واژه نامه فارسى خطبه ى اول

(زمان خواندن: 4 - 8 دقیقه)

در اين بخش نيز حدود دويست و هفتاد واژه ى اين خطبه براى فارسى زبانان معنى شده است.
فصل اول
1- أجمع: قصد كرد، تصميم گرفت.
2- فدك: روستاهاى آبادى در چند فرسخى مدينه. و در نزديكى خيبر كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آنان را به دستور خداوند به حضرت زهرا عليهاالسلام بخشيدند.
3- لاثت: بست، جمع كرد.
4- خمار: روسرى، چادر، سرپوش.
5- جلباب: چادر، رداى ويژه.
6- لمه: بدون تشديد به معناى گروه يا همگنان.
7- حفده: بر وزن طلبه: ياران و خدمتگزاران، نزديكان.
8- تطأ: گام مى نهاد.
9- ذيول: لباس ها، پيراهن ها
10- تخرم: گرفته شده از خرم به معناى وانهادن كاستن و روى گرداندن است
11- مشيه: گام برداشتن و راه رفتن.
12- حشد: گروه، جماعت.
13- نيطت: آويخته شد.
14- ملاءه، پرده، حجاب.
15- أجهش: گريه سوزانگيز و هيجان آور كرد.
16- ارتج: آشفت: اضطراب پيدا كرد.
17- هنيئه: زمان اندك
18- نشيج: آهنگ دردانگيز، آواى غمگنانه، زارى.
19- هدأت: آرام گرفت.
20- فوره: شدت، اوج.
21- سبوغ: سرشار بودن.
22- آلاء: نعمت ها.
23- أسدى: بخشيد، داد.
24- منن: جمع منت به معناى احسان، نيكويى، نعمت.
25- والا: پى درپى عطا كرد.
26- جم: فراوان گشت، زياد شد.
27- نأى: دور شد.
28- امد: پايان، فرجام.
29- تفاوت: از يكديگر دور شد.
30- أبد: روزگار، هميشگى، پيوسته.
31- ندب: فراخواند.
32- اجزال: سرشار گرداندن، زياد كردن.
33- ثنى: تكرار كرد.
34- تأويل: واقعيت، حقيقت.
35- موصول: نتيجه، سرانجام.
36- معقول: آنچه انديشيده شود.
37- احتذاء: پيروى كردن، نمونه گرفتن.
38- أمثله: نمونه ها.
39- امتثلها: نمونه گيرى كرد.
40- ذرأ: آفريد.
41- مشيت: خواست.
42- اعزاز: استوار ساختن، محكم گرداندن.
43- ذياده: دور ساختن، پرهيز كردن.
44- حياشه: كشاندن و بردن.
45- اجتلب: سرشت، آفريد.
46- أهاويل جمع هول: خبرهاى هراسناك، وحشت انگيز و ترس آور.
47- مائل: فرجام ها، هدف ها، سرانجام ها، آرمان ها.
48- عزيمت: آهنگ حتمى، تصميم جدى.
49- عكف: جمع عاكف: سرنهادگان، به زمين افتادگان، ملازمان.
50- نيران: آتش ها.
51- أوثان: بت ها.
52- ظلم: تاريكى ها
53- بهم: دشوارى ها، سختى ها، تنگناها.
54- غمم: بحران ها، تيرگى ها، پوشيدگى ها.
55- عمايه: كورى، گمراهى.

فصل دوم
56- نصب: هدف، آرمان و نصب به معناى پرچم برافراشته شده است.
57- زعيم: مسئول: عهده دار، رهبر، سرپرست.
58- بصائر: جمع بصيرت
59- مغتبط: چيزى كه مورد رشك و غبطه قرار گرفته است.
60- عزائم: واجبات.
61- تشييد: استوار گرداندن، محكم ساختن.
62- تنسيق: هماهنگ كردن، پيوند دادن.
63- منشاه: پس انداختن، به تأخير انداختن، وسيله ى به داراز كشاندن.
64- منماه: وسيله ى رشد، انگيزه ى زياد شدن.
65- حقن: حفظ، پاسدارى، نگهبانى.
66- بخس: كاستى، كم فروشى.

