حجت بالغه ى الهى! فرزند عسكرى

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

ما، با اظهار برائت و بيزارى از صميم قلب، و براى تحكيم، پيوند قلبى خود، با ناكسانى اعلان مخالفت مى كنيم كه از بيعت شما كه بيعت الهى «يد الله فوق ايديهم» بود دست كشيده و انكار ولايت و خلافت نمودند، و بمنزلت والاى شما ارج ننهادند، و با بيزارى جستن از خاندان شما بفرعونهاى دوران خويش تقرّب جسته و شما را از برپا داشتن آئين و فرمان الهى، وسد ثغور اسلامى و زدودن هرگونه شك و انكار و اصلاح و ترميم هر ناموزونى و پاك ساختن اصول و فروع شريعت آسمانى از بدعت ها و سفسطه ها، و ساز و برگهاى دروغين مانع گشتند. فتنه ها برانگيختند، و جنگهاى خونين راه انداختند و سرانجام صحنه ى دلخراش و جان گداز طف! را برپا نمودند، و سهم شما را از خمس بمى گسارى و عياشى و بيت المال يتيمان و بيوه زنان را بر قاصان و دلقكان رساندند.
به فرومايگانى لعنت مى فرستيم كه مرگ پيامبر راستين را فرصت شمردند و با آنكه هنوز پيكر قدسيش در بستر مرگ افتاده و صديقه ى طاهره با ديگر عزيزانش بسوگ وى نشسته گريه مى كردند، بشكستن بيعت شما كه بامر الهى- در غديرخم- برقرار و استوار شده بود، شتافتند و به پيمانهاى محكم كه بفرمان پروردگار عالم بسته شده بود و بامانت او جل شانه كه كوههاى عظيم از حمل آن بزانو درآمده لابه نمودند، خيانت ورزيدند.
بالاخص به نخستين ظالم و ستمكار، مردك ظلوم و جهول، عناد پيشه و فرومايه كه از سرانجام نيك پذيرش حق، سرباز زد، و بفرمان او عربهاى وحشى و نادان درنده خو و باقى ماندگان مخالفان احزاب! بمنزل نبوت و مهبط وحى و رسالت و جايگاه رفيع شاه ولايت و معدن وصايت و ولايت يورش بردند و عهد و پيمان نبوى را درباره ى برادرش: علم هدايت و آشكار كننده ى راه نجات از ضلالت، درهم شكستند، و قلب آن بزرگوار را با آزردن يگانه دختر عزيز و ارجمندش جريحه دار ساختند. و از يارى وصى والا مقامش دست برداشتند و منزلت عظيمش را خوار پنداشتند و برادريش را با پيامبر گرامى منكر شدند، و از دوستيش روى گردانيدند و ولايتش را انكار نمودند و سرانجام كار خلافت الهى را بآنجا رساندند كه پليدان فرومايه نيز كه سرمايه اى جز رسوائى و نكبت نداشتند بطمع نشستند.
دريغا! شاه ولايت را با جبر و شمشير [ همانطوريكه در نهج البلاغه امام در جواب نامه معاويه مى فرمايد: «اني كنت اقاد كما يقاد الجمل المخشوش» يعنى همچون شتر رام شده مرا مى كشيدند. نهج البلاغه نامه شماره ى 28.] با قلبى آكنده از خشم واسف به بيعت واداشتند!. بيعتى كه تاكنون و تازمان ظهور منتقم حقيقى صلوات الله و سلامه عليه شومى آن، نه فقط مسلمانان بلكه همه جهانيان را فرا گرفت، و تخم گناه و نفاق و پليدى را در مزرعه دل جهانيان كاشت. دستگاه ظلم و ستمى كه سلمان اهل بيت را از خود راند و مقداد را بجرم حق گوئى ترك گفت، و لهجه ى صدق ابوذر را به صحراى خشك بى آب و علف ربذه در سن كهنسالى تبعيد نمود. بيعتى كه شكم عمار ياسر را با لگد دژخيمان خلافت و مزدوران بنى عبدشمس از هم دريد، و احكام الهى را تغيير داد، و مردمان پست و فرومايه را فرمانرواى مطلق جان و ناموس و أموال مسلمانان قرار داد، و حرام الهى را به حلال آميخت. بيعتى كه حرمت اسلام و ايمان و خانه ى خدا را در هم شكسته آنرا ويران ساخت و سرانجام، سرزمين هجرت و منزل نبوت را مورد هجوم تاخت و تاز لشكريان بنى اميه قرار داد، و دختران مهاجر و انصار را كه نمونه ى عفت و پاكدامنى بردند از پوشش عفاف بيرون كشيد و بجرم دادخواهى پدرانشان، بى عفت نمود و لباس ننگ و رسوائى براندامشان پوشانيد، و آزمندان دنيا پرست را در برانداختن خاندان نبوت و ريشه كن ساختن درخت بارور رسالت و اسير كردن اهل حرم نبوت و كشتن ياوران دلير و جان نثارانش را تشويق و تحريص نمود.
آرى اين چنين، زادگان گناه و فجور انتقام كينه توزى و كفر خود را از راه جور بروشندلان سپهر امامت فرو مى نشاندند، و گذشت زمان محصول تلخ اين درخت ناميمون را بارور ساخت، و نتيجه ى شوم آن كشته شدن على مرتضى در محراب عبادت، و آسيب ديدن پهلو و نيلگون شدن صورت دختر حبيب خدا، و دريدن كفن ريحانه ى پيغمبر با تيرهاى جانگداز، و بر بالاى نى رفتن سر ريحانه دومش، و درهم شكستن استخوان ساقهاى هشتمين پيشوا در كنج زندانها، و بالاخره محروم ساختن جامعه بشريت از ديدار رخسار تو.