يكى از روزهاى شب گون كه بس نيز غمبار بود، على به مسجد آمد، و ابوبكر را كه در ميان بود جماعت مسلمين، به خطاب خويش داشت و گفت:
از چه روى فاطمه را از حق خويش محروم داشتى ، حاليا آنكه ساليانى چند در دست داشت، و صاحب بود فدك را؟!
ابوبكر گفت:
آن، مربوط به مسلمين است، و اگر شاهدانى عادل بياورد به او باز پس خواهيم داد، و گرنه حقى نيست او را!
على او را گفت:
اگر در دست مسلمانان چيزى باشد، و مرا نيز پيرامون آن ادعايى ، از كداميك شاهد خواهى طلبيد؟!
ابوبكر گفت:
از تو!
فرمود:
اگر ماجرا عكس باشد چها؟!
يعنى كه چيزى در دست من باشد، اما مسلمانان را ادعاى آن؟!
گفت:
شاهد مى طلبم، اما از مسلمانان.
فرمود:
فدك را فاطمه بود در دست ، هم در حيات پدر، و هم پس از حيات ، حال اگر مسلمانان مدعى باشند آن را، از چه روى از فاطمه شاهد مى طلبى؟! و ابوبكر در سكوت!
اما عمر بگفت:
فدك از آن مسلمانان است ، و ما را با سخن تو توان برابرى نيست ، بارى ، فدك از آن فاطمه است اگرش شاهدانى باشد عادل! على عمر را اعتنايى ننمود و ابوبكر را گفت:
قرآن را قبول دارى؟!
گفت: آرى!
فرمود اين آيت كه فرمايد: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا، درباره كه نازل شده است؟!
بگفت: درباره شما!
فرمود: اگر دو تن از اسلاميان شهادت دهند نسبتى ناروا را بر فاطمه چه خواهى كرد؟!
گفت: بر فاطمه حد جارى خواهم نمودن، آنچنانكه بر ديگر زنان مسلمان! و على گفت: در اين صورت نزد خداوند از كافران خواهى بود!
گفت: چرا؟!
فرمود: از آن روى كه تو مردود دانسته اى شهادت خداوند را پيرامون طهارت و پاكى وى، و شهادت مردمان را بر عليه او پذيرا شده اى! [ بحارالانوار: ج 29، ص 189 و 197، به نقل از اسرار فدك. ] كوتاه سخن آنكه اگر تو را به آن آيت اعتقادى است، پس فاطمه پاك است و نيز ادعاى ناپاك ننمايد ، پس اگرت گويد فدك از آن من است يعنى كه هست! و رد سخن او، رد سخن خداست!
آرى، دخترم ، در همينجا بود كه مردمان همه به خشم آمده بودند، و به ستمى كه بر ايشان رفته بود نيك وقوف يافتند و همگان بگفتند كه:
به خداى سوگند كه على راست مى گويد! و همين على يكى بار ديگر، در نامه اى، ابى بكر را به خطاب خويش كشيد! و در فرازهايى از آن چنين آورد:
اگر بگويم كه خداى درباره شمايان چه تقدير بنموده است، استخوان سينه هاتان چونان دندانه هاى چرخ آسياب بتن هاتان فروخواهد نشست!
اگر ظاهرش سازم آنچه را كه خداوند درباره ى شمايان نازلش بنموده است چونان طنابى كه در چاهى بس عميق لرزان باشد مضطرب خواهيد شدن! و پاهاتان به فرار مى گذاريد از خانه هاتان، و سرگردان و ويلان و حيران خواهيد شدن! و لى من آنچه در سينه ام دارم نگاهش مى دارم.
اما نيك بدانيد كه:
دنياى شما در پيشگاه من چونان ابرى است كه بالا رود و بالاتر، و غلظت يابد و استقرار ، اما دوباره از هم فروپاشد، و نيز آسمانى شفاف و پاك پديدار آيد!
آرام باشيد! كه زود باشد كه گرد و غبارها فروخواهد نشست، و ثمرات كار خويش را چه تلخ خواهيد يافت، و يا كشنده و قاتل خواهيد يافتن ثمر كاشته ى خويش را! [ بحارالانوار: ج 29، ص 140، به نقل از اسرار فدك. ] را ستى، دخترم!
چه وقت است اكنون؟!
خانم! و قت غروب است، و به مغرب تنها كمى وقت باقى است.
دخترم!
برخيز! كه مادرت به انتظار است، و اگر كمى دير به آنجا شوى، دلواپست خواهد شدن! اگر بقايمان باقى بود، فردا خواهمت ديد، كه آخرين روز ديدار من و تو نيز خواهد بود، و اگر توانى باشدم تو را از آخرين روز فاطمه خواهم گفت.
در سكوت
- بازدید: 709