براى نخستین بار بود که پیغمبر خدا(ص)به على بن ابیطالب دستور داد در مدینه بماند و سرپرستى خانواده و خویشان او را به عهده بگیرد با اینکه در همه نبردها و سفرهاى قبلى على(ع)ملازم رکاب و پرچمدار آن حضرت در جنگها بود و چون این مطلب تازگى داشت بهانهاى به دست منافقان افتاد تا به یاوه سرایى بپردازند و هر کس پیش خود نوعى تفسیر و تأویل کند و نسبت بهانه جویى به پیغمبر و یا على بن ابیطالب(ع)بدهند.
برخى تن پروران که خود از ترس گرما و سختى،جمعآورى محصول را بهانه کرده و در مدینه مانده بودند گفتند:على هم از ترس گرما و دورى راه و مشکلات آنبهانه جویى کرده و همراه پیغمبر نرفته است و جمعى دیگر گفتند:حضور على در این سفر بر پیغمبر سنگین و دشوار بوده و از این رو پیغمبر براى بردن او بهانهجویى کرده و به عنوان سرپرستى خانواده و خویشان او را در شهر گذارده است.
اما پاسخى را که پیغمبر خدا بعدا به على(ع)داد و علت این کار را بیان فرمود به صورت رمز و کنایه پرده از روى اغراض پلید و نیتهاى فاسد و آلوده آنها برداشت و در همان سخنان،مقام على(ع)را تا سر حد خلیفه بلافصل و جانشین واقعى خود بالا برد و با این بیانى که همه مورخین اهل سنت و محدثین آنها ذکر کردهاند،جلوى همه یاوه سرائیها را نیز گرفت.
مورخین مزبور مانند ابن هشام و طبرى و ابن اثیر و دیگران و اهل حدیث نیز مانند بخارى و ترمذى و نسایى و دیگران (9) با مختصر اختلاف و اجمال و تفصیل از راویان مختلف نقل کردهاند که وقتى این سخنان به گوش على بن ابیطالب(ع)رسید اسلحه خود را برداشته و به دنبال پیغمبر(ص)آمد و در«ثنیة الوداع»یا«جرف»به آن حضرت رسیده و سخن منافقان را به رسول خدا(ص)عرض کرد.
و در برخى از نقلها است که خود على(ع)نیز به عنوان استفسار از این ماجرا عرض کرد:
«أتخلفنى مع الخوالف؟»
[آیا مرا با ماندگان و متخلفان قرار دادى؟]
پاسخى را که پیغمبر(ص)به على(ع)داد این بود که فرمود:
«ان المدینة لا تصلح الا بى او بک»
[مدینه جز به وجود من یا تو اصلاح نخواهد شد.]
و جملهاى را که همگى نقل کردهاند این بود که فرمود:
«أما ترضى ان تکون منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى»؟[آیا خوشنود نیستى که مقام و منزلت تو نسبت به من همانند مقام و منزلت هارون نسبت به موسى باشد؟جز آنکه پس از من پیغمبرى نیست.]و بدین ترتیب یک سند مسلم و قطعى را براى خلافت بلافصل و جانشینى على(ع)پس از خود بیان فرمود و جز مقام نبوت همه مقامهاى دیگرى را که هارون پس از موسى (ع)داشت یعنى مقام خلافت و وصایت و وزارت و برادرى،همه را براى على(ع)پس از خود اثبات فرمود،و ضمنا با بیان بالا یعنى جمله«ان المدینة لا تصلح الا بى او بک»فهماند که منافقان و دشمنان اسلام در کمین و فرصت هستند تا در این موقعیت حساس یعنى پس از فتح مکه و سرکوبى تمام دشمنان و تسلیم قبایل دیگر،در غیاب من ضربه خود را به مدینه بزنند و تنها کسى که مىتواند غیبت مرا در مدینه جبران کند و جلوى این توطئه را بگیرد و اساسا وجود او در مدینه مانع انجام نقشه و توطئه آنهاست تو هستى و مدینه در این موقعیت جز به وجود من یا تو اصلاح پذیر نیست و مصلحت نیست که من و تو هر دو از مدینه خارج شویم!
على(ع)که این سخنان را شنید و هدف پیغمبر را از این دستور فهمید به مدینه بازگشت و به کار خود مشغول شد.
- پینوشتها -
10.براى اطلاع کامل از همه روایاتى که در این باره نقل شده به احقاق الحق،ج 5،صص 234ـ132 مراجعه شود.
رسول خدا(ص)على را در این سفر همراه خود نبرد
- بازدید: 501