافُر اُمّتك على هضمها فَاحْفِهاَ السُّئوال و استخبرها الحال...».
«اى پيامبر به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امتت در ستم كردن به وى اجتماع كرده بودند، سرگذشت وى را از او بى پرده بپرس تا از جفائى كه امتت به او كرده اند، به تو خبر دهد زيرا چه بسيار درد دلهايى داشته كه نتوانسته اظهار كند ولى براى تو خواهد گفت شايد خدا در بين ما و اين مردم داورى كند...». [ نهج البلاغه: خطبه 202 با كمى تفاوت اعلام النساء: ج 3، ص 1221. ] در اينجا مى بينيم امير مؤمنان على عليه السلام به هنگام دفن جسد همسرش به دشت از مظلوميت خود و همسرش به پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله شكايت مى كند ولى از تعبيرات امام عليه السلام پيداست اختناق و خفقان به حدى بوده كه به او اجازه نداده نوع مظلوميت همسرش را به زبان آورد و بگويد: حقش را نشناختند، پهلويش را شكستند و جنينش را سقط كردند و فدكش را غصب نمودند و سرانجام باعث مرگش شدند.
سپس امام لحظه اى سكوت مى كند خستگى يك عمر رنج را ناگهان در جانش احساس مى نمايد. به درد دل خود با پيامبر چنين ادامه مى دهد:
«اى رسول خدا با تو وداع مى كنم ولى نه از آن جهت كه از بودن سر قبرت خسته شده ام اگر از حضورت بروم نه از آن است كه ملول شده ام و اگر سر قبرت بمانم نه از آن جهت كه وعده هاى خدا را درباره ى صبر كنندگان باور نداشته باشم. باز هم صبر و شكيبائى از همه چيز بهتر است. يا رسول اللّه اگر بيم چيره گى دشمنان نبود، در آرامگاهت اقامت مى گزيدم و در اين مصيبت بزرگ گريه و ناله مى كردم».
آرى درد، چنان سهمگين است كه روح تواناى على عليه السلام را بى چاره كرده است نمى تواند تصميم بگيرد، بماند؟ يا برود؟ «فبعين اللّه تدفن بنتك سرّاً ويهتضم حقّها قهراً و يمنع إرثها جهراً ولم يطل العهد و لم يخلق منك الذكر فإلى اللّهِ يا رسول اللّه المُشتكى». [ عيون المعجزات، به نقل از بحار الأنوار: ج 43، ص 212 و تذكرة الخواصّ، سبط ابن جوزى: ص 318. ] «اوضاع ما چنين بود كه بناچار دخترت را مخفيانه و در تاريكى شب به خاك بسپارم حقش را گرفتند و از ارث محرومش نمودند. اى رسول خدا دردهاى درونى خود را به خداوند عرضه مى دارم و اين مصيبت جانكاه را به شما تسليت مى گويم».
در پايان اين شعر را زمزمه كرد:
نفسى على زَفَراتهِا مَحبُوسة           يا لَيتَها خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَراتِ
لا خَيرَ بَعْدَكِ فَي الحَياةِ وَ إِنَّما           أَبكي مَخافَةَ أَنْ تَطُولَ حَياتِي
-  [ بحار الأنوار: ج 43، ص 213. ] .
و به خانه برگشت. در هر صورت على عليه السلام بر طبق وصيت نامه عمل كرد و نازنين همسر خود را شبانه دفن نمود، خدا مى داند آن شب بر على عليه السلام چه گذشت!! شب چه شبى، حال چه حالى، اشك چه اشكى، ناله چه ناله اى، خانه چه خانه اى؟!! چگونه تنها به خانه برگردد؟ چگونه بماند؟ كودكان چشم براه اويند.
عمر و ابوبكر و ساير مسلمانان صبح اول وقت به عزم تشييع جنازه به سوى خانه ى على عليه السلام حركت كردند ولى مقداد خبر داد كه بدن زهرا ديشب به خاك سپرده شد، عمر به ابوبكر گفت: نگذار كه چنين كنند؟ عباس گفت: چون خود فاطمه وصيت كرد كه شبانه دفنش نمائيم، بر طبق وصيتش عمل نموديم. عمر گفت: دشمنى و حسد شما بنى هاشم تمام شدنى نيست. على عليه السلام براى آنها قسم خورد كه فاطمه وصيت كرده بود او را شب به خاك بسپاريم، آنها هم گفته ى او را پذيرفتند.
اين مقدار نوشته ى مورخان سنى است. در صورتى كه مورخان شيعه مى گويند:
«بامداد مرگ وقتى مردم فهميدند دختر پيامبر شبانه دفن شده، يكديگر را سرزنش كردند كه چه مردمى هستيد يك دختر از پيغمبر شما باقى ماند او هم به درود حيات گفت، شما نه بر بالينش حاضر شديد، نه بر او نماز خوانديد نه مى دانيد قبرش كجاست».
گفتند: اهميتى ندارد مى فرستيم زنى بيايد قبرها را بشكافد و جنازه ى او را بيرون بياورد تا بر وى نماز بخوانيم.
عمر گفت: من تصميم دارم قبر فاطمه عليهاالسلام را بشكافم و بر او نماز بخوانم.
على عليه السلام فرمود: اى عمر به خدا سوگند اگر بخواهى چنين كارى را انجام دهى با شمشير خونت را مى ريزم، هرگز اجازه نمى دهم كه بدن زهرا عليهاالسلام را از قبر بيرون بياورى. عمر وضع را خطرناك ديد از تصميمش منصرف گشت. [ بحار الأنوار: ج 43، ص 199. ] اين اخبار صريح در اين است كه صديقه ى طاهره عليهاالسلام وصيت كرد كه امير مؤمنان او را مخفيانه و پنهانى دفن كند كه هيچ كس نداند قبر او كجاست و مخصوصاً آنهائى كه حقش را غصب كردند و به او ستم نمودند، به جنازه ى او حاضر نشوند.
آنها هم چون اين واقعه را براى خود سخت مصيبت و بدنامى مى دانستند قصد نبش قبر كردند كه با مخالفت سخت على عليه السلام مواجه شدند و لذا على عليه السلام قبر او را مخفى كرد تا ندانند كدام است.
جاى اين سؤال باقى است كه چرا دختر گرانقدر پيامبر وصيت كرد شبانه بدنش به خاك سپرده شود؟! و چرا امير مؤمنان على عليه السلام صورت قبرهاى ديگرى در اطراف قبر همسرش درست كرد تا قبر او شناخته نشود؟! پاسخ اين پرسشها را بايد در وقايع تاريخى و رفتار دستگاه خلافت با آن خاندان و يادگار پيامبر (فاطمه ى زهرا عليهاالسلام) جستجو كرد اين شعر هميشه بر زبانهاست كه:
وَ لأَىِّ الأُمورِ تُدفن سِرّاً           بنت خير الورى و تعفى ثراها؟
«به كدامين دليلى دختر بهترين خلق، مخفيانه دفن مى شود؟ و اثر قبرش محو مى گردد؟!».
مرحوم سيد محسن امين مى گويد:
و َ لأَىِّ حال فى الدُّجى دُفنتْ           وَ لأَىِّ حالٍ الحدتْ سِرّاً دُفنت
و لم يحضر جنازَتها       أحدٌ وَ لا عرفوا لها قبراً
[ المجالس السنيّة: ج 5، ص 120. ] .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page