فصل سوم
67- عودا و بدأ: اول و آخر.
68- شطط: ناروا، نادرست، دور از حق.
69- عنت: هلاكت، در سختى افتادن، ضرر و فساد.
70- تعزو: يادكنى نسب را.
71- معزى اليه: كسى كه به او نسبت داده شده است.
72- صادع: جدا سازنده، فرياد برآورنده، آشكار
73- نذاره به معناى انذار (بيم دادن)
74- مدرجه: آيين، كيش، سلك.
75- ثبج: وسط، ميانه، عمده، توده.
76- أكظام: گلوها، راه هاى نفس.
77- نكث: با سر به زمين افكندن.
78- هام: سرها.
79- تفرى: شكافته شد.
80- أسفر: پرده برگرفت، آشكار شد.
81- زعيم: بزرگ، نماينده، سخنگو.
82- خرست: گنگ شد، لال شد.
83- شقاشق: جمع شقشقه منظور در خطبه كام ها، حلق ها، و حنجره هاست.
84- طاح: نابود شد، تباه گرديد.
85- وشيظ: مردم فرومايه.
86- فهتم: زبان گشوديد، سخن گفتيد.
87- نفر: گروه.
88- بيض: سپيدان، سپيدرويان.
89- خماص: چابكان، لاغر اندامان، عفيفان، اندك خورها، پاكدل ها.
90- شفا: ساحل، كرانه، لبه.
91- مزقه: جرعه، به اندازه يك بار چشيدن، يك بار در كام نهادن.
92- نهزه: به چنگ آمده، دستاورد.
93- قبسة: شعله، آتش افروخته.
94- عجلان: شتابناك.
95- موطى ء: جايى كه براى آن پاى مى نهند.
96- طرق: باران هايى كه در آبگيرها مانده و با ادرار شتر آميخته شده است.
97- تفتاتون: خورش غذا قرار مى دهيد.
98- ورق: برگ درخت.
99- خاسئين: سرشكستگان، سربزيران، سرافكندگان.
100- تخطف: ربودن.
101- اللتيا و التى: كنايه از حوادث كوچك و بزرگ است.
102- منى: گرفتار شد، مبتلى شد.
103- بهم: شجاعان، بى باكان.
104- ذؤبان: گرگ ها.
105- مرده: گردنكشان.
106- نجم: سربرآورد، پديد آمد، پيدا شد.
107- قرن: شاخ، قدرت، توان.
108- فغرت: دهان گشود. فاغره: افعى، مار بزرگ، گروه همچون مار.
109- قذف: انداخت.
110- لهوات: كام ها، دهان.
111- ينكفى ء: باز مى گردد.
112- صماخ: گوش، سوراخ گوش.
113- أخمص: قسمت ميانه ى كف پا.
114- يخمد: خاموش سازد.
115- مكدود: رنجيده، رنج كشيده.
116- مشمرا: آماده، جامه بالا زده.
117- كادح: تلاش گر.
118- رفاهيه: راحتى، سرشارى.
119- وادعون: تن پروران، تن آسايان.
120- فاكهون: خوش گذرانان.
121- تتربصون: انتظار مى كشيد.
122- دوائر: رخدادها، فاجعه ها، مصيبت هاى فراگير.
123- تتوفكون: آرزو مى كريد، مى خواستيد، مى طلبيديد.
124- تنكصون: روى مى گردانيد.
125- نزال: برخورد، جنگ.

فصل چهارم
126- حسيكه: كينه، دشمنى.
127- سمل: كهنه شد، پوسيد.
128- كاظم: فروبرنده، ساكت.
129- نبغ: جوشيد، سربرآورد.
130- خامل: گمنام، بى شخصيت.
131- أقلين: فرومايگان.
132- هدر: به صدا درآمد، آهنگ برآورد، به خروش آمد.
133- فنيق: شتر ارجمند.
134- خطر: دم نشان داد، خودش را نشان داد.
135- مغرز: پنهان گاه، پناهگاه.
136- هاتفا: فرياد برآورنده، نداء كننده، فراخواننده.
137- ألفى: يافت.
138- غرة: فريب خوردن، نيرنگ.
139- استنهض: خواست تا به پاخيزد.
140- أحمش: به خشم آورد.
141- وسمتم: داغ نهاديد، به نشانه ى ملكيت علامت زديد.
142- أوردتم: حاضر ساختيد.
143- شرب: سهم آب.
144- الكلم: زخم.
145- رحيب: گسترده.
146- جرح: جراحت.
147- يندمل: بهبود مى يابد.
148- يقبر: به خاك سپرده مى شود.
149- هيهات: دور است.
150- افك: بازداشتن و برگرداندن
151- أظهر: ميان، وسط.
152- ريث: اندازه.
153- يسلس: آسان شود، هموار گردد.
154- تورون: مى افروزيد.
155- وقده: آتش مايه، چيزهايى كه از آن شعله پديد مى آيد.
156- جمره: شعله، اخگر.
157- هتاف: ندا دادن، فراخواندن.
158- اهمال: وانهادن، ناديده گرفتن.
159- تسرون: پنهان مى سازيد.
160- حسو: جرعه جرعه آشاميدن.
161- ارتغاء: نوشيدن كره، سرشير.
162- خمر: چيزى كه در آن انسان پنهان مى شود مثل انبوه درخت.
163- ضراء: درختان انبوه.
164- حز: بريدن، قطع كردن.
165- مدى: كارد، چاقو.
166- وخز: فروبردن.

