در بيان هجرت حبشه است

(زمان خواندن: 10 - 20 دقیقه)

شيخ طبرسى و على بن ابراهيم و ديگران روايت كرده اند كه : چون دعوت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم قوى شد و جمعى به دين آن حضرت در آمدند كفار قريش با يكديگر اتفاق نمودند كه آنها را كه مسلمان شده اند تعذيبها و شكنجه ها و آزارها برسانند شايد كه از دين آن حضرت برگردند، پس هر قبيله اى متوجه اذيت مسلمانانى كه در ميان ايشان بودند، شدند؛ و چون آن حضرت از جانب خدا به جهاد كافران هنوز مامور نگرديده بود در سال پنجم بعثت به امر الهى جمعى از مسلمانان را مرخص فرمود كه به جانب حبشه هجرت نمايند و فرمود: پادشاه حبشه كه او را نجاشى مى گويند و اصحمه نام دارد پادشاه شايسته اى است و ستم نمى كنم و راضى به ستم نمى شود برويد و در پناه او باشيد تا حق تعالى مسلمانان را فرجى كرامت فرمايد.
و در هجرت ايشان مصلحتها بود كه باعث اسلام نجاشى و جمعى از اهل حبشه شد و اسلام او موجب قوت مسلمانان گرديد، پس يازده مرد و چهار زن خفيه از اهل مكه گريختند و به جانب حبشه روان شدند، و از جمله آنها بودند: عثمان و رقيه دختر حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم كه زن او بود، زبير، عبدالله بن مسعود، عبد الرحمن بن عوف ، ابوحذيفه و سهله زن او، مصعب بن عمير، ابو سلمه بن عبدالاسد و زن او ام سلمه دختر ابى اميه ، عثمان بن مظعون ، عامر بن ربيعه و زن او ليلى دختر ابى خيثمه ، حاطب بن عمرو، سهيل بن بيضاء(1321)؛ و ايشان يك يك خفيه رفتند و چون به كنار دريا رسيدند و كشتى از تجار حاضر بود سوار شدند و به جانب حبشه روانه گرديدند، چون كفار قريش ‍ از رفتن ايشان مطلع شدند از عقب ايشان رفتند و به ايشان نرسيدند.
پس ايشان در ملك نجاشى ماه شعبان و رمضان ماندند و در ماه شوال برگشتند و هر يك به امان يكى از اهل مكه داخل مكه شدند بغير ابن مسعود كه او بزودى معاودت نمود بسوى حبشه ؛ به سبب اين هجرت شدت اهل مكه بر مسلمانان زياده شد و در آزار و اضرار ايشان مبالغه بسيار كردند، بار ديگر حضرت ايشان را به امر الهى مرخص فرمود كه بسوى حبشه هجرت كردند و در اين مرتبه حضرت جعفر بن ابى طالب با هفتاد و دو نفر از مسلمانان (به روايت على بن ابراهيم )(1322) متوجه حبشه شدند - و ديگران گفته اند مجموع آنها كه بسوى حبشه هجرت كردند هشتاد و دو نفر بودند از مردان بغير اطفال و زنان (1323)؛ و به روايتى : يازده زن با ايشان رفتند(1324) - و در اين مرتبه كفار قريش ‍ عمرو بن العاص و عماره بن الوليد را با تحف و هدايا به نزد نجاشى فرستاد كه ايشان را برگردانند، و ميان عمرو و عماره عداوتى بود قريش ميان ايشان اصلاح كردند و ايشان را به اتفاق فرستادند، و عماره جوان بسيار خوشروئى بود و عمرو بن العاص زن خود را برداشته بود، چون به كشتى سوار شدند شراب خوردند و عماره به عمرو گفت : زن خود را بگو كه مرا ببوسد، عمرو گفت : چون تواند بود كه زن من تو را ببوسد؟! چون عمرو مست شد و بر سر كشتى نشسته بود عماره دستى بر او زد و او را به دريا افكند، عمرو به سر كشتى چسبيد و او را بيرون آوردند و به اين سبب عداوت ميان ايشان محكم شد. و چون به خدمت نجاشى رسيدند او را سجده كردند و هداياى خود را گذرانيدند و به او عرض كردند كه : گروهى از ما مخالفت ما كرده اند در دين ما و خدايان ما را دشنام مى دهند و از ما گريخته بسوى تو آمده اند مى خواهيم ايشان را به ما رد كنيد. پس نجاشى فرستاد و جعفر را طلبيد.
