چگونگى ولادت حضرت

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

در «بحار» است كه مفضّل بن عمر مى گويد: پرسيدم از حضرت صادق (عليه السلام): چگونه بود ولادت فاطمه (عليهاالسلام)؟ فرمود: بلى خديجه (عليهاالسلام) چون به حباله ى حضرت رسول درآمد، زنهاى مكّه از او دورى كردند و به خانه ى او وارد نمى شدند و سلام نمى كردند و نمى گذاشتند زنى به خانه ى او برود.
خديجه وحشت پيدا كرد و ناله و افغان و ترس او به جهت همين بود پس چون حامل شد [ فى اوصاف الخاصّة: ] (به كار بردن تعبير) حامله غلط است، زيرا اوصاف خاصّه مثل حامل، حايض و طالق را بدون «تاء» ذكر مى كنند، زيرا كه «تاء» به جهت فرق مذكّر و مؤنّث است و چون اين صفات در مذكّر يافت نمى شود، لهذا بدون «تاء» بايد خوانده شود، زيرا كه فرق حاصل است. به فاطمه، فاطمه (عليهاالسلام) با او حديث مى كرد و به او دلدارى مى داد و خديجه اين مطلب را از پيغمبر (صلى اللَّه عليه و آله) پنهان مى داشت.
روزى رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) داخل شد پس شنيد كه خديجه با فاطمه (عليهاالسلام) حديث مى كند. حضرت فرمود: اى خديجه! با كه سخن مى گوئى؟ گفت: جنينى كه در شكم من است با من سخن مى گويد و انس مى گيرد [ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى هو مُونِس- وَ حبيبُ قلبى فى الفؤاد أَنيسى و َ ضياءُ عَيْنى فى الفؤاد مُحدِّثى- وَ جَنينُ بَطْنى صاحبى وَ جَليسى ] حضرت فرمود: اى خديجه! جبرئيل خبر مى دهد كه مولود تو دختر است و اوست نسل طاهر ميمون و خداى تعالى قرار مى دهد نسل مرا از آن و اقرار مى دهد از نسل آن ائمّه را و قرار مى دهد ائمّه را خلفاء خودش در زمين بعد از انقضاء وحى خود.
پس خديجه بر اين حالت بود تا زمان زائيدن رسيد. فرستاد نزد زنان قريش و بنى هاشم براى اين كه بيايند به جهت متصدّى شدن امورات او، جواب دادند: ت و نافرمانى كردى و قبول نكردى قول ما را و شوهر كردى به يتيم ابى طالب كه فقير و بى مال است و ما نمى آئيم و به هيچ وجه مراقب حال تو نمى شويم.
پس خديجه مغموم شد به جهت اين مطلب، ناگاه داخل شدند بر او چهار زن بلندبالا، گويا از زنان بنى هاشم بودند. خديجه ترسيد.
يكى از آنها گفت: نترس اى خديجه، ما فرستاده ى خدا هستيم به سوى تو و ما خواهران تو هستيم: منم «ساره» و اين است «آسيه بنت مزاحم» [ در «مجمع البحرين» است كه «آسيه» (عليهاالرّحمه) دختر «مزاحم»، زن «فرعون» است. روايت شده است، چون كه «آسيه» معجزه ى عصاى «موسى» و مغلوب شدن ساحران را مشاهده كرد، اسلام آورد. چون فرعون از اين قصه خبر شد، او را نهى كرد و او امتناع كرد.
پس چهار دست و پاى آسيه را به چهار ميخ كوبيد و در آفتاب انداخت، پس از آن امر كرد سنگ بزرگى بر آن افكندند، چون وفاتش نزديك شد (قالت: ربّ ابن لى عندك بيتاً فى الجنّة) تحريم: 11)، پس خداوند او را به بهشت برد و آسيه در بهشت است مى خورد و مى آشامد. (ج 1/ 76 حرف الف). ] و اين رفيق توست در بهشت، و اين «مريم [ فى «المجمع»: قوله: (انّ اللَّه اصطفى آدمَ و نوحاً و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين) آل عمران: 33، قال الشيخ ابوعلى: «آل عمران: موسى و هرون و هما ابنا عمران بن يصهر و عيسى بن مريم بنت عمران بن ماتان و بين العمرانين الف و ثمانية سنة». مجمع البحرين: 2/ 248 حرف عين. ] دختر عمران» است و اين «كلثوم» خواهر موسى بن عمران است.
