آسيابِ فاطمه مى چرخد و آسياب روزگاران نيز، نيايش، زهد، اخلاص، فشار اقتصادى و گذشت روزگار، فاطمه را چنان رنجور كرده كه تنها، سايه اى ملكوتى به نظر مى آيد.
دستان نحيف، آسياب صخره اى را مى چرخانند. او تا اوج خستگى كار مى كند. طُرّه اى از موى مشكينش به آسياب مى رسد. آسياب مى چرخد و مى چرخد و چشمانِ خسته ى زهرا بسته مى شوند. سنگ آسياب مى ايستد. فاطمه خوب است و سنگ مى چرخد. [ لسان الميزان، عسقلانى، ج 5، ص 65،- مقتل الحسين،خوارزمى، ص 68. ] آرى، براى آن كه سنگ بچرخد و فاطمه با آرامش چشم بر هم نهد، فرشته فرود مى آيد. [ مناقب ابن شهرآشوب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 348 و 385. ] گاه كه فاطمه به نماز مى ايستد، نوزاد مى گريد، فرشته گهواره را مى جنباند تا كودك آرام گيرد. [ مناقب ابن شهرآشوب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 35. ] زهرا چنان در عشق الهى مى سوزد كه سراپا خدايى شده و آن چنان كه «خشنودى او خشنودى خداوند و خشم وى خشم پروردگار» [ مستدرك حاكم، نيشابورى، ج 3، ص 153- التّدوين، يافعى، اسكندريه، ج 3، ص 42- اسدالغابة، ابن اثير، ج 5، ص 522- ذخائر العقبى، طبرى، ص 39- التذكرة، قرطبى، ص 320- كفاية الطّالب، بلخى، ص 319- ميزان الاعتدال، ذهبى، حيدرآباد، ج 2، ص 72- نظم دررالسّمطين، زرندى، ص 177- كنزالعُمّال، متقى، ج 13، ص 96- اخبار الدول، قرمانى، بغداد، ص 87- الثغور الباسمة، سيوطى، بمبئى، ص 15- خصائص، سيوطى، ج 2، ص 265- الاصابة، ابن حجر، دارالكتب، مصر، ج 4، ص 366. ] به شمار مى آيد.
آفريدگار مريم را آفريد و زكريا سرپرستى او را برعهده گرفت و فاطمه را آفريد و محمّد سرپرستى او را برعهده گرفت.
كسى محبوبتر از فاطمه نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم نيست [ الترمذى، ج 13، ص 247- ينابيع المودّة، قندوزى، ص 172- ذخائر المواريث، نابلسى، ج 1، ص 111- وسيلة المآل،حضرمى، ص 78، تحفة الاشراف، عبدالرحمن، ج 2، ص 86- كنزالعُمّال، متقى، ج 3، ص 94، البداية و النهاية، ابن كثير، ج 7، ص 341- التذكرة قرطبى، ص 316- الفائق، زمخشرى، دارالاحياء الكتب العربية، ج 1، ص 269- تاريخ بغداد، خطيب بغدادى ج 9، ص 62- تفسير ابن كثير، ابن كثير، بولاق، مصر، ج 8، ص 85. ]؛ فاطمه اى كه روح محمد به شمار مى آيد. [ ذخائر العقبى، طبرى، ص 36- كنوز الحقائق، مناوى، بولاق، مصر، ص 119- الجامع الصغير، سيوطى، ج 2، ص 294- رموز الاحاديث، نقشبندى، ص 544، الفتح الكبير، نبهانى، ج 2، ص 368- الانوار المحمّدية، نبهانى، ص 146- ينابيع المودّة، قندوزى، ص 260- جالية الكدر، ابيارى، ص 194. ] اينك در مى يابيم چرا هرگاه پدر عظم سفر دارد با آخرين كسى كه خداحافظى مى كند فاطمه است و هنگام بازگشت از سفر، زه را نخستين فردى است كه رسول خدا به ديدارش مى شتابد. [ الروضة النّدية، دمشقى. ] وى را مى بوسد و بهشت را استشمام مى كند.
شگفتا از چنين جايگاهى! بانويى عاشق خداوند و معشوق محمد، بانويى كه با چشم سر و چشم دل مى بى ند، بانويى بسانِ تنديسى تراشيده شده از نور، پَرى آمده از دنياى پريها تا چند سالى را در زمين زندگى كند.
چه روح بلندى كه پيكر رنجور از حمل آن رنج مى كشد.
پدر و شويش از جهاد برمى گردند. پدر وارد خانه ى دخترش مى شود. در ورودى اتاق پرده اى، در گردنش گردنبندى و در گوشهايش گوشواره اى مى بيند، اندوهگنانه برمى گردد.
فاطمه، راز ناخرسندى پدر را درمى يابد. گردنبند و گوشواره و پرده را مى كند و با فروش آنها، پولشان را به مسلمانان بينوا مى پردازد. ابر اندوه از چهره پدر زدوده مى شود و مى گويد:
- پدرش فدايش... پدرش فدايش... پدرش فدايش. دنيا براى محمد و خاندان وى نيست. سزاوار نيست فاطمه لباس گردنكشان بپوشد. [ مستدرك الحاكم، نيشابورى، ج 3، ص 152 و 153. ]
شب چه بوَد؟ طُرّه اى از موى تو
- بازدید: 666