اعتراض عمر بن خطاب به رسول خدا(ص)

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

مورخین مى‏نویسند هنگامى که مذاکرات مقدماتى براى نوشتن و تنظیم صلحنامه میان رسول خدا (ص)و سهیل بن عمرو انجام شد عمر از جا برخاست و به نزد ابو بکرـ دوست صمیمى خود ـآمده و با ناراحتى از او پرسید:مگر این مرد پیغمبر خدا نیست؟
ابو بکر گفت:چرا!
عمر گفت:مگر ما مسلمان نیستیم؟
ابو بکر گفت:چرا.
عمر گفت:مگر اینها مشرک نیستند؟
ابو بکر گفت:چرا.
عمر گفت:پس با این وضع چرا ما زیر بار ذلت برویم و خوارى را براى خود بخریم؟
ابو بکر گفت:هر چه هست مطیع و فرمانبردار وى باش که او رسول خدا است!اما عمر قانع نشد و به نزد آن حضرت آمده و همان سؤالات را تکرار و چون پرسید:پس چرا ما باید زیر بار ذلت و خوارى برویم؟
رسول خدا(ص)فرمود:این دیگر امر خداست و من نیز بنده و فرمانبردار اویم و نمى‏توانم امر او را مخالفت کنم.عمر گفت:مگر تو نبودى که به ما وعده دادى بزودى خانه خدا را طواف خواهیم کرد؟
فرمود:چرا،من چنین وعده دادم ولى آیا وقت آن را هم تعیین کردم؟و هیچ گفتم که همین امسال خواهد بود؟
عمر گفت:نه.
فرمود:پس به تو وعده مى‏دهم که این کار انجام خواهد شد و ما خانه خدا را طواف و زیارت خواهیم کرد.
عمر دیگر سخنى نگفت و رفت. (10)
و در بسیارى از تواریخ اهل سنت و دیگران است که عمر بارها مى‏گفت:من آن روز در نبوت پیغمبر شک و تردید کردم.

- پینوشتها -

10.باز هم تجزیه و تحلیل در این داستان را به خواننده محترم وا مى ‏گذاریم و مى‏ گذریم!