فنقول: در آيه ى شريفه كلام مفصلى است (،اما) به صورت اجمال و جامع جميع معانى و اقوال اين است كه خداوند جلّ شأنه دو عالم دارد: يكى عالم ذات ظاهره و ديگرى عالم ذات باطنه چنانچه خودش فرموده:
(هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ زو الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ). [ حديد: 3. ] امّا در عالم ذات باطنه: بحث بسيط است كه نه اسم دارد، نه رسم، نه نور است و نه ظلمت، مبرّاست از جميع حدود و كيفيّات، عارى است از تصوّر اوهام و حيثيّات، متعالى است از جميع تعيّنات و اشارات.
مطلق است از جميع قيود و تعيّنات كه راه به سوى او در اين عالم مسدود است و طالب او در اين مقام ارجمند مردود و آن مقامى است كه سر حلقه ى عرفا مى فرمايد:
«ما عَرَفْناكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكْ». [ بحار: 69/ 292 باب 37 ح 23. ] و وارد شده:
«يا مَنْ لا يَعْلَمُ ما هُوَ اِلَّا هُوَ».
به جهت آنكه خداوند محيط است به همه چيزى و محال است محيط محاط شود و فرمودند:
«كُلَّما مَيَّزْتُمُوهُ بِاَوْهامِكُمْ فى اَدَقِّ مَعانِيهِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ مِثْلُكُمْ مَرْدُودٌ اِلَيْكُمْ». [ بحار: 69/ 293 باب 37 ح 23. ]
چه نسبت خاك را با عالم پاك كه ادراك عاجز است از درك ادراك
و اما در عالم ذات ظاهره [ گفت موسى «ارنى»، تا ز پس پرده ى غيب ] رخ نمائى و حجاب از رخ خود بگشائى «لن ترانى» ز تو بشنيد و مسلّم دانست كه محال است رخ خويش به كس بنمائى من نگويم «ارنى» بهر تماشاى رخت- زآنكه در جمله ى ذرّات جهان پيدائى عارفى دوش همى گفت به كوته نظرى- حق عيان است ولى حيف تو نابينائى از پى ديدن حق ديده ى حق بين بايد- چشم حق بين بگشا، بين كه چسان أعمائى قول صاحب نظران گوش كن اى سالك راه- كه چه گفته اند در اين مرحله گر دانائى حق توان ديد به هر ذرّه ولى مى بايد- كه ز آلايش تن، زنگ دلت بزدائى :
هم اسم دارد، هم رسم، هم صفات ثبوتيّه دارد هم سلبيّه، و هم ديده مى شود و هم اشاره گرديده و هم وجود حقيقى است و هم نور معنوى و صورى: «اَلظَّاهِرُ بِنَفْسِهِ الْمُظْهر لِغَيْرِهِ» [ ر. ك. بحار: 91/ 57 باب 3 ح 1. ] و آن مقامى است كه مى فرمايد:
«لَمْ اَعْبُدْ رَبّاً لَمْ اَرَهُ». [ ر. ك. بحار: 4/ 27 باب 5 ح 2- ص 304 ح 34 باب 4- ج 41/ 15 باب 101 ح 8- ج 78/ 207 ح 66. ] و نيز مى فرمايد:
«ما رَاَيْتُ شَيْئاً الّا وَ قَدْ رَاَيْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ».
لَقَدْ ظَهَرْتَ فَلا يَخْفى عَلى اَحَدٍ اِلَّا عَلى اَكْمَهٍ لا يَعْرِفُ الْقَمَرا
خداوند تعالى در همه ى اشياء است و با همه ى اشياء از نهايت ظهور خفا يافته.
يار بى پرده از در و ديوار در تجلى است يا اولى الابصار
و اصل نور خدا وجود اوست، زيرا كه نورى كامل تر از آن بالنّسبه به هر موجودى نيست و معنى سماوات و ارض در آيه ى مباركه به نحوى كه جامع جميع معانى باشد: مطلق علويّات و سفليّات است.
بنابراين يعنى (اَللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) چنين مى شود كه خداوند نور دهنده ى جميع موجودات است، از علويّات و سفليّات، از ذرّه تا دُرّه به نور وجود و هستى.
سخنى در نور خداوندى
- بازدید: 831