پس از ارتحال رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله، طبق وصيت آن حضرت- به امر الهى- خليفه و جانشين رسالت، اميرالمومنين على عليه السلام بوده است. [در اين زمينه به كتاب آفتاب ولايت به قلم نگارنده مراجعه فرماييد.] ولكن هنوز جنازه ى آن حضرت دفن نشده بود، كه عده اى معدود در سقيفه جمع شده و با يك برنامه ريزى قبلى عليه ولايت على عليه السلام خليفه اول را به خلافت برگزيدند و سپس با تهديد و ارعاب و گاهى تطميع و تبليغ از ديگران نيز بيعت گرفتند.
در اين ميان عده اى كه تعدادشان نيز كم نبود از بيعت امتناع ورزيده و دور على عليه السلام را گرفته و گفتند: جز با على عليه السلام كه وصى اصلى پيامبر است بيعت نخواهيم كرد.
دستگاه خلافت براى تثبيت امر و مشروعيت بخشيدن به زعامت خود، از على عليه السلام خواستند كه او نيز بيعت كند، ولى به مرام خود نرسيدند، سرانجام با اعزام گروهى كه در راس آنها خليفه ى دوم بود، به كنار خانه فاطمه عليهاالسلام آمدند و بزور خواستند كه اميرالمومنين بيرون آمده و بيعت نمايد.
نه على عليه السلام بيرون آمد و نه فاطمه عليهاالسلام در را باز كرد، ولى فاطمه عليهاالسلام خطاب به عمر گفت: چرا دست از ما برنمى دارى؟ و چرا اين همه ما را اذيت مى كنى؟ اگر به حضور پدرم برسم، از شما شكايت خواهم كرد. عمر!از خدا نمى ترسى بدون اجازه، وارد خانه ى من مى شوى؟ و به منزل من تهاجم مى كنى؟ عمر دستور داد: هيزم جمع كرده و در را به آتش كشيده، وارد خانه شدند. فاطمه عليهاالسلام كه در ميان در و ديوار مصدوم و مجروح شده بود. با گفتن بابا يا رسول اللَّه، استغاثه اش بلند شد و صيحه اى كشيد و از ستم ابوبكر و عمر شكوه كرد،ولى عمر رحمى به او ننمود و با شمشيرش كه در غلاف بود به پهلوهاى فاطمه عليهاالسلام زد، و با تازيانه اش دستها و بازوان دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را متورم ساخت.
على عليه السلام در اين حال، صداى استغاثه فاطمه عليهاالسلام را شنيده بيرون آمد. و به عمر حمله كرد و او را در يك لحظه به زمين افكند و خواست او را بكشد، ولى در اين لحظه سفارش پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را متذكر شد كه بايد صبر كند و در برابر روباهان خون دل...
اين عبارت فارسى، ترجمه دقيق روايات صحيح و تاريخ معتبر شيعه است كه در مورد تهاجم دستگاه خليفه به سرپرستى و فرماندهى عمر صورت پذيرفته و خانه ى امن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيتش را ناامن ساخته و كسى را كه اذيت او اذيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و خداست به قصد كشت، شمشير و تازيانه زده و خود را براى هميشه گرفتار قهر خدا نموده است. [فاقبل عمر حتى ضرب الباب ثم نادى: يابن ابى طالب افتح الباب، فقالت فاطمه: يا عمر! مالنا و لك لاتدعنا و ما نحن فيه؟ قال: افتحى الباب و الا احرقنا عليكم! فقالت: يا عمر! ما تتقى اللَّه عزوجل تدخل على بيتى و تهجم على دارى؟! فابى ان ينصرف! ثم دعا عمر بالنار! فاضرمها فى الباب فاحرق الباب! ثم دفعه عمر فاستقبلته فاطمه (ع) و صاحت يا ابتاه يا رسول اللَّه. فرفع السيف و هو فى غمده فوجا به جنبها فصرخت فرفع السوط فضرب به ذراعها فصاحت يا ابتاه. فوثب على (ع) فاخذ بتلابيب عمر ثم هزه فصرعه و وجا انفه و هم بقتله... (بحار، ج 43، ص 197- جلاالعيون شبر، ج 1، ص 192- احتجاج طبرسى، ج 1، ص 414 با اجمال...».]
منزل فاطمه در خطر تهاجم...
- بازدید: 751