يك سبد پر ز نرگس

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اينك،فاطمه به سوى سرزمينى مهربان گام برمى دارد ، قطعه زمينى كه نورِ تابيده از كوه «حرا» را دوست دارد. فاطمه، به خانه ى «ابوايّوب» پناه مى برد و در وجود مادر مهربان صاحبخانه، ايمان و بزرگوارى مى بيند. زن نيز دختر محمد را زيباترين و والاترين الگو مى يابد، بانويى كوچك، يازده ساله، اما برتر از بانوان سالمند.
پاكى و پاكدامنى، بزرگوارى و شكوهمندى، بازتاب روحى لطيف در پيكرى دلارا هستند. چشمان درشت فاطمه، يك سبد پر ز نرگس است. چه همانندى شگفتى ميان اين دختر و پدرش وجود دارد! در سيما، در اندام، در الگودهى، در حرف زدن و حتى در آرامش.
روزها سپرى مى شوند و پيامبر ستونهاى مسجد را برپا مى كند تا نمادى از فرهنگ و عصر جديد باشد. محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم جامعه اى سرشار از سرزندگى مى سازد.
پس از گذشت چند سال از مرگ خديجه، با «سوده» و سپس با «ام سلمه» ازدواج مى كند و فاطمه به خانه اُم سلمه منتقل مى شود، پدر دخترش را بدو مى سپارد.
ام سلمه، در اين بانوى بانوان، چيزهايى كشف مى كند: «او را دوست داشتم و راهنمايى اش مى كردم، [امّا] سوگند به آفريدگار او از من با ادبتر و به همه چيز آگاهتر بود.» [ دلائل الامامة، طبرى، ص 11. ] اين فاطمه است، بانويى كامل كه زندگى او را به كمال رسانيد حوادث او را پولاد آبديده و آسمان او را الگوى تابناك براى انسانها ساخت.