ابن مسعود گفت : چون به نزد نجاشى مى رفتيم جعفر گفت : شما سخن مگوئيد و مكالمه با پادشاه را به من بگذاريد، چون داخل مجلس شديم امراى نجاشى گفتند: پادشاه را سجده كنيد، جعفر فرمود: ما غير خدا را سجده نمى كنيم .
چون نجاشى رسالت قريش را نقل كرد جعفر فرمود: از ايشان بپرس كه آيا ما بنده ايشانيم ؟ عمرو گفت : نه بلكه آزادان و بزرگوارانيد.
جعفر فرمود: بپرس آيا از ما قرضى طلب دارند؟ عمرو گفت : نه از شما طلبى نداريم .
جعفر فرمود: بپرس آيا از ما خونى طلب دارند؟ عمرو گفت : نه .
جعفر فرمود: پس چه مى خواهيد از ما؟ آزار ما بسيار كرديد ما از بلاد شما بيرون آمديم ؛ عمرو گفت : اى پادشاه ! ايشان مخالفت ما مى كنند در دين ما و خدايان ما را دشنام مى دهند و جوانان ما را از دين بر مى گردانند و جماعت ما را پراكنده مى كنند، ايشان را به ما بده تا امر ما مجتمع گردد.
جعفر فرمود: اى پادشاه ! سبب مخالفت ما با ايشان آن است كه حق تعالى پيغمبرى در ميان ما فرستاده است كه ما را امر مى كند از براى خدا شريكى قرار ندهيم و بغير خداوند يكتا را نپرستيم و قمار نبازيم و ما را امر مى كند به كردن نماز و دادن زكات و عدالت و احسان و نيكى با خويشان و نهى مى كند ما را از بديها و ظلم و ستم و ريختن خون مردم به ناحق و از زنا و ربا و خوردن مردار و خون ، و آن پيغمبر همان است كه عيسى عليه السلام بشارت داد به آمدن او و نام او احمد صلى الله عليه و آله و سلم است .
نجاشى گفت : حق تعالى عيسى را نيز به همين طريقه فرستاده بود؛ و نجاشى را گفتار جعفر بسيار خوش آمد.
پس عمرو گفت : اى پادشاه ! اينها مخالفت تو مى نمايند در امر عيسى .
نجاشى به جعفر گفت : چه مى گويد پيغمبر شما در باب عيسى ؟
جعفر فرمود: مى گويد در حق عيسى آنچه خدا در حق او فرموده است ، مى گويد: روح خدا و كلمه اى است كه او را بيرون آورده است از دخترى كه مردان بر او دست نگذاشته اند.
پس نجاشى رو به علماى خود كرد و گفت : زياده از اين در باب عيسى نمى توان گفت ؛ پس نجاشى به جعفر گفت : آيا در خاطر دارى چيزى از آنها كه پيغمبر تو از جانب خدا آورده است ؟
جعفر گفت : بلى ؛ و شروع كرد به خواندن سوره مريم تا به اينجا رسيد كه مى فرمايد و هزى اليك بجذع النخله تساقط عليك رطبا جنيا # فكلى و اشربى و قرى عينا(1325) پس نجاشى و جميع علماى نصارى كه در مجلس او بودند هم به گريه افتادند و بسيار گريستند، نجاشى گفت : مرحبا به شما و به آن كه شما از پيش او آمده ايد و گواهى مى دهم كه او پيغمبر خداست و اوست آن كه عيسى بن مريم به او بشارت داده است ، و اگر پادشاهى مرا مانع نبود هر آينه مى آمدم و كفش او را بر مى داشتم ، برويد كه شما ايمنيد و كسى را بر شما دستى نيست ؛ و امر كرد كه براى ايشان طعام و جامه و مايحتاج ايشان را بدهند.
پس عمرو بن العاص گفت : اى پادشاه ! اين مخالف دين ماست ، او را به ما بده .
نجاشى دستى بر روى او زد و گفت : ساكت شو بخدا سوگند كه اگر بد او را بگوئى تو را به قتل مى رسانم ؛ و حكم كرد كه هديه هاى او را به او رد كردند، و آن ملعون از مجلس نجاشى بيرون آمد و خون از رويش مى ريخت و گفت : هرگاه تو چنين مى گوئى ديگر ما بد او را نخواهيم گفت .
