چه کساني سيدالشهداء(ع) راکشتند؟شيعيان کوفه؟

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

آيا اين درست است که مي گويند قتل امام حسين علیه السلام به گردن شيعيان است به خصوص شيعيان کوفه؟
جواب:
بعضي براي اينکه يزيد را تبرئه کنند کشته شدن حضرت سيد الشهداء علیه السلام را به گردن شيعيان عراق مي اندازند و مي گويند شيعيان عراق اورا دعوت کردند سپس اورا شهيد کردند ويزيد در اين باره هيچ کاره است
جواب اين دسته از چند مطلبي که در اين فصل مي آيد معلوم مي شود چون در اين فصل نقش معاويه در قتل حضرت سيد الشهداء علیه السلام ونامه معاويه به يزيد درباره حضرت و نامه يزيد به عبيدالله مي آيد که از اين مطالب به خوبي بدست مي آيد که يزيد وحتي معاويه در قتل حضرت سيد الشهداء علیه السلام سهم به سزاء ودست مستقيمي داشتند
اين فصل شامل چند مطلب است :
1- نقش معاويه در قتل حضرت سيد الشهداء(عليه السلام)
2- شيعه نبودن همه کوفيان
3- وصيتنامه معاويه به يزيد واجرائي کردن آن توسط يزيد (لعنه الله عليهما)
بررسي مطلب اول :
کسي که بوسيله نصب مستقيم خليفه مي شود هم گناهش هم ثوابش به ذمه کسي است که اورا نصب کرده است.
نصب يزيد 
تعداد کثيري از صحابه با استخلاف يزيد که در زمان امام حسن بود مخالف بودند
براي حلّ اين معضل معاويه دست به دامن حيله ونيرنگ شد بنابراين بوسيله حربه هاي قتل وخريدن و تبعيد و... زمينه را آماده کرد تا پس ازاو يزيد به راحتي به خلافت برسد
معاويه هرکه را توانست خريد وهرکه را نتوانست بخرد يا تبعيد کرد يا کشت
قتل 
• يکي از مخالفين که معاويه از جانب او خيلي احساس خطر مي کرد امام حسن مجتبي (عليه السلام) بود که ايشان را بوسيله جعده همسر ايشان مسموم کرد وبه شهادت رساند
• يکي ديگر از مخالفين سعد بن ابي وقّاص بود که اورا پس از امام حسن به قتل رساند ( سعد بايزيد بيعت نکرد ولي از اميرالمومنين و امام حسن هم دفاع نکرد)
•معاويه بالاي منبر کوفه رفت تا براي يزيد بيعت بگيرد عايشه با او مخالفت کرد وگفت: اين کار تو مورد رضايت هيچکدام از صحابه نيست معاويه شرمنده وساکت شد واز منبر پايين آمد.
سپس براي تلافي، عايشه را به خانه اش دعوت کرد وخندقي در خانه اش  تعبيه کرد و روي آن را پوشاند وعايشه را به آن طرف راهنمايي کرد وعايشه با خرش در آن افتاد ومرد. (کامل بهايي ومنتخب التواريخ)
وتنها کسي که از اين قضيه خبردار شد عبدالله بن زبير بود که بارها به معاويه به خاطر اين کارش طعنه مي زد
•معاويه مي خواست عبد الرحمن بن ابي بکر را با صد هزار درهم بخرد او گفت : لا ابيع ديني بدنياي
پس از مدت کوتاهي عبد الرحمن مشکوکانه مرد
(در تاريخ طبري آمده که مدت کوتاهي قبل از مرگ عبد الرحمن ، معاويه اورا تهديد به مرگ کرده بود.)
•عبد الرحمن بن خالد بن وليد وزياد بن ابيه هم از کساني بودند که به طمع به خلافت رسيدن خودشان، بايزيد بيعت نکردند ومعاويه آنها را کشت.
