در دنياى فاطمه، گُل زندگى پژمرده و روحش درخشانتر مى شود.
بانو، در آستانه ى سفر است.
ديگر كسى او را در راه بقيع نمى بيند.
پيكر را توان حمل و روح بزرگ نيست.
زنان مهاجر و انصار به ديدنش مى آيند و مى پرسند: «اى دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم! حالت چطور است؟» فاطمه، اما انگشت بر بيمارى بزرگ مى گذارد، زخمى خونين، روزگارش را محكوم مى كند، روزگارى كه او و حق را خوار ساخت. اينك كه مردانِ آنان را شناخته است، خشم خود را ابراز مى دارد. زهرا، هنگامى سكوت را برگزيد كه پيامدهاى رفتار آنها را بازگو كرد.
خانه نشينى على، انزواى يك مرد نيست، ناكامى از چشمه هاى بركت است، از ميراث پيامبران است.
«اگر ساكنان تمام بلاد ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند، درهاى بركتهاى آسمان و زمين را بر آنها مى گشوديم ». [ قرآن كريم، سوره اعراف، آيه 94. ] زمانِ شور بخيتها فرارسيده است. ميكروبها تكثير شده اند. فقط بايد چشم به راه نشست. به زودى زخمها سر باز مى كنند. زمان ويرانه ها فراخواهد رسيد و نسلها، اشتباه نياكان را درخواهند يافت. خنجرهاى زهرآگين و شمشيرهاى ديوانه اى كه تنها بُريدن مى دانند، برانگيخته خواهند شد. امّت اسلامى، تكه تكه و عبرت ديگران خواهد گشت. آن روز، نه پشيمانى سودى خواهد داشت و نه گريستن، دريغا [ بحارالانوار، مجلسى، ج 43، ص 158- أعلام النساء، كحالة، ج 4، ص 123- كشف الغمّة، إربلى، ص 147- كتابهاى زير نيز اين مطلب را نقل كرده اند: شرح ابن ابى الحديد، بلاغات النّساء، دلائل الامامة، معانى الاخبار، احتجاج (طبرسى) و امالى (طوسى). ] بر بندگان.
بلال، به خاطر فاطمه اذان نمى گويد. هر بار كه زهرا نام پدر را بر گلدسته مى شنود، از حال مى رود.
اين بار فاطمه از وى مى خواهد اذان بگويد.
- بانويم! بر شما بيمناكم [ بحارالانوار، مجلسى، ج 43، ص 157- من لا يحضره الفقيه، باب اذان. ]
تكثير تبخال قدرت، در تن تُرد توحيد
- بازدید: 729