خداوند ما را فرستاده كه متصدّى مخاض [ مخاض: زايمان و حالات و دردهاى آن را گويند. ر. ف عميد. ] و پرستارى تو را بنمائيم. يكى طرف راست و يكى طرف چپ و سوّمى پيش رو و چهارمى پشت سر، پس متوّلد شد فاطمه پاك و پاكيزه، چون به زمين افتاد، ساطع شد از او نورى كه داخل خانه هاى مكهّ شد و نماند در مشرق و مغرب زمين موضعى، مگر آنكه روشن شد از اين نور.
به فلك مى رود از روى چه خورشيد تو نور     «قل هو اللّه احد» چشم بد از روى تو دور
آدمى چون تو در آفاق نشان نتوان داد     بلكه در جنّت و فردوس نباشد چه تو حور
حور فردا كه چنين روى بهشتى بيند     گرش انصاف بود معترف آيد به قصور
شب ما روز نباشد مگر آنگاه كه تو     از شبستان بدر آئى چه صباح از ديجور
[ دَيْجُور: شب بسيار تاريك و دراز را گويند. ر. ف عميد. ] و ده نفر حورالعين داخل شدند و با هر يك طشت و ابريقى از بهشت بود و در ابريق آب كوثر بود، پس گرفت ابريق را زنى كه پيش رو بود و نشست آن حضرت را با آب كوثر و بيرون آورد دو جامه اى كه سفيدتر بود از شير و خوشبوتر بود از مشك و عنبر و پيچيد آن حضرت را به يكى و ديگرى را بر سر آن حضرت انداخت.
پس استنطاق كرد از آن حضرت، فاطمه (عليهاالسلام) شهادتين به زبان جارى كرد و گفت:
«اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ، وَ اَنَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ سَيِّدُ الْأَنْبِياءِ، وَ اَنَّ بَعْلى سَيِّدُ الْأَوْصِياءِ، وَ وُلدى سادَةُ الْأَسْباطِ».
پس سلام كرد بر آنها و هر يك را به اسم صدا زد و شروع كردند به خنده كردن به سوى فاطمه (عليهاالسلام) و حورالعين و اهل آسمان به يكديگر بشارت مى دادند به جهت تولّد فاطمه در آسمان نورى درخشنده پيدا شد كه نديده بودند او را ملائكه قبل از اين، و زنها گفتند: بگير اى خديجه اين مولود را پاك، و پاكيزگى و ميمنت و مباركى در اين و نسل اين است.
پس خديجه گرفت آن حضرت را شادمان و خوشحال و پستان در دهان او گذاشت تا شير خورد و فاطمه (عليهاالسلام) در يك روز به اندازه ى يك ماه بزرگ مى شد و در يك ماه به اندازه ى يك سال. [ بحار: 43/ 2- 3 ح 1، امالى صدوق: ص 690 ح 947/ 1، عوالم، 11/ 43- 44 ح 1، دلائل الامامة: ص 76 ح 17/ 17، الخرايج و الجرايح: 2/ 524- 526 ح 1، روضة الواعظين: 1/ 143. ] اين ايمان [ از آيه ى شريفه ى (قالت الاعراب امَنّا، قُلْ لَم تُؤمِنوا ولكِن قولوا اَسلَمنا وَ لَمَّا يَدخُل الايمان فى قلوبكم) حجرات: 14)، معلوم مى شود كه شخص هرگاه «عَن قلب» تصديق نمايد، مؤمن است و هرگاه «عَن قَلب» نباشد، مسلم است. ] حضرت فاطمه (عليهاالسلام) بود به حسب كميّت