خانواده ؛ زمینه ی وجودی آرامش بخش

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

انسان اگر هدف از زیستن را که عبارت است از، « در قرب حق قرار گرفتن » بشناسد، جایگاه خانواده را در راستای هدف زیستن خود ارج می نهد، چرا که انسان هیچ گاه نمی تواند منطق از « زمینه وجودی آراش بخش » بودن منطقی خود را ادامه دهد، و از طرفی قابل دسترس ترین عالم برای یافتن « زمینه وجودی آرامش بخش » خانواده است.
انسان در خانواده جای می گیرد و احساس قرار گرفتن در سکنی را پیدا می کند و سپس انسانیت خود را می سازد، و گرنه در روزمره گی ها استحاله می شود و بدون آن که به یک خود حقیقی دست یابد، گرفتار یک خود منتشر و پراکنده می گردد و از اصیل زیستن ، که هیچ اضطرابی در آن نیست ، محروم می شود و در این حال ، اندیشیدن از زندگی انسان رخت بر می بندد ، چرا که روشن شد در مسکن و آرامش است که امکان اندیشیدن فراهم می شود ، پس آن کس که نتواند در خانه خود به سکینه برسد و یا به عبارت صحیح تر ، آن که در سکنی نیست ، عملاً تفکر را شروع نکرده است و با بی فکری تا به انتها می رود.
در سکنی گزیدن است که می شود با اطراف درست ارتباط پیدا کرد، بی خانمانی موجب غربت در دنیا است و امکان خروج از این بی خانمانی و غربت، در خانواده ای که معنی خانواده در آن از بین نرفته است، ممکن است.
انسانی که خانواده معنی دار ندارد، بی ریشه است و انسان دینی سعی در معنی دار کردن خانواده دارد تا بتواند انسان ریشه دار بپروراند.
راستی اگر انسان ها بی ریشه شدند، آیا می توانند بنای جدید برای زندگی خود بسازند که بتوان بر آن تکیه کرد و در آن سکنی گزید؟
فرهنگ مدرنیته با محوریت اومانیسم، تهدیدی علیه ریشه داشتن انسان است. چرا که در این فرهنگ انسان روز و شب گرفتار مسائل ارتباط جمعی و سراب های خود ساخته خویش است. در چنین شرایطی تأمل و تفکر از دست رفته و خانه تأمل ویران شده است. خانه تأملی که با کشف « حقیقت بودن » شروع می شود و با جای گرفتن در منزل قرب با بقاء مطلق، به نتیجه می رسد. تکنولوژی در عین ویران کردن « عالم سکنی » هر روز خود را بیش از گذشته به کمک نتایج خود، توجیه می کند، آن وقت انسانیت انسان که پنجره در حضور حق قرار گرفتن است به حاشیه می رود و دیگر در این حال، انسان نگران تخریب خانواده نخواهد بود، همچنان که نگران تخریب خودش نیست.