فضه نوبيه به اين دليل كه در كنار فاطمه زهرا (س ) بود و ((مقام محرم )) او را داشت و نيز به خاطر عشق و علاقه اش به دختر رسول خدا (ص) از تمام قضاياى پشت پرده كه براى غصب ولايت صورت مى گرفت ، آگاه بود. در حالى كه برخى از اصحاب به شدت در پس كسب مقام حكومت بودند ((فضه نوبيه )) مى ديد كه فاطمه (س ) با چشمان گريان از فراق پدر مى نالد و با ناله هاى جان سوزش از مظلوميتش شكوه مى كند.
ابن هشام مى نويسد: ((ابوبكر به همراه ابن خطاب و ابو عبيده و گروهى از اصحاب سقيفه مى آمدند، در حالى كه به هيچ كس برخورد نمى كردند، مگر اينكه او را كتك مى زدند و جلو مى آوردند و دستش را مى گرفتند و روى دست ابوبكر مى گذاشتند و خواه ناخواه از او بيعت مى گرفتند.))(57)
فضه در راستاى همان روش تبليغى خود براى افشاى چهره غاصبان ولايت مظلوميتهاى فاطمه زهرا (س ) را از لحظه وفات پدر تا شهادتش ، به تصوير كشيد. او در ملاقات با ورقة بن عبدالله ازدى مى گويد: ((از اهل زمين ، اصحاب و نزديكان و دوستان ، كسى به اندازه مولايم فاطمه (س ) غمگين و گريان نبود. هر لحظه اندوهش تجديد مى شد و گريه اش افزونتر مى شد.
او هفت روز نشست . ناله اش خاموش نشد و رنجش آرامش نيافت . هر روز گريه اش بيشتر از روز قبل مى شد. وقتى روز هشتم شد، اندوهى ، را كه پنهان ساخته بود، آشكار ساخت ...
طاقت نياورد، بيرون آمد و فرياد زد. گويا از زبان رسول خدا (ص) سخن مى گفت . زنان رو به او كردند و پسران و دختران بيرون آمدند. مردم گريه مى كردند، ضجه مى كشيدند و از هر گوشه اى آمده بودند. چراغ ها خاموش شد تا صورت هاى زنان ديده نشود، زنان گمان كردند كه رسول خدا (ص) از قبر برخاسته است . مردم در دهشت و وحشت فرو رفتند و فاطمه (س ) ندا زد و ندبه كرد.
اباه وا ابتاه وا صفياه وا محمداه وا اباالقاسماه وا ربيع الارامل و اليتامى من للقبلة و المصلى و من لا بنتك الوالهة الثكلى .(58)
پدر، واى پدر، واى برگزيده خدا، واى محمد (ص)، واى اباالقاسم واى بهار بيوه زنان و يتيمان چه كسى رو به قبله ايستد و نماز گذارد و چه كسى براى دختر مصيبت زده و حيران تو هست ؟
آنگاه برگشت . از شدت گريه ديگر چيزى را نمى ديد. تا اينكه از قبر پدرش محمد (ص) دور شد. وقتى نگاهى به خانه كرد، يك سمتش به سوى ماءذنه قرار گرفت . قدم هايش را كوتاه كرد و همچنان ناله بر مى آورد، تا اينكه بيهوش شد. زنان به سويش شتافتند و آب به صورتش پاشيدند تا به هوش آمد آنگاه گفت :
پدر جان قوتم و خويشتن دارى خود را از دست داده ام . دشمن مرا سرزنش مى كند. حزن و اندوه مرا مى كشد. پدر جان يكه و تنها باقى مانده و در كار خود سرگردانم . صدايم خاموش ، پشتم شكسته ، زندگيم در هم ريخته و روزگارم تيره شده است . پدر جان ! پس از تو براى وحشتم مونسى نمى يابم و مانعى براى گريه ام و ياورى براى ضعفم پيدا نمى كنم . آرى پدر بعد از تو نزول قرآن و محل هبوط جبرئيل و مكان ميكائيل از بين رفت . پدر جان ! پس از تو روابط انسان ها دگرگون شد و درها به روى من بسته شد. پدر عزيز؛ من بعد از تو از دنيا نفرت دارم و تا زمانى كه نفسم برآيد، بر تو گريه خواهم كرد. پدر جان ! شوق من نسبت به تو پايانى و اندوهم بعد از تو انجامى ندارد. فرياد اى پدر فرياد اى پروردگار جهانيان !(59)
فضه بعد از نقل تمام سخنان فاطمه زهرا (س ) مى گويد:
((فاطمه (س ) به خانه اش برگشت ، شب و روز گريست و اشكش قطع نشد. بزرگان مدينه جمع شدند، به نزد على (ع) رفتند و گفتند: اى اباالحسن (ع) فاطمه (س ) شب و روز گريه مى كند و كسى از ما نيست كه شب را به راحتى به صبح برساند...از او بخواه يا شب گريه كند يا روز. على (ع) به نزد فاطمه (س ) آمد، فاطمه (س ) با ديدن على (ع) آرام شد. على (ع) گفت : اى دختر رسول خدا (ص) بزرگان مدينه از من خواسته اند تا از تو بخواهم يا شب گريه كنى يا روز، فاطمه (س ) فرمود: اى اباالحسن چقدر اندك است ماندن من در ميان مردم و چه قدر نزديك است پنهان شدن من از جمعشان . سوگند به خدا هرگز سكوت نخواهم كرد نه شب و نه روز گريه ام را تعطيل نمى كنم تا اينكه به پدرم رسول خدا (ص) بپيوندم . على (ع) فرمود: هر طور دوست دارى عمل كن .))(60)
فضه مى گويد: از آن پس على (ع) خانه اى براى فاطمه در بقيع ساخت كه ((بيت الاحزان )) ناميده مى شد. فاطمه (س ) با حسن و حسين عليهم السلام به آنجا مى رفت و بين قبرها گريان بود، وقتى شب از راه فرا مى رسيد، على (ع) مى آمد و او را به خانه مى برد. به همين صورت بود تا اينكه بيست و هفت روز گذشت و فاطمه (س ) مريض شد.