و بر بالاى سر نجاشى كنيزى ايستاده بود و او را باد مى زد، چون نظر آن كنيز بر عماره افتاد عاشق عماره شد و عمرو اين معنى را دريافت ، چون به خانه برگشتند براى كينه و ريا كه از عماره در سينه داشت به او گفت : كنيز نجاشى خاطر تو بسيار بهم رسانيد كسى به نزد او فرست و او را بسوى خود راغب گردان ؛ عماره از غايب حماقت فريب آن ملعون را خورد و كسى به نزد آن كنيز فرستاد و كنيز او را اجابت كرد، پس عمرو گفت : پيغام بفرست براى او كه از بوى خوش پادشاه قدرى براى تو بفرستد، چون كنيز بوى خوش را فرستاد عمرو براى تدارك كينه قديم آن بوى خوش را از آن احمق لئيم گرفت و به نزد نجاشى برد و گفت : رعايت حرمت پادشاه و اطاعت او بر ما واجب است و بايد كه چون داخل بلاد او شده ايم و در امان او داخل شده ايم با او در مقام غش و فريب و خيانت نباشيم ، آن رفيق من با كنيز پادشاه مراسله نمود و او را فريب داد و كنيز از بوى خوش پادشاه براى او فرستاده است و بر من لازم شد كه به عرض پادشاه برسانم ؛ و بوى خوش را بيرون آورد و به نزد نجاشى گذاشت ، نجاشى چون بوى خوش را ديد و اين قصه را شنيد بسيار در غضب شد و اول اراده كرد عماره را به قتل رساند بعد از آن گفت : چون به امان داخل بلاد من شده اند كشتن ايشان جايز نيست ؛ پس ساحران را كه در خدمت او بودند طلبيد و گفت : مى خواهم او را به بلائى مبتلا كنيد كه از كشتن بدتر باشد، ساحران او را گرفتند و زيبق در ذكرش دميدند و او ديوانه شد و به صحرا دويد و با وحشيان صحرا مى بود و از آدميان مى گريخت و به ايشان انس نمى گرفت و بعد از آن قريش جمعى را به طلب او فرستادند و بر سر آبى در كمين او نشستند؛ و چون با وحشيان به سر آب آمد او را گرفتند و او در دست ايشان فرياد و اضطراب كرد تا مرد.
و چون عمرو از برگردانيدن مهاجران نااميد شد به نزد قريش برگشت و واقعه را نقل كرد.
و پيوسته جعفر و اصحابش با نهايت كرامت و عزت نزد نجاشى بودند تا حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم هجرت نمود بسوى مدينه و با قريش صلح كرد، پس جعفر با اصحاب متوجه مدينه شدند و در روز فتح خيبر به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد.
و در حبشه از اسماء بنت عميس عبدالله بن جعفر متولد شد و در اوانى كه جعفر در حبشه بود نجاشى را پسرى بهم رسيد و او را محمد نام كرد.(1326)
و على بن ابراهيم روايت كرده است كه : ام حبيب دختر ابوسفيان زن عبدالله بن جحش بود و عبدالله در حبشه مرد، پس حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به نزد نجاشى فرستاد كه او را براى آن حضرت خطبه نمايد و نجاشى خطبه كرد و چهار صد اشرفى مهر او كرد و از جانب آن حضرت به او داد و جامه ها و بوى خوش بسيار براى او فرستاد و تهيه سفر او نمود و او را به خدمت آن حضرت فرستاد، و ماريه قبطيه مادر ابراهيم را نيز با جامه ها و بوى خوش بسيار و اسبى و سى نفر از علماى نصارى به خدمت آن حضرت فرستاد كه اطوار آن حضرت را از سخن گفتن و نشستن و برخاستن و خوردن و آشاميدن و نماز كردن و ساير احوال مشاهده نمايند؛ چون به مدينه آمدند حضرت ايشان را به اسلام دعوت نمود و بر ايشان خواند اين آيات را اذا قال الله يا عيسى بن مريم اذكر نعمتى عليك و على والدتك تا فقال الذين كفروا منهم