تبعيد
معاويه از سعيد بن عثمان براي خلافت يزيد بيعت خواست او مخالفت کرد ومعاويه او را به بهانه ولايت خراسان به آنجا فرستاد ودر يک درگيري او را کشت سپس طوري وانمود کرد که در يک درگيري بين قومي کشته شده
خريدن
• معاويه به چهل نفر  سي هزار درهم داد و به آنها دستور داد در شام در مدح يزيد سخنراني کنيد و از من بخواهيد که يزيد را خليفه کنم (بعداً خود معاويه آنها را مسخره مي کرد و مي گفت : چه قدر ارزان دينشان را فروختند)
•منذر بن زبير صد هزار درهم گرفت که سکوت کند وباخلافت يزيد مخالفت نکند
•شش نفر از معاويه پول گرفتند تا اولاً مخالفين را در کوفه سرکوب کنند
ثانياً سيد الشهداء را مسکوت نگهدارند
اين شش نفر عبارتند از: مغيره بن شعبه و عبدالله بن خالد بن اُسيد ( داماد عثمان) وزياد بن ابيه و ضحّاک بن قيس ( رئيس پليس شام) و عبد الرّحمن بن امّ حکم ونعمان بن بشير( بشير کسي است که در سقيفه از عمر دفاع کرد)
بررسي مطلب دوم:
تمامي اهل کوفه شيعه واقعي نبودند تا بتوانيم قتل سيد الشهداء را به شيعيان نسبت دهيم بلکه شيعيان در اقليت بودند و همانها هم يا کشته شدند يا زنداني
يکي از شواهدي که به خوبي نشان مي دهد اهل کوفه شيعه نبوده اند جريان قتل حجر بن عدي است:
حجر بن عدي را گرفتند وبه او گفتند علي بن ابيطالب علیه السلام را لعن کن او اين کار را نکرد. زياد بن ابيه طوماري تهيه کرد که نزديک به سي نفر از بزرگان کوفه آنرا امضا کردند (در آن طومار درخواست جواز قتل حجر را داشتند) 
همانطور که گفتيم شيعيان کوفه در اقليت بودند و همانها هم يا کشته شدند يا زنداني وبراي اطمينان بيشتر در روز عاشورا راههاي ورودي وخروجي به کوفه را بستند به صورتي که خيلي از افرادي که مي خواستند در کربلا حضرت را ياري کنند با سپاه عبيد الله از کوفه خارج شدند وبه سپاه حضرت پيوستند مانند:قاسم بن حبيب بن ابي بشر و عمر بن ذريعه و مسعود بن حجّاج تميمي و عبدالرحمن بن مسعود بن حجّاج تميمي
افرادي که عبيد الله به دستور يزيد به جرم شيعه بودن درکوفه کشت همگي شيعيان امير المومنين هستند که از جانب آنها احساس خطر مي کردند مانند: ميثم تمّار و هاني بن عروه و مسلم بن عقيل و عبدالله بن يقطر و عبيد الله بن حارث (صحابي پيامبر) و عباس بن جعده و...
افرادي که عبيد الله به دستور يزيد به جرم شيعه بودن درکوفه آنها را به زندان انداخت عبارتند از : مختار و سليمان بن صُرَد خزاعي و رفاعه بن شدّاد و حارث بن اعور همداني و...
از اين مطالب به خوبي بدست مي آيد که شيعيان در قتل حضرت سهيم نبوده اند.
