در اين بخش حدود هشتاد واژه از خطبه ى دوم براى فارسى زبانان ساده معنى شده است.
1- عائقه: كسى كه چيزى را خوش ندارد، ناخوش دارنده.
2- قاليه: كسى كه چيزى را مبغوض مى داند، مبغوض دارنده.
3- لفظت: از دهان بيرون انداختم.
4- عجمت: دندان گرفتم.
5- شننت: دشمن داشتم، مى پاشم.
6- سبرت: آزمايش كردم.
7- قبحا: زشت.
8- فلول: پديد آمدن شكستگى در لبه ى تيز شمشير، كند شدن.
9- حد: تيزى.
10- خور: ضعف، سستى.
11- قناه: نيزه.
12- خطل: فساد و آشفتگى.
13- لاجرم: يقينا، قطعا.
14- ربقه: دستگيره، چوبى است خميده كه در ريسمان قرار مى گيرد و بر گردن يا دست حيوان جهت بازدارى او از حركت مى بندند.
15- شن: ريختن آب.
16- غار: غبار.
17- جدعا: بريده باد گوش، بينى، لب.
18- عقرا: مجروح باد.
19- سحقا: دور باد.
20- ويح: كلمه اى است كه به هنگام شگفتى و يا دردمندى و يا جهت ترحم گفته مى شود.
21- زحزحوها: از جايش حركت دادند، دور كردند.
22- رواسى: پايه هاى محكم، كوههاى ثابت و محكم.
23- قواعد: پايه ها يا بن خانه.
24- طبين: شخص زيرك و آشناى ماهر.
25- نقموا: خوش نداشتند، بد مى دانستند.
26- نكير: ناشناس.
27- وطى: سخت گرفتن، جنگيدن.
28- نكال: كيفرى كه مجروح سازد.
29- وقعه: ضربه زدن، ضربه زدن در جنگ.
30- تنمر: نشناختن، ترساندن.
31- ذات: خود، حقيقت.
32- تكافوا: دست كشيدند، پس زدند، بازگرداندند.
33- زمام: افسار، لگام.
34- نبذ: انداخت، داد.
35- اعتلق: دوست داشت، پيوند خورد.
36- سجح: نرم و آسان.
37- كلم: جراحت.
38- خشاش: آنچه در بينى شتر مى كنند و افسار را به او مى بندند تا هدايت شتر آسان تر شود.
39- يتعتع: ناراحت مى شود، در مشكل قرار مى گيرد.
40- منهل: آبراه.
41- نمير: سودمند.
42- فضفاض: گسترده.
43- تطفح: لبريز مى شود، پر مى شود.
44- ضفتا: دو طرف.
45- بطان: جمع بطن: بزرگ شكمان.
46- تحير: جمع شد و چرخيد.
47- رى: سيرابى.
48- تحلى: زينت كردن.
49- طائل: ثروت، فايده، زيادى.
50- غمر: كاسه ى كوچك.
51- ردعه: يك باز داشتن، بازداشتن.
52- شرر: شعله ى آتش.
53- ساغب: گرسنه.
54- هلم: بيا.
55- سناد: تكيه گاه.
56- ذنابى: فرومايگان، زيردستان، پَسْتان.
57- قوادم: پيشگامان، پيشتازان و جلوداران.
58- عجز: دم، آخر هر چيز.
59- كاهل: ما بين دو كتف، بزرگ، سرشناس.
60- رغما: به خاك ماليده باد.
61- معاطش: بينى ها.
62- لا يهدى: راه نمى يابد.
63- عمر: زندگى، جان.
64- لقحت: باردار شد.
65- نظره: مهلت.
66- ريث: اندازه
67- طلاع: برآمدن، سرريزشدن.
68- قعب: كاسه ى چوبى.
69- عبيط: تازه.
70- ذعاف: سم، زهر.
71- ممقر: تلخ
72- غب: عاقبت، فرجام، سرانجام.
73- طيبوا: خوش داريد.
74- طأمنوا: آرام كنيد، آماده سازيد.
75- جأش: جان، قلب.
76- صارم: قطع كننده، برنده.
77- هرج: فتنه، آشوب.
78- فى ء: غنيمت، ماليات.
79- زهيد: كم، كم ارزش.
80- حصيد: درو شده.
81- عميت: مخفى شد، پوشانده شد.
واژه نامه فارسى خطبه ى دوم
- بازدید: 898