ان هذا الا سحر مبين (1327) چون اين آيه را شنيدند گريستند و ايمان آورده بسوى نجاشى برگشتند و اطوار پسنديده آن حضرت را به او نقل كردند و آيات را بر او خواندند، نجاشى و علماى نصارى كه در مجلس او حاضر بودند همه گريستند و نجاشى مسلمان شد و اسلام خود را به اهل حبشه اظهار نكرد و ترسيد كه او را بكشند و به قصد ملازمت حضرت از حبشه بيرون آمد و چون به دريا نشست فوت شد، و حق تعالى اين آيات را در بيان قصه او فرمود لتجدن اشد الناس عداوه للذين آمنوا اليهود و الذين اشركوا يعنى : ((هر آينه مى يابى سخت ترين مردم را از روى دشمنى با ايشان كه ايمان آورده اند يهود را و آنان كه شرك به خدا آورده اند)) و لتجدن اقربهم موده للذين آمنوا الذين قالوا انا نصارى (1328) يعنى : ((و البته مى يابى نزديكترين مردمان از جهت مودت و دوستى مر آن كسانى را كه ايمان آورده اند آنان كه مى گويند كه ما ترسايانيم ))، ذلك بان منهم قسيسين و رهبانا و انهم لا يستكبرون (1329) يعنى : ((قرب مودت ايشان به سبب آن است كه بعضى از ايشان دانايان راستگو و عابدان صومعه نشين اند و به سبب آنكه تكبر و گردنكشى نمى كنند از قبول حق ))، و اذا سمعوا ما انزل الى الرسول ترى اعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق (1330) ((و چون مى شنوند آنچه فرو فرستاده شد است بسوى رسول مى بينى چشمهاى ايشان را كه مى ريزد اشك را از آنچه شناختند از سخن راست ))، يقولون ربنا آمنا فاكتبنا مع الشاهدين (1331) ((مى گويند: اى پروردگار ما! ايمان آورديم به اين كلام و به پيغمبرى كه اين كلام را آورده است پس بنويس ما را از جمله گواهان )) تا آخر آياتى كه در مدح و مثوبات ايشان نازل شده است .(1332)
و كلينى و شيخ طوسى و ديگران به سندهاى معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده اند كه : نجاشى پادشاه حبشه روزى فرستاد و جعفر طيار و اصحاب او را طلبيد، چون بر او داخل شدند ديدند كه از تخت سلطنت فرود آمده و بر روى خاك نشسته است و جامه هاى كهنه پوشيده است ؛ جعفر گفت : چون او را بر اين حال ديديم ترسيديم ، چون تغيير حال ما را ديد گفت : سپاس مى گويم و شكر مى كنم خداوندى را كه محمد را نصرت داد و ديده مرا به نصرت او شاد گردانيد، مى خواهيد شما را بشارت دهم ؟ گفتم : بلى اى پادشاه ، گفت : در اين ساعت جاسوسى از جواسيس من آمد و خبر آورد كه حق تعالى نصرت داده است پيغمبر خود محمد صلى الله عليه و آله و سلم را و بسيارى از دشمنان او را هلاك نموده است ، فلان و فلان كشته شده اند و فلان و فلان اسير شده اند، و ملاقات ايشان با دشمنان در وادى واقع شده است كه آن را ((بدر)) مى گويند، گويا مى بينم آن وادى را كه در آنجا گوسفند مى چرانيدم براى آقاى خود كه مردى بود از بنى ضمره .
پس جعفر گفت : اى پادشاه شايسته ! چرا بر خاك نشسته اى و جامه هاى كهنه پوشيده اى ؟ گفت : اى جعفر! ما در انجيل خوانده ايم كه از حقوق لازمه خدا بر بندگان آن است كه هرگاه خدا نعمتى تازه بر ايشان بفرستيد ايشان شكر تازه اى بعمل آورند، و باز در انجيل خوانده ايم كه هيچ شكر از براى خدا بهتر از تواضع و فروتنى نيست ، لهذا براى شكر نعمت فتح رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فروتنى و تواضع كرده ام نزد حق تعالى .
چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم اين را شنيد به اصحاب خود فرمود: بدرستى كه تصدق مال صاحبش را زياد مى گرداند پس تصدق كنيد تا جناب اقدس الهى شما را رحمت كند؛ و تواضع موجب زيادتى رفعت و بلندى مرتبه مى گردد پس تواضع كنيد تا جناب اقدس الهى شما را بلند گرداند؛ و عفو كردن موجب زيادتى عزت مى گردد پس عفو كنيد و از بديهاى مردم درگذريد تا خدا شما را عزيز گرداند.(1333 )
شيخ طبرسى و قطب راوندى و ديگران روايت كرده اند كه : حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم نامه اى نوشت بسوى نجاشى در باب جعفر و اصحاب او و با عمرو بن اميه ضمرى فرستاد و مضمون نامه اين بود: ((بسم الله الرحمن الرحيم ، نامه اى است از محمد رسول خدا بسوى نجاشى پادشاه حبشه ، سلام بر تو باد، حمد مى كنم خداوند ملك قدوس مومن مهيمن را و گواهى مى دهم كه عيسى پسر مريم روح خدا و كلمه اوست كه القا كرد آن روح برگزيده و آفريده خود را بسوى مريم دخترى كه از مردان كناره كرده بود و طيب و مطهر بود و فرج او را از زنا و مقاربت مردان حفظ كرده بود پس حامله شد به عيسى پس او از دميدن روح القدس آفريده شد و خدا روح برگزيده خود را در او دميد چنانكه آدم را به قدرت خود از گل آفريد و روح برگزيده خود را در او دميد، و تو را دعوت مى كنم بسوى خداوند يگانه كه شريك ندارد و به آنكه دوستى كنى با مردم بر طاعت خدا و مرا متابعت نمائى و ايمان آورى به من و به آنچه بسوى من آمده است ، بدرستى كه من پيغمبر و فرستاده خدايم و فرستاده ايم بسوى تو پسر عم خود جعفر بن ابى طالب را با گروهى از مسلمانان ، چون به نزد تو آيند مهماندارى ايشان بكن و تجبر را ترك كن و مى خوانم تو را و لشكر تو را بسوى خدا و تبليغ رسالت خدا كردم و آنچه شرط خير خواهى بود گفتم پس ‍ نصيحت مرا قبول كنيد و سلام خدا بر كسى باد كه قبول راه هدايت نمايد)).
پس نجاشى در جواب نوشت : ((بسم الله الرحمن الرحيم ، نامه اى است بسوى محمد رسول خدا از نجاشى كه اصحم پسر ابحر است ، سلام بر تو باد اى پيغمبر خدا از جانب خدا، و رحمت و بركات بر تو باد از خدائى كه بجز او خداوند نيست و مرا بسوى اسلام هدايت نمود، و بتحقيق كه به من رسيد نامه تو يا رسول الله و آنچه در آن نامه ذكر كرده بودى از امر عيسى ، سوگند مى خورم بپروردگار آسمان و زمين كه عيسى زياده از آن نيست كه تو نوشته بودى ، و ساير مضامين نامه كريمه تو را فهميدم و پسر عم تو را و اصحاب تو را گرامى داشتم و شهادت مى دهم كه توئى رسول خدا راستگو و تصديق كرده شده و به تو ايمان آورده و با پسر عمت بيعت كردم و بدست او مسلمان شدم براى پروردگار عالميان ، و فرستادم بسوى تو يا رسول الله اريحا پسر خود را و من ندارم مگر اختيار خود را اگر مى فرمائى به خدمت مى آيم و گواهى مى دهم كه فرموده هاى تو همه حق است ))، پس به خدمت حضرت رسول هدايا فرستاد و ماريه قبطيه مادر ابراهيم را فرستاد و جمعى را فرستاد كه به آن حضرت ايمان آوردند و برگشتند.(1334)
و روايت كرده اند كه : حضرت ابوطالب نامه اى به نجاشى نوشت در باب تحريص و ترغيب او بر يارى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم و در نامه شعرى چند نوشت كه مضمون آنها اين است : ((بدان اى پادشاه حبشه كه محمد پيغمبر است مانند موسى و مسيح پسر مريم ، و هدايت از جانب خدا آورده است چنانكه آنها آورده اند، و شما وصف او را در كتابهاى خود مى خوانيد به صدق و راستى پس براى خدا شريك قرار مدهيد و اسلام بياوريد كه راه حق روشن و هويدا است و تاريك و پوشيده نيست )).(1335)
و ابن بابويه به سند معتبر از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام روايت كرده است كه : چون جبرئيل عليه السلام خبر وفات نجاشى را براى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم آورد آن حضرت گريست از روى اندوه و فرمود كه : برادر شما اصحمه امروز به رحمت الهى واصل شده ؛ پس به قبرستان بقيع بيرون رفت و حق تعالى هر مرتفعى را براى او پست گردانيد تا جنازه او را از حبشه ديد و با صحابه بر او نماز كرد و هفت تكبير بر او گفت .(1336)
و شيخ طبرسى نيز اين را روايت كرده است از جابر انصارى و ابن عباس و غير ايشان و در روايت او مذكور است كه چون حضرت بر او نماز كرد منافقان مدينه گفتند كه : بر نصرانى حبشى نماز مى كند كه هرگز او را نديد است ، پس حق تعالى براى تكذيب ايشان اين آيه را فرستاد كه و ان من اهل الكتاب لمن يؤ من بالله و ما انزل اليكم و ما انزل اليهم خاشعين لله (1337) تا آخر آيه كه مضمونش اين است كه : ((بدرستى كه از اهل كتاب كسى هست كه ايمان مى آورد به خدا و به آنچه فرستاده شده است بسوى شما در حالتى كه خاشعند از براى خدا و نمى فروشند آيات خدا را به مزد كمى كه متاع دنيا باشد اين جماعت براى ايشان است اجر ايشان نزد پروردگار ايشان بدرستى كه خدا بزودى در قيامت حساب خلايق را مى كند)).(1338)
مولف گويد كه : آنچه اين روايت بر آن دلالت مى كند كه فوت نجاشى در بلاد حبشه واقع شد اشهر و اظهر است .
و كلينى و ابن بابويه و شيخ طوسى و ديگران به روايات معتبره روايت كرده اند از حضرت صادق عليه السلام كه : در روز فتح خيبر حضرت جعفر طيار از حبشه مراجعت نموده به خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و حضرت فرمود كه : نمى دانم به كداميك شادتر باشم ، به فتح خيبر يا به آمدن جعفر؟، و چون جعفر آمد حضرت او را در بر گرفت و اكرام بسيار نمود و فرمود كه : آيا مى خواهى تو را عطائى كنم ؟ آيا مى خواهى تو را بخششى كنم ؟ آيا مى خواهى تو را نوازشى كنم ؟ گفت : بلى يا رسول الله ؛ و مردم گمان كردند كه طلا و نقره بسيارى از غنائم خيبر به او خواهد داد و گردنها كشيدند كه ببينند چه چيز به او مى بخشد، پس فرمود كه : چيزى به تو مى دهم و عملى به تو تعليم مى نمايم كه اگر هر روز بكنى از براى تو بهتر باشد از دنيا و آنچه در دنياست و اگر هر روز يك مرتبه يا ماهى يك مرتبه يا سالى يك مرتبه بجا آورى هر گناه كه در آن ميان كرده باشى آمرزيده شود؛ پس نماز جعفر را آن حضرت به او تعليم كرد.(1339)
و شيخ طبرسى روايت كرده است كه : در روز فتح خيبر جعفر با هر كه از اصحاب آن حضرت به حبشه هجرت كرده اند آمدند با شصت و دو نفر از اهل حبشه و هشت نفر از اهل شام كه يكى از ايشان بحيراى راهب بود، و حضرت سوره يس بر ايشان خواند و ايشان بسيار گريستند و گفتند: چه بسيار شبيه است اين سخن به آنچه بر عيسى عليه السلام نازل مى شد؛ و همه ايمان آوردند و برگشتند.(1340)

- پینوشتها -

  1321- در مجمع البيان 2/233 ((سهل بن بيضاء)) آمده است .
1322- در تفسير قمى 1/176 ((هفتاد نفر)) آمده است .
1323- مجمع البيان 2/233.
1324- بحار الانوار 18/422 به نقل از المنتقى فى مولود المصطفى .
1325- سوره مريم : 25 و 26.
1326- رجوع شود به مجمع البيان 2/233 و اعلام الورى 43 و تفسير قمى 1/176 و قصص الانبياء راوندى 322 و سيره ابن اسحاق 167-169 و الاغانى 9/69.
1327- سوره مائده : 110.
1328- سوره مائده : 82.
1329- سوره مائده : 82.
1330- سوره مائده : 82.
1331- سوره مائده : 83.
1332- تفسير قمى 1/179.
1333- كافى 2/121؛ امالى شيخ طوسى 14؛ امالى شيخ مفيد 238.
1334- اعلام الورى 45-46؛ قصص الانبياء راوندى 324. و نيز رجوع شود به تاريخ طبرى 2/131-132 و دلائل النبوه 2/309.
1335- اعلام الورى 45؛ قصص الانبياء راوندى 323.
1336- خصال 359-360؛ عيون اخبار الرضا 1/279.
1337- سوره آل عمران : 199.
1338- مجمع البيان 1/561؛ تفسير نسائى 1/356؛ اسباب النزول 143-144.
1339- تهذيب الاحكام 3/186؛ بحار الانوار 88/206 و 208. و نيز رجوع شود به كافى 3/465 و من لا يحضره الفقيه 1/552 و خصال 484.
1340- مجمع البيان 2/234.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page