همچنين يزيد براي بدست آوردن کوفه اقدامات زير را انجام داد:
•عوض کردن روساي قبائل
•قرار دادن جاسوس در هر محله
•تهديد مردم با نامه اي که مي آيد ان شاء الله
در اينجا بحث نامه هايي که از کوفه به دست حضرت رسيده مطرح مي شود که در اينجا به بررسي اين مطلب مي پردازيم
ما در اينجا شش شاهد مي آوريم که اثبات مي کنند تمام کساني که به حضرت نامه نوشته اند شيعيان خالص نبوده اند:
1- وقتي امام در مکه حضور داشتند نامه هايي از کوفه بدست ايشان رسيد امام فرمودند: اينها به من نامه ننوشته اند مگر براي تقرب به پسر معاويه (يعني اينها به دستور يزيد نامه به من نوشته اند تا مرا به آن طرف بکشند سپس در آنجا مرا به قتل برسانند وبه پسر معاويه نزديک شوند)
2- يکي از کساني که به حضرت نامه نوشته مسيّب بن نجبه است او قائل بوده : امير المومنين هم رتبه با عثمان و رتبه ايندو دون رتبه عمر وابوبکر بوده
3- بعضي از کساني که به حضرت نامه نوشته اند جاسوس يزيد بوده اند مانند مسلم بن سعيد حضرمي و عماره بن عقبه و مسلم بن امر باهلي وشبث بن ربعي و ... (شبث کسي است که از بزرگان خوارج بوده و در کربلا هزار سرباز داشته)
4- بعضي از کساني که به حضرت نامه نوشته اند خود فروخته اندمانند: ازره بن قيس ( در کربلا به او گفتند براي حسين نامه ببر گفت: خجالت مي کشم من براي او نامه نوشته ام )
5- بعضي از کساني که به حضرت نامه نوشته اند عمّال بني اميه بوده اند مانند: شمر بن ذي الجوشن و حجاره بن ابجر و حسين بن نُمير ومحمد بن اشعث وقيس بن اشعث و...(حسين بن نمير کسي است که به بهانه کشتن عبد الله بن زبير کعبه را به منجنيق بست)  
6- در روايات متعدد آمده لشکري از شام در کربلا حضور داشتند ( پس همه سپاه عبيد الله از کوفه نبوده اند)
شواهدي براي اثبات عدم تشيّع قاتلين حضرت : 
1- وقتي حضرت از آنها پرسيد چرا مرا مي کشيد گفتند: بغضاً لابيک
2- مزاحم بن حُريث در رجزش مي خواند: انا جملي   انا علي دين علي
شخصي به ميدان آمد وگفت من بر دين عثمانم(مزاحم او را کشت)
3- ابو عمرو زاهدي که از موثقين اهل سنت است مي گويد : تمام ده نفري که به جنازه حضرت اهانت مي کردند را من مي شناسم همه آنها حرامزاده بودند.
پس تا اينجا به اين نتيجه رسيديم که شيعيان در قتل حضرت سهيم نبوده اند وآنهايي که اسم شيعه بودن را يدک مي کشند شيعه عمري يا شيعه عثماني بوده اند همانطور که حضرت در يکي از خطبه هايشان در روز عاشورا خطاب به سپاه عبيد الله فرمودند: يا شيعه ابي سفيان
بررسي مطلب سوم :
معاويه با سياست وخباثتي که داشت مي دانست که نبايد دستش به خون سيد الشهداء رنگين شود لهذا در مورد حضرت خيلي احتياط مي کرد وسعي داشت با حضرت درگيري پيدا نکند چون مي دانست که حضرت از جايگاه ويژه اي در مدينه وکوفه برخوردار است واگر بلايي سر آن حضرت بياورد (به خصوص اينکه متهم به قتل امام حسن نيز بود) موقعيتش به خطر مي افتاد
در اينجا چند اقدام اورا نسبت به حضرت مي آوريم:
الف:مروان بن حکم( والي مدينه در زمان معاويه) مرتبا به معاويه نامه مي نوشت که رفت وآمد براي تباني با حسين بن علي به خانه او زياد شده
معاويه جواب داد : تا وقتي به تو کاري ندارد به او کاري نداشته باش (اترک حسيناً ما ترکک) 
ب : معاويه مجلسي ترتيب داد وتمام سرشناسان مدينه را جمع کرد وشروع به تعريف وتمجيد از يزيد کرد در آن مجلس حضرت سيد الشهداء بپا خواست ودر حضور تمام مستمعين خطاب به معاويه فرمود: هم ما يزيد را مي شناسيم هم مردم ونيازي به تعريف تو ندارد وسپس گوشه اي از خباثتهاي يزيد را ذکر کرد ( در اين مجلس هم معاويه کاري به حضرت نداشت در حالي که هرکس ديگري بود تلافي مي کرد) 
