سه شب در دل ثور

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

رسول اكرم (ص)، با همان محكمى كه قدم به خارج منزل گذارد و قلب ابوجهل را تكان داد، شبانه به خانه ى ابوبكر رهسپار گرديد. عايشه- نامزد جديد آن جناب- جلو آمده، درب را باز كرد و از اينكه رسول اللّه (ص) در اين نيمه شب به خانه ى آنها تشريف آورده، تعجب كرد.
ابوبكر مضطربانه عرض كرد: «يا رسول اللّه! چه چيز باعث شده در اين دل شب، به خانه ى ما بيايى؟»
پيغمبر (ص) فرمود: «همين نيمه شب مأمورم كه از اين شهر هجرت كرده، به يثرب رهسپار شوم».
ابوبكر گفت: «يا رسول اللّه! اجازه بفرمائيد من هم در خدمت باشم».
پيغمبر (ص) فرمود: «اشكالى ندارد».
ابوبكر خواست شترهايى را كه براى مسافرت در ملازمت رسول اللّه (ص) خريده بود، حاضر كند. پيغمبر (ص) فرمود: «فعلاً بايد پياده به غار ثور برويم؛ براى اينكه قريش رد ما را گم كنند و سپس به طرف مدينه رهسپار شويم».
نيمه شب تاريك، رسول اكرم (ص) به اتفاق ابوبكر از مكه خارج شده و به طرف غار ثور رفتند.
از آن طرف، جمعيت كفار از خانه ى پيغمبر خارج شده، به خانه ى ابوبكر حمله آوردند؛ اما جز دو دختر ضعيف: يكى عايشه و ديگرى اسماء ذوالنطاقين، كسى را در خانه نيافتند.
ابوجهل، شانه هاى اسماء را گرفته، تكان داد؛ سيلى محكمى به صورت وى نواخت و گفت: «پدرت كجاست؟»
اسماء گفت: «نمى دانم. از خانه خارج شده»
آنها تمام خانه را جستجو كردند؛ ولى كسى را نيافتند؛ از اينرو، از منزل ابوبكر خارج شدند.
كم كم سپيده ى صبح دميد. جلسه ى فوق العاده ى دارالندوه تشكيل شد. يك نفر بعنوان منادى از طرف رؤساى قريش، در شهر مكه اعلام كرد: «هر كس ، محمد (ص) را كشته و يا زنده بياورد، از طرف هبل- بت بزرگ- صد شتر جايزه دارد».
همراه با پخش اين اعلاميه، عربهاى گرسنه در مقابل مال وافر قرار گرفتند. مردمى كه اجرت ساليانه ى يك مزدور آنها، دو شتر بود، با شنيدن اين اعلان، در ميان دره ها و كوههاى مدينه پراكنده شدند.
اميه با عده اين مسلح، مسير پائين مكه را مورد تفتيش قرار دادند. آنها با خود، يك نفر قيافه شناس بنام ابوكرز خزاعى همراه داشتند. ابوكرز، اثر پاى پيغمبر (ص) را با قدمهاى ابراهيم- كه در مقابل ابراهيم منقوش بود- تطبيق كرد و شناخت. اثر پا را گرفت، آمد و آمد تا دم غار رسيد. اميه هم با جمعيت همراه، به دنبال او آمد. و قتى پاى كوه رسيدند، ابوكرز به آنها اطمينان داد كه پيغمبر (ص) به اتفاق يك نفر ديگر- كه شايد ابوقحافه يا پسرش ابوبكر باشد- تا پاى اين كوه آمده اند. اطراف كوه را جستجو كردند تا كنار غار رسيدند. ابوكرز سر را در ميان غار تاريك نمود. و قتى ابوبكر چشمان برق زده ى وى را ديد، اضطراب و ترسى فوق العاده، او را فراگرفت؛ بدنش شروع به لرزيدن كرد؛ با كلماتى بريده بريده گفت: «يا رسول اللّه (ص)! ما را ديدند، الان مار را خواهند كشت».
پيغمبر (ص) فرمود: «ابوبكر! مأيوس مباش؛ خدا با ماست». و لى ابوبكر ساكت نشد. ابوكرز به همراهان گفت: «آنها قطعاً در ميان همين غار رفته اند؛ غير از اين امكان ندارد».
اميه گفت: «خيال نمى كنم. آيا نمى بينى چطور عنكبوت اطراف اين غار را تنيده؟ از آن گذشته، اين درخت كه جلوى غار سبز شده، مانع بوده از اينكه در چنين نيمه شب تاريكى، محمد (ص) و همراهش داخل شوند».
ابوكرز گفت: «من يقين دارم كه همينجا رفته اند». اين را گفت و قدم در ميان غار گذارد.
از آن طرف، ابوبكر از شدت ترس، روحش مانند فندقى روى قلبش تكان مى خورد بطوريكه از خوف زياد، شروع به گريه كرد.
پيغمبر (ص) فرمود: «ابوبكر! نترس. در صورتيكه از اين طرف داخل غار شدند، ما از آن طرف بيرون مى رويم».
ابوبكر به ته غار نگاه كرد. درياى عظيمى ديد كه بر لب آن، يك كشتى و بادبانى ايستاده؛ از اينرو اندكى آرام گرفت.
مرد عرب قيافه شناس، همينكه خواست داخل غار شود، چيز نرمى زير پاى خود احساس كرد. بيرون جست و فرياد زد: «مار. مار».
اميه گفت: «امكان ندارد محمد (ص) اينجا آمده باشد. بيرون بيا و بيهوده وقت ما را نگير. اين غار مار دارد، درنده دارد؛ چطور مى شود محمد (ص) در چنين شب تاريك و موحشى، به اين سوراخ سياه پناهنده شود؟»
اما آن مرد عرب، سخن اميه را گوش نداد، دوباره داخل غار شد. در اين موقع، ناگهان اميه فرياد زد: «بيا بيرون تا به تو بفهمانم كه محمد (ص) داخل اين غار نشده. ببين، اين كبوتر، در قسمت ورودى اين غار، لانه ساخته و تخم گذارده است. اگر محمد (ص)، در تاريكى داخل شده، چطور تخم او سالم مانده است؟»
عرب قيافه شناس، با اينكه قانع نشده بود، مجبور شد سخن اميه را بپذيرد و از ميان غار بيرون آمد.
اميه با صداى آمرانه اى، به جمعيت گفت: «برويم كوه حنين».
سه شبانه روز از زندگى پر ماجراى پيغمبر (ص)- به همراه ابوبكر- در ميان اين غار سپرى شد. روزى دوبار، عبداللّه بن ابوبكر ميان غار مى آمد و غذا و اخبار مكه را براى آنها مى آورد. پس از سه روز، شبانه، پيغمبر (ص) و ابوبكر از ميان غار خارج شدند. عبداللّه ارقط- كه راهنمايشان بود- و عامر- چوپان ابوبكر- شتران ابوبكر را حاضر كردند. پيغمبر (ص) و ابوبكر بر شتران سوار شدند و به طرف مدينه رهسپار گرديدند. عبداللّه و عامر هم با آنها عازم شدند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page