روز چهارشنبه كه على (ع) نماز ظهر را خواند، به سوى خانه روان شد. در راه از وخامت حال فاطمه آگاهى يافت ، به سرعت خود را به او رساند و با وى سخن گفت .(61)
اى پسر عمو! مرگى را كه گريزى از آن نيست ، يافته ام . من نمى دانم كه بعد از من براى ازدواج نكردن تحمل نخواهى داشت . اگر ازدواج كردى يك روز و شب را به فرزندان من و روز و شب ديگر را به او اختصاص بده . به صورتشان داد مزن كه آنها يتيم و غريب و شكسته هستند. ديروز پدر بزرگ و امروز مادرشان را از دست داده اند. واى بر مادر آنان كه اين دو را بكشند و به خشم آورند.
على (ع) پرسيد: اين خبر را از كجا مى دانى اى دختر رسول خدا (ص). فاطمه (س ) در ضمن سخنانش فرمود:
رسول خدا (ص) را در خواب ديدم كه در قصرى از دُر سفيد است ، وقتى مرا ديد، فرمود: به سويم بشتاب ، عزيزم كه مشتاق تو هستم . گفتم : به خدا قسم كه اشتياق من براى رسيدن به شما بيشتر است .
فرمود: تو امشب نزد من هستى و او در آنچه وعده مى دهد، راستگو و عمل كننده است . فاذا اءنت قراءت يس فاعلم اءنى قد قضيت نحبى سوره ياسين را برايم بخوان و بدان كه از دنيا مى روم ! پس مرا غسل بده و لباسم نگشاى كه من طاهره مطهره هستم و با تو نزديكترين اهلم بر من نماز بخوانند و شب مرا دفن كن كه به اين واقعه حبيب من رسول خدا (ص) آگاهم ساخت ...))(62)
- پینوشت -
57- سيره نبوى ، ابن هشام ، ج 2، ص 658.
58- بحارالانوار، ج 43، ص 175.
59- رفعت قوتى و خاننى جلدى و شمت بى عدوى و الكمد قاتلى . يا ابتاه ! بقيت و الهة وحيدة و حيرانة فريدة . فقد انخمد صوتى و انقطع ظهرى و تنغض عيشى و تكدر دهرى . فما اجد يا ابتاه بعدك اءنيسا لوحشتى و لا رادا لدمعتى و لا معينا لضعفى . فقد فنى بعدك محكم التنزيل و مهبط جبرئيل و محل ميكائيل انقلبت بعدك يا ابتاه الاسباب و تغلقت دونى الاءبواب . فاءنا للدنيا بعدك قاليه و عليك ما ترددت انفاسى باكية لا ينفد شوقى اليك و لا حزنى عليك ثم نادت : يا ابتاه و الباه ، بحارالانوار، ج 43، ص 176؛ كوكب الدرى جزء اول ، ص 241؛ كتاب عوالم ، ج 11، ص 487؛ مدارك حديث 41؛ نهج الحياة ، ص 71.
60- يا بنت رسول الله (ص) ان شيوخ المدينة يساءلونى اءن اسالك اما ان تبكين اءباك ليلا و اما نهارا. فقالت يا اباالحسن ما اقل مكثى بينهم و ما اقرب مغيبى من بين اظهرهم . فوالله لا اءسكت ليلا و لا نهارا او اءلحق باءبى رسول الله (ص) فقال لها على (ع) افعلى يا بنت رسول الله ما بدالك . بحارالانوار، ج 43، ص 177.
61- فاطمه (س ) به او فرمود: يا ابن العم انى اءجد الموت الذى لا بدمنه و لا محيص عنه و اءنا اءعلم اءنك بعدى لا تصبر على قلة التزويج فان اءنت تزوجت امراءة اجعل لها يوما و ليلة و اجعل لاءولادى يوما و ليلة يا اءبا الحسن و لا تصح فى وجوههما فيصبحان يتيمين غريبين منكسرين فانهما بالاءمس فقد جدهما و اليوم يفقدان امهما فالويل لامة تقتلهما و تبغضهما. بحارالانوار، ج 43، ص 178، بيت الاحزان ، ص 164 و كوكب درى ، ج 1، ص 242.
62- بحارالانوار، ج 43، ص 179.
روايت فراق تا شهادت
- بازدید: 816