ج: بار ديگر معاويه با هزار سرباز شمشير به دست به مدينه آمد ومجلسي ترتيب داد و از بعضي صحابه با تهديد وارعاب بيعت گرفت ولي حضرت نه تنها بيعت نکردند بلکه در آن مجلس هم سکوت نکردند و فرمودند : تو مي خواهي ما را فريب دهي در حالي که هم من از او بهترم هم پدرم از پدر او بهتر است هم مادرم از مادر او بهتر است هم جدم از جد او بهتر است
معاويه گفت : قبول دارم جد تو از جد او ومادر تو از مادر او بهتراند ولي پدر تو از پدر او بهتر نيست وخود تو نيز از خود او بهتر نيستي ( لعنه الله علي آل ابي سفيان) 
در نيمه رجب معاويه به درک رفت(اللهم زد علي عذابه)
وصيتنامه معاويه به يزيد:
اي پسرم من از همه براي تو بيعت گرفتم وراه را براي خلافت تو باز کردم وتمام اشياء را مطيع تو کردم وعزيزان را براي تو ذليل کردم وتمام گردنها را براي تو پايين آوردم
من به خاطر تو دنيايم را به آخرتم فروختم وحق علي(ع) را ندادم ومسئوليتش را به عهده گرفتم
اما حسين(ع)؛ با او نرم و رووف باش وبه او کاري نداشته باش اهل عراق همانهايي که پدرش را کشتند وبرادرش را مجروح کردند او را نيز مي کشند (يعني طوري ترتيب بده که خون حضرت به ذمه شيعيان عراق بيفتد)
برحذر باش از اينکه به او تعرض کني مگر اينکه به راه خير ودست باز
اورا رها کن تا هرجايي که مي خواهد برود و هر کاري مي خواهد بکند
انساب الاشراف بلاذري و تاريخ طبري و فتوح ابن اعثم و عقد الفريد وتاريخ ابن کثير و الامامه والسياسه و طبقات ابن سعد نامه کامل را آورده اند  
از اين جا اقدامات يزيد را بررسي مي کنيم وبه خوبي پيداست که مرحله به مرحله همانطور که معاويه گفته عمل مي کند:
يزيد نامه اي نوشت به وليد بن عقبه که بعد از مروان بن حکم والي مدينه شده بود و در آن خواست تا وليد از مردم مدينه براي يزيد بيعت بگيرد ونامه کوچکي ضميمه آن کرد که از کوچکيش در کتب تاريخي معروف به اذن الفاره (گوش موش)است ودر آن آورد: با حسين رووف باش وکاري به او نداشته باش ولي عبد الله بن زبير را هر جا ديدي بکش.
يزيد طبق دستور پدرش تصميم گرفت هر طور شده حضرت را به طرف عراق بِکِشد ولي خودش مستقيما کاري به او نداشته باشد وآن حضرت را به دست مردم عراق به قتل برساند وخون آن حضرت را به گردن مردم عراق بيندازد.
ادلّه اين نقشه : 
الف – وليد به دستور يزيد جلسه اي ترتيب داد و از تمامي بزرگان مدينه براي يزيد بيعت گرفت ووقتي نوبت به حضرت رسيد ايشان بيعت نکردند وفرمودند : من مدتي وقت مي خواهم تا کمي فکر کنم
وليد با ايشان موافقت کردند وحضرت را رها کردند تا بروند ووقتي شنيد حضرت از مدينه خارج شده خدا را شکر کرد
(يعني به ظاهر با ملاطفت با حضرت رفتار کردند ولي عرصه را به حضرت تنگ گرفتند تا ايشان مجبور به ترک مدينه بشوند) 
ب- بعد از اينکه هم حضرت وهم عبدالله بن زبير از مدينه خارج شدند در مورد حضرت خدا را شکر کرد ولي در مورد عبدالله چند نفر را فرستاد دنبالش تا او را به قتل برسانند 
ج- بعد از رفتن حضرت ازمدينه چون وليد وظيفه اش را خوب انجام داده بود ارتقاء درجه گرفت وامير الحاج شد
د- وليد بن عقبه کينه وکدورت زيادي نسبت به اهل بيت داشت تا جايي که وقتي سر مبارک امام حسين(عليه السلام) را در مدينه ديد گفت : يوم بيوم بدر واين نشان مي دهد که اگر مي خواست خارج از نقشه عمل کند بايد در مجلس بيعت، امام را به قتل مي رساند.