فصل پنجم
167- ارثيه: ارث من
168- فرى: شگفت، تازه.
169- حظوه: بهره: نصيب.
170- فدونكها: بگير آن را 171- مخطومه: لگام زده.
172- مرحوله: زين كرده.

فصل ششم
173- معشر: گروه.
174- فتيه: جوانمردان.
175- اعضاد: بازوان.
176- غميزه: سستى.
177- سنه: چرت، خواب سبك، غفلت.
178- ظلامه: مظلمه، آنچه به زور بگيرند.
179- سرعان: با چه شتاب.
180- عجلان: با چه سرعت.
181- اهاله: فرو ريختن.
182- أزاول: دنبال مى كنم، پى مى گيرم، مى خواهم.
183- خطب: كار، چيز.
184- استوسع واستنهر: گسترش يافت.
185- وهى: پارگى، فرسودگى.
186- فتق: شكاف، رتق: پيوستگى.
187- كسفت: خاموش شد، گرفت.
188- أكدت: كم شد، ناكام ماند.
189- نازله: حادثه، فاجعه.
190- بائقه: رخداد دردناك
191- أفنيه: آستانه ى خانه ها.
192- هتاف: فرياد زدن.
193- صراخ: صدا: صداى بلند.
194- تلاوت: خواندن
195- الحان: فهماندن.
196- حكم فصل: حكم قطعى.
197- خلت: گذشت.
198- أيها: به دور است.
199- قيلة: اسم يكى از اجداد مادرى قبيله اوس و خزرج است. بنى قيله يعنى دو قبيله ى انصار.
200- أهضم: به من ظلم مى شود.
201- تراث: ميراث.
202- بمرأى منى و مسمع: شما را مى بينم و سخنم را به شما مى رسانم.
203- منتدى: مجلس.
204- تلبسكم: فرامى گيرد شما را.
205- دعوه: ندا، فرياد مظلوميت.
206- خبره: آگاهى، اطلاع.
207- كفاح: جنگ، كوشش، نبرد، رويارويى بى باكانه با دشمن.
208- نجبه: ارجمند، گرانقدر.
209- خيره: نيكان.
210- ناطحتم: جنگيديد، پيكار كرديد.
211- كافحتم: بى باكانه درگير شديد.
212- نبرح: حركت مى كنيم، گام برمى داريم.
213- دارت: چرخيد.
214- در: فروريخت.
215- حلب: دوشيدن.
216- ثغره: گودى زير گلو.
217- فوره: جوشش، خيزش.
218- خمدت: خاموش شد.
219- هدأت: آرام گرفت.
220- هرج: بهم ريختگى، آشفتگى، آشوب.
221- استوسق: بهم پيوست.
222- حرتم: رو برگردانديد.
223- نكوص: عقب گردد.
224- أخلدتم: پايبند شديد.
225- خفض: زندگى راحت و با رفاه.
226- دعه: آسايش، آرامش.
227- فججتم: بيرون ريختيد.
228- وعيتم: در خود نگاه داشتيد.
229- دسعتم: قى كرديد.
230- تسوغتم: به راحتى خورده بوديد.
231- خذله: وانهادن، يارى نكردن.
232- خامرتكم: با شما آميخته شده است.
233- غدره: خيانت، پيمان گسستن.
234- استشعرتها: به تن پوشيده است.
235- فيضه: سرريز شدن.
236- نفثه: دم، آه.
237- خور: ضعف، ناتوانى، دردمندى.
238- قنا: نيزه ها.
239- بثه: اندوه آشكار شده.
240- فاحتقبوا: زين كنيد، آماده ى سوارى سازيد.
241- دبر: زخم پشت.
242- نقبه: ساييده.
243- سنار: عيب، ننگ، عار.
244- صادف: روى گردان.
245- اثر: جاى پا، نشان.
246- يقفو: پيروى مى كند.
247- سور: جمع سوره.
248- اعتلال: عذر تراشيدن و عذرخواهى كردن.
249- زور: دروغ.
250- بغى: خواسته شد.
251- غوائل: فاجعه ها.
252- وزع: تقسيم شد.
253- أقساط: جمع قسط به معناى بهره و نصيب است.
254- اباح: تجويز كرد.
255- أزاح: از بين برد.
256- عله: درد، مرض.
257- غابرين: بازماندگان.
258- سولت: زينت داد، آراست.
259- صبر جميل: صبرى زيبا.
260- قيل: گفته.
261- مغضيه: چشم پوشانده.
262- ران: پوشاند، پرده كشيد.
263- تأولتم: دگرگون كرديد.
264- اشرتم: راهنمايى كرديد.
265- شر: بد است.
266- اعتضتم: عوض گرفتيد.
267- غب: عاقبت، سرانجام، فرجام.
268- وبيل: دردناك.
269- ضراء: سختى و بلاء.
270- هنبثه: حادثه ى سخت، بحران.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page