كوثر دوّم: پاى طلب

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

سعى دارم تندتر پيش بروم اما ماسه ها زير پايم را خالى و پاى رفتنم را سست مى كنند. ناچار به جلو خم مى شوم و قدم هاى بلندترى بر مى دارم. خوشبختانه جريان آب گرمى كه از پشت سر مى آيد براى حركتم پشتگرمى خوبى است. خدايا! قاعده و قانون تبادل و تعادل سرما و گرما در دل دريا هم معتبر و برقرار است.

اصولاً با آنچه مى بينم، جريان زيباى زندگى در اين جا از چرخه ى حيات در خشكى و برهوت جارى تر است! انسان آن قدر خودخواه و خودبين شده كه هر جا خودش مسكن ساخته آن جا را ربع مسكون خوانده است. اگر چنين باشد پس بايد اين جا را سه ربع حيات و زندگى ناميد.

تعدادى ماهى از جلوِ خانه صدف تا اين جا همراهى ام كرده اند، ولى در تمام اين مدت كه از آن جا دور مى شدم هيچ كدام بر من پيشى نگرفته اند و من تازه متوجه بدرقه شان شده ام! ماهيان با گيرنده هايشان امواجى كه با حركت دستم برايشان ارسال مى كنم، دريافت مى دارند؛ امواجى به نشانه ى ارادت قلبى ام به آنان. از دوستان كوچولويم مى خواهم كه به حد و حدود خودشان بازگردند مبادا خطرى تهديدشان كند، يا ناخواسته در حجم وسيع دريا سرگشته و سرگردان گردند و ديگر نتوانند رنگ و روى زيباى مادرانشان را زيارت كنند. با جهش و گردشى هماهنگ، همه با هم به مأوا و مأمن خود برمى گردند.

در چند قدمى ام يك اسفنج كوچك در كنار پدر و مادرش مشغول بازى و شادى كودكانه است. آنان بر خود مى بالند و دستانشان را پل شكر و تشكر كرده اند. اسفنج مادر از درنده ها و شكافنده هاى دريا و غواصان بحر به خاطر بچه اش مى ترسد و به ياد روزى است كه دلبندش را به مسافرت مى فرستد. اسفنج پدر ساقه اميدى را به مادر نشان مى دهد.

در سمت راستم دو ماهى كوچك زيبا دنبال همديگر كرده اند، مادرهايشان از نقطه اى دورتر آن دو را مى پايند. مادران پسرها بايد خواهر باشند. ماهيانى زيبا و در نهايت وجاهت. هر دو سوار بر مركب قطرات آب جرأت دور شدن از لانه و كاشانه را تمرين مى كنند.

پشت يك تخته سنگ متوجه يك عروس دريايى مى شوم كه به زيبايى تمام كنار حجله اش مى خرامد و گردش مى كند. هزاران قطره آب احاطه اش كرده اند سربازان آب لحظه اى تنهايش نمى گذارند، مبادا كه دشمنان، رطوبت تنش را به غارت ببرند. به آهستگى و آرامى به طرف من مى آيد، براى لحظاتى رفتن را از ياد مى برم. برق سرزندگى و شادابى، آسمان چشمانش را چراغانى و آذين بندى كرده، گويى متوجه شده است كه قصد دارم با او راز دل بگويم. زبان مى گشايم و از عروس دريايى مى پرسم: