انسان در جهان آفرينش
به نام آنكه جان را فكرت آموخت جهان آفرينش گستره اى بس پهناور دارد كه هزاران سال پيشرفت دانش، انديشه و فن آورى نتوانسته و نخواهد توانست ما انسان ها را حتى به شمارش گونه هاى آفريده شده و پراكنده در آن توانا سازد، خود آفريدگار بزرگ در كتاب هستى بخشش مى فرمايد:
«اگر همه ى درختان زمين قلم، همه ى اقيانوس ها و درياها مركب شده و هفت مقابل آن هم گرد آيند، هرگز شمارش كلمات خداوند پايان نخواهد پذيرفت [ لقمان: 27. ]».
در اين ميان بخش كوچكى را جانداران و زندگان، و بخش كوچكترى از آن ميان را آدميان به خود اختصاص داده اند، آفريدگانى با ويژگى هايى خاص خود كه موجب برترى آنان بر بسيارى ديگر گرديده [ اسراء: 7. ] و آنان را به جايگاه خليفة اللّهى [ بقره: 30. ] و نفخ روح خدايى [ حجر: 29، صاد: 72. ] رسانيده است، زمينه اى را در او فراهم آورده تا بتواند با شكوفا ساختن آن به نور خداوندى پيوند يابد و خويشتن را در حق فانى ساخته و جان خويش را آينه ى جمال و جلال و جبروت حق سازد. و اين ويژگى چيزى جز عقل و انديشه نيست كه همان حجت عام خداوند در درون هر انسانى مى باشد، انديشه اى كه با روح آدمى عجين گشته و او را قادر به تشخيص آفريدگار خويش، قدردانى از او و اطاعت و تسليم در برابر او ساخته، همان انديشه اى كه مى تواند صاحبش را از ديگر جانداران جدا ساخته و به او بفهماند كه به جز خواب و خور و شهوت و غرائز حيوانى جنبه هاى ديگرى در درون دارد و مى تواند با شكوفا ساخته آن خود را به كمال و رشد برساند، سره را از ناسره جدا ساخته و حق را از باطل تميز دهد و هر آنچه در راستاى ويژگى انسانى خويش مى بيند را برگزيند:
(وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّيها- فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْويها- قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّيها- وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّيها [ شمس: 7- 10. ]) «قسم بجان آدمى و آنكه او را سامان بخشيد- پس به او راه پليدى و پرهيزگارى را به الهام آموخت- براستى رستگار شد هر آنكس كه جان خود را پاكيزه ساخت- و براستى به بدبختى گراييد هر آنكس كه خويشتن را آلوده نمود».
پيشگفتار
- بازدید: 914