فصل دوم : در بيان معنى امى است و بيان آنكه آن حضرت به همه خط و زبان و لغت عارف بودند

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

بدان كه خلاف است كه آن حضرت را حق تعالى چرا امى فرموده است ، بعضى گفته اند براى آنكه سواد خط نداشت ؛ و بعضى گفته اند منسوب به امى است يعنى در عدم تعليم ظاهرى مثل امت عرب بود؛ و بعضى گفته اند نسبت به ام است يعنى به حسب ظاهر بر حالتى بود كه از مادر متولد شده بود كه خط و سواد نياموخته بود از كسى .(251)
و در بعضى از احاديث وارد شده است كه : نسبت به ام القرى است يعنى مكه .(252)
و در اين خلافى نيست كه آن حضرت پيش از بعثت تعلم خط و سواد از كسى ننموده بود، چنانكه حق تعالى مى فرمايد و ما كنت تتلوا من قبله من كتاب و لا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون (253) يعنى : ((تلاوت نمى كردى پيش از بعثت كتابى و نامه اى را و نمى نوشتى كتابى را به دست راست خود، اگر چنين مى بود به شك مى افتادند اهل بطلان ))، و خلاف است كه آيا بعد از بعثت مى توانست خواند و نوشت يا نه ؟ و حق آن است كه قادر بود بر خواندن و نوشتن چنانكه به وحى الهى همه چيز را مى دانست و به قدرت الهى بر كارهائى كه ديگران عاجز بودند قادر بود، اما براى مصلحت خود نمى نوشت و غالب اوقات ديگران را امر به خواندن نامه ها مى فرمود و خواندن و نوشتن را از بشرى نياموخته بود، چنانكه در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم نامه را مى خواند و نمى نوشت .(254)
و در حديث معتبر ديگر فرمود: از چيزهائى كه حق تعالى منت گذاشته بود بر پيغمبر خود آن بود كه امى بود و نمى نوشت و نامه را مى خواند.(255)
و در حديث حسن ديگر فرمود در تفسير آيه هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم (256 ) كه ترجمه اش آن است كه : ((اوست كه فرستاد در ميان اميان رسولى از ايشان ))، حضرت فرمود كه : ايشان خط داشتند وليكن چون كتابى از خدا در ميان ايشان نبود و پيغمبرى هنوز در ميان ايشان مبعوث نشده بود، به اين سبب ايشان را امى ناميد.(257)
و به سند معتبر منقول است كه شخصى از امام محمد تقى عليه السلام پرسيد كه : چرا حضرت رسول را امى ناميدند؟ حضرت فرمود كه : سنيان چه مى گويند؟ گفت : مى گويند كه زيرا نمى توانست چيزى نوشت .
فرمود: دروغ مى گويند لعنت خدا بر ايشان باد چگونه چنين باشد و حال آنكه حق تعالى مى فرمايد: ((اوست كه فرستاد در ميان اميان رسولى از ايشان كه تلاوت نمايد بر ايشان آيات او را و تعليم نمايد به ايشان كتاب و حكمت را))، چگونه تعليم مى نمود چيزى را كه خود نمى دانست ، والله كه آن حضرت مى خواند و مى نوشت به هفتاد و سه زبان بلكه خدا او را امى ناميد براى آنكه از اهل مكه است و يك نام مكه ام القرى است ، چنانكه فرموده است كه ((و لتنذر ام القرى و من حولها)).(258)(259)
و در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : چون ابوسفيان متوجه احد شد، عباس نامه اى به خدمت آن حضرت نوشت و حقيقت را عرض كرد، چون نامه را آوردند حضرت در يكى از باغهاى مدينه بود پس نامه را خواند و اصحاب خود را اعلام نكرد و فرمود كه : داخل مدينه شويد، و چون داخل مدينه شدند مضمون نامه را به ايشان نقل كرد.(260)
و در حديث ديگر فرمود كه : آن حضرت مى خواند و مى نوشت و آنچه خود هم ننوشته بود مى خواند(261) با آنكه نوشته را مى خواند و مى دانست ، پس چون نوشته را نداند؟
و در حديث صحيح از آن حضرت منقول است كه : در تاويل قول حق تعالى كه و اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ (262) فرمود كه : يعنى خدا وحى كرده است بسوى من قرآن را براى آنكه بترسانم شما را و هر كسى را كه دعوت من به او برسد به هر زبانى و هر لغتى .(263)
و به سند معتبر از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : حق تعالى هيچ كتاب و وحيى نفرستاد مگر به عربى وليكن به گوش انبيا به زبان و لغت قوم ايشان مى رسيد و به گوش ‍ پيغمبر ما صلى الله عليه و آله و سلم به عربى ، و با هر كس سخن مى گفت به عربى سخن مى گفت ، و اگر مخاطب عرب نبود به گوش او به لغت او مى رسيد، و هر كس با حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به هر لغت كه سخن مى گفت به لغت عربى به گوش آن حضرت مى رسيد، اينها همه را جبرئيل براى آن حضرت از جانب او ترجمه مى نمود براى تشريف و تكريم آن حضرت .(264)

- پینوشتها -

251- مجمع البيان 2/487.
252- معانى الاخبار 54؛ بصائر الدرجات 226؛ اختصاص 263.
253- سوره عنكبوت : 48.
254- علل الشرايع 126.
255- علل الشرايع 126.
256- سوره جمعه : 2.
257- تفسير قمى 2/366.
258- سوره انعام : 92.
259- علل الشرايع 124؛ بصائر الدرجات 225؛ اختصاص 263.
260- علل الشرايع 125.
261- بصائر الدرجات 227.
262- سوره انعام : 19.
263- علل الشرايع 125؛ بصائر الدرجات 226.
264- علل الشرايع 126.