حضرت در 27 رجب از مدينه خارج شد و3 شعبان وارد مکّه شد و8 ذي حجّه از مکّه خارج شد
(چون شعبان از اشهر حج است وامام نيت عمره مفرده کرده نشان مي دهد قصد ماندن وحج بجا آوردن نداشته اند وآن چيزي که مشهور است (ومي گويند که امام نيت حج کرد ولي آن را تبديل به عمره کرد) غلط است) 
ه – وقتي حضرت وارد مکه شدند عمروبن سعيد بن عاص (والي مکه) به امام نامه نوشت تا هر وقت که مي خواهي در مکه بمان از من به تو آسيبي نمي رسد واز طرف ديگر نقشه ترور حضرت در مسجد الحرام را مي ريخت تا جايي که حضرت از اين نقشه خبر دار شدند وفرمودند: براي حفظ حرمت مسجد الحرام از مکه خارج مي شويم
در اين هنگام عمرو نامه نوشت به والي کوفه (نعمان بن بشير) که حسين بن علي به طرف تو مي آيد او را بُکُش
(احمد بن حنبل مي گويد: در خباثت ورذالت عمرو بن سعيد همين مقدار کافي است که پيامبر روزي فرمود جبّاري از جبابره بني اميّه بالاي منبرمن مي رود وخون از بيني اش جاري مي شود به حدّي که آن خون روي منبر نيز مي ريزد. احمد مي گويد با چشمان خودم ديدم اين قضيه در مورد عمروبن سعيد اتفاق افتاد)
بالاخره عمّال يزيد موفّق شدند تا امام را به طرف کوفه بفرستند
در اين مدتي که حضرت در مکه بودند نامه هاي زيادي به حضرت رسيد وحتي چند نفر براي دعوت ، حضوري خدمت حضرت رسيدند
در اين هنگام بود که حضرت ، مسلم بن عقيل (عليه السلام) را  به کوفه فرستاد .
مسلم مخفيانه وارد کوفه شد وبه خانه هاني رفت و شروع به خريد اسلحه کرد.
نعمان بن بشير ( والي کوفه) طبق دستوري که داشت بالاي منبر کوفه رفت و گفت : من با شما کاري ندارم وتا وقتي با من نجنگيده ايد با شما نمي جنگم و حتي اگر به کسي بدبين شوم با او کاري ندارم
اين چراغ سبزي بود که نعمان به ياران مسلم نشان داد تا آنها احساس امنيت کنند و مکان وفعاليت مسلم علني شود
در اينجا بود که يزيد به بهانه بي کفايتي نعمان ، اورا از ولايت عهدي کوفه برداشت در حالي که به نقشه يزيد به خوبي عمل کرده بود و با ابراز ملا طفت و بي کفايتي، ياران ومکان وفعاليت مسلم را علني کرده بود به خاطر همين ترفيع درجه گرفت و رئيس پليس شام شد. 
سپس عبيد الله بن زياد(لعنه الله عليه) را  براي سرپرستي کوفه فرستاد و به او نامه اي نوشت که در آن آمده : خذ بالتّهمه والمظنّه
عبيد الله اولين کاري که کرد حضرت مسلم را به شهادت رساند.
سپس يزيد نامه اي به عبيد الله نوشت ودر آن مراحل قتل حضرت سيد الشهداء را به او تذکر داد
دستور قتل امام حسين و حضرت مسلم به دست مردم عراق و توسط عبيد الله از طرف يزيد صادر شده ونامه هاي آن خبيث در کتب زير موجود مي باشد:
انساب الاشراف بلاذري و تاريخ طبري و فتوح ابن اعثم و سيره نبوي ابن جبال و الاخبار الطوال
شاهد ديگر اعتراف ابن زياد است که مي گويد : يزيد مرا مختار کرد بين کشتن حضرت وکشته شدن خودم .
حتي در انساب الاشراف و الاخبار الطوال و فتوح ابن اعثم آمده که يزيد با نامه اي مردم کوفه را تهديد کرد که هر کس با عبيدالله همکاري نکند جنازه اش را از بالاي سر در قبيله اش آويزان مي کنيم.
طبراني و بلاذري و ابن جوزي نقل مي کنند يزيد پس از شنيدن خبر شهادت حضرت ويارانش مجلس شرابخواري ورقص برپا کرد وبه شادي پرداخت.
پس حرف ابن تيميه و اتباع او که مي گويند دستور قتل حضرت را يزيد نداده ، رد مي شود .
به حمدالله اثبات شد که نقشه قتل حضرت را مو به مو معاويه ريخته و يزيد مو به مو عمل کرده و خون حضرت بدون هيچ حرف ونقلي به گردن يزيد است

اللهم العن ابا سفيان ومعاويه ويزيد بن معاويه

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page