زندگانی امام حسن عسكري (عليه‌السلام)

(زمان خواندن: 26 - 51 دقیقه)

در اين بخش ما از امام يازدهم، سبط نبي اكرم (صلي الله عليه و آله)، والد مهدي موعود و سيزدهمين ستاره تابان عصمت،‌امام حسن عسكري (عليه‌السلام) سخن مي‌گوييم.

هرچند سخن گفتن از ايشان همچون قطره‌اي است از اقيانوس بيكران و جرعه نوشي از درياي معرفت و كمالات، ولي به گفته مولوي:
آب دريا را اگر نتوان كشيد پس به قدر تشنگي بايد چشيد

ميلاد نور
امام حسن عسكري (عليه‌السلام) در سال 232 ه.ق در مدينه منوره چشم بر جهان گشودند.
در مورد روز و ماه ميلاد اين امام همام، روايتهاي مختلفي وارد شده است كه به ذكر چند نمونه بسنده مي‌كنيم: علامه مجلسي (رحمة الله عليه) روز هشتم ماه ربيع الثاني را نامي تر از ديگر حكايات مي‌داند و برخي،‌شب چهاردهم و گروهي دهم همين ماه را يادآور مي‌شود . شيخ حر عاملي نيز هم انديشه با علامه مجلسي(رحمة الله عليه) ، در قالب شعر اين اختلافات را بيان نموده است:
مـولده شــهر ربيــع الآخــر وذاكـر فـي اليوم الشريف العاشر
فـي يـوم الاثنين و قيل الرابـع و قـيـل فـي الـثامن و هو شايـع
و شيخ مفيد(رحمة الله عليه) روز ميلاد امام را بيست و چهارم ربيع الاول نقل فرموده‌اند.
القاب و كنيه
كنيه ايشان ابو محمد و معروفترين القابشان: الزكي،‌ الصامت،‌ الهادي، الرفيق، النقي والعسكري است. ابن شهر آشوب در مناقب خود مي‌نويسد: امام حسن به همراه پدر و جد گراميشان (عليهم السلام) جملگي در زمان خويش به ابن الرضا شهرت داشته‌اند.
همچنين از آنجا كه امام و پدر ارجمندشان (عليهماالسلام)،‌به حكم حاكم عباسي در شهر سامرا، و در محله «عسكر» سكونت گزيدند، ايشان را عسكري مي‌گويند. ( عسكر يعني, لشكر و سپاه نظامي و چون آن محله پادگان نظامي بود به آن محله عسكر مي‌گفتند.) و از اين روي امام هادي و امام حسن (عليهماالسلام) به «عسكريين» شهرت يافتند .
پدر و مادر امام حسن عسكري(عليه‌السلام)
پدر ايشان،‌امام علي بن محمد النقي (عليهماالسلام) معروف به امام هادي (عليه‌السلام) مي‌باشند كه در مكان خود به گوشه‌اي از حيات پر ثمر ايشان پرداختيم.
مادر امام حسن عسكري (عليه‌السلام) به نامهاي سوسن ،‌سليل و حُدَيِث ذكر شده‌اند.
هنگامي كه اين بانوي ارجمند به افتخار همسري امام هادي نائل شد‌، امام در وصف او چنين فرمودند: سليل، مسلول من الافات و العاهات ‌و الارجاس والانجاس؛ سليل، بيرون كشيده شد از هر آفت و نقص و پليدي و ناپاكي است.
سپس به او فرمودند: سيهب الله حجته علي خلقه يملاء الارض عدلأ كما ملئت جورا ؛ به زودى خداوند حجت بر خلقش را عطا مى‌كند كه سراسر زمين را همان گونه كه پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد كند.
از اين روى ايشان را «جدّة» ( جده‌ى امام قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف) مى‌خواندند.
اين بانوى بزرگ چونان ملكه اسلام،‌در مدينه مى‌زيست و زنان بزرگان عرب و مشايخ علماء پيرامون وى جمع شده و از ايشان بهره مى‌بردند.
سوسن، زينبي(سلام الله عليها) ديگر
روايت شده پس از شهادت امام حسن عسكرى(عليه‌السلام) شخصي به نام « احمد بن ابراهيم» كه از شيعيان خالص و مقرب بود، ‌نزد حضرت حكيمه ( خواهر امام هادي(عليه‌السلام)) آمد و در ضمن سؤالاتي پرسيد: فرزند امام حسن (عليه‌السلام) كجاست؟
حكيمه فرمود: او پنهان است.
احمد گفت: الي من تفزع الشيعه؛ بنابراين شيعيان به چه كسي پناهنده شوند و مراجعه كنند؟
حكيمه فرمود: به جدّه، مادر امام حسن عسكرى(عليه‌السلام) (يعني سوسن).
آن فرد از روي تعجّب گفت:‌چگونه از كسي پيروي كنم كه به زني وصيت كرده است؟
حكيمه فرمود: همچون پيروى از امام حسين كه در ظاهر به خواهرش زينب وصيّت كرد. از اين رو آنچه از علوم و اخبار از آنِ امام سجاد(عليه‌السلام) بود به زينب نسبت داده مى‌شد تا با مخفى نمودن امام سجاد(عليه‌السلام) جان امام حفظ شود.
شما قومى هستيد كه با روايات سر و كار داريد. آيا به شما روايت نشده كه ارث نهمين فرزند امام حسين (عليه‌السلام) ( حضرت مهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف) در حال حياتش تقسيم مى‌گردد ؟ (يعنى:آيا به شرايط سخت اين عصر توجّه نمىكني كه جعفر كذّاب ادعاى امامت بعد از امام حسن(عليه‌السلام) مي‌كند و مىگويد: امام حسن(عليه‌السلام) پسر ندارد و وارث او من هستم، وارث او را تصاحب مى‌نمايد و طاغوتيان از او طرفدارى مى‌كنند. در چنين شرايطى همچون شرايط امام حسين(عليه‌السلام) و امام سجاد(عليه‌السلام) چاره‌اي جز وصيّت به يك بانوي استوار و شايسته نيست.)
شيخ صدوق پس از نقل اين مطلب مي‌گويد: اين ماجرا