فاطمه عليهاالسلام با الهام از دستورات الهى و پدر بزرگوارش، نسبت به اميرالمومنين فوق العاده علاقه مند بود و هرگز برخلاف رضاى او گام برنمى داشت و برخورد و زندگيش با مولا طورى بود، كه غمها و غصه هاى وارده در بيرون از خانه، با ديدار فاطمه عليهاالسلام برطرف مى شد، و حضرت على عليه السلام خود در اين باره مى فرمايند:
فواللَّه مااغضبتها، و لااكرهتها على امر حتى قبضها اللَّه عزوجل، و لااغضبتنى، و لاعصت لى امرا، و لقد كنت انظر اليها فتنكشف عنى الهموم و الاحزان. [بحارالانوار، ج 43، ص 134- عوالم، ج 11، ص 328- جلاالعيون شبر، ج 1،ص 170.] سوگند به خدا، من هرگز زهرا را به خشم نياوردم و او را به كارى مجبور نساختم تا اينكه مرا در فراقش گرفتار ساخت و متقابلا او نيز مرا خشمگين نساخت، و هيچ وقت نافرمانى نكرد و هرگاه من با او ديدار مى كردم، غمها و غصه هايم از دلم برطرف مى شد.
اين حديث از عشق و علاقه ى شديد متقابل دو همسر معصوم حكايت مى كند، كه در طول زندگى آنان نه تنها كوچكترين اختلافى پيش نيامده است، بلكه مشكلات خارجى و اجتماعى با ديدار محبت آميز مرتفع مى گرديد.
به همين جهت بود، كه چون اميرالمومنين عليه السلام را به زور و اجبار براى بيعت با غاصبين خلافت به مسجد آوردند، آن بانوى دو عالم به دنبال على عليه السلام در كنار قبر رسول خدا قرار گرفت و فرمود: «هرگاه پسرعمويم على عليه السلام را رها نسازيد، سوگند به خدا موهايم را پريشان نموده و پيرهن پدرم را بر سرگرفته و شما را نفرين مى كنم....» اين روايت كه از طريق امام صادق عليه السلام از حضرت سلمان نقل شده، آمده است: «در اين هنگام آثار بلاى آسمانى پديدار گشت و سلمان از فاطمه عليهاالسلام شفاعت كرد كه آن حضرت نفرين ننمايد، همزمان على عليه السلام را نيز آزاد كردند... [كافى، ج 8، ص 238- بحارالانوار، ج 43، ص 47- عوالم، ج 11، ص 599- جلاالعيون، ج 1، ص 196].
عن ابى عبداللَّه عليه السلام: لما استخرج اميرالمومنين من منزله خرجت فاطمه حتى انتهت الى القبر فقالت: دخلوا عن ابن عمى فوالذى بعث محمدا بالحق لئن لم تخلوا عنه لانشرن شعرى و لاضعن قميص رسول اللَّه (ص) على راسى و لاصرخن الى اللَّه... قال سلمان: فرايت واللَّه اساس حيطان المسجد تقلعت من اسفلها...]». و در يك روايت ديگر آمده است كه حضرت زهرا اگر چه در بستر بيمارى بود و غمها و غصه هاى فراوانى كه در اثر فشار و جنايت مهاجمين خونخوار به خانه آن حضرت پيش آمده بود، وى را فراگرفته بود، ولى پيوسته به ياد على عليه السلام و آينده آن بزرگوار در تشويش و اضطراب بسر مى برد، و حتى در هنگام مرگ سكرات مرگ را فراموش كرده و در مورد مصائب آتى اميرالمومنين گريه مى كرد. چنانجه حضرت امام صادق نقل مى كنند:
لما حضرت الوفات بكت، فقال لها اميرالمومنين: يا سيدتى! ما يبكيك؟ قالت: ابكى لما تلقى بعدى! فقال: لاتبكى فواللَّه ان ذلك لصغير عندى.... [عوالم، ج 11، ص 494- بحارالانوار، ج 43، ص 218.] چون وقت شهادت فاطمه عليهاالسلام فرارسيد شروع به گريه كرد، حضرت على عليه السلام با يك تعبير عالى و تعجب آميز پرسيد: اى سرور من چرا گريه مى كنى؟!جواب داد: براى آن مشكلاتى كه بعد از من با آنها مواجه خواهى شد. حضرت فرمودند: تو گريه نكن همه ى اينها براى من آسان است.
تعبير: «يا سيدتى» در اين حديث، نشان عظمت فاطمه ى زهرا از ديدگاه اميرالمومنين است و همچنين گريه فاطمه عليهاالسلام براى على عليه السلام آن هم در حال مرگ و سكرات آن، كه معمولا هر كسى به فكر خود مى باشد، شدت علاقه فاطمه به اميرالمومنين را در بردارد. و بالاخره چون خبر شهادت زهرا را به على عليه السلام دادند، آن حضرت در حال حركت به زمين افتاد و هرچه خواست بلند شود ممكن نشد. [فوقع على على وجهه يقول: بمن العزا يا بنت محمد!... (جلاالعيون 1، ص 219 و بحار ج 43 ص 187).] و در نقلى ديگر حالت غشوه به او دست داد. [فغشى عليه حتى رش عليه الما ثم افاق.... (جلاالعيون، ص 224).] همه ى اين احاديث و قضاياى تاريخى نشان مى دهد، كه در ميان على و فاطمه عليهاالسلام محبت، عشق و علاقه ى فوق العاده اى حاكم بود، كه در فراق فاطمه، على به حالت غشوه مى افتد و صبر و توانش به ناتوانى و كم صبرى تبديل مى گردد، و فاطمه عليهاالسلام نيز هرگز على و يارى على را فراموش نمى كند. و در هنگام سكرات مرگ كه لحظات بسيار دشوار به حساب مى آيد، به ياد گرفتارى و مصائب آن حضرت اشك مى ريزد.
عشق و علاقه ى شديد به اميرالمومنين
- بازدید: 966