(بلال) موذن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود. پس از رحلت آن حضرت بدعتهايى كه در اذان گذاشتند، او از اذان دادن امتناع كرد و گفت: من به كسى بعد از رسول خدا اذان نخواهم گفت. روزها بدين گونه گذشت، فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اظهار داشت: «دلم براى اذان بلال تنگ شده، دوست دارم اذان او را بشنوم...» بلال به خاطر خشنودى- فاطمه عليهاالسلام كه خشنودى خداست- شروع به اذان كرد و چون اللَّه اكبر گفت، فاطمه عليهاالسلام به ياد پدر و ايام او افتاد كه روزهاى خوشى بود، آنگاه كه به نام آن حضرت رسيد و گفت: اشهد ان محمدا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله. [جلاالعيون شبر، ج 1، ص 184 و بحارالانوار، ج 43، ص 157، ح 7.
شهقت فاطمه عليها السلام و سقطت لوجهها و عشى عليها، فقال الناس لبلال: امسك يا بلال! فقد فارقت ابنه رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله الدنيا....] فاطمه عليهاالسلام با شنيدن نام مبارك پيامبر صدا به ناله بلند كرده و با صورت به زمين افتاده و غش كرد. مردم جريان را به گوش بلال رسانده و گفتند: بلال! اذان را ادامه نده، كه دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دنيا را ترك گفت.
بلال اذان را نيمه تمام گذاشت و به سراغ فاطمه عليهاالسلام آمد. آن حضرت چون بيدار شد، درخواست كرد، بلال اذان را به پايان برساند، ولى او اعتذار نموده و گفت: يا فاطمه! اى سرور زنان عالم! مى ترسم خطرى تو را تهديد كند. لذا فاطمه عليهاالسلام از درخواست خود منصرف گشت.
اين واقعه ى تاريخى مى رساند كه فاطمه عليهاالسلام چه روزهاى تلخى را مى گذارانيد و چه تحول نامطلوبى پيش آمده بود و چگونه روزگار دختر پيامبر خدا سياه گرديده بود، كه آن حضرت با مقايسه ى ايام پدر و پس از رحلت او، آن چنان متاثر و به حالت غشوه مى افتاد.
اذان نيمه تمام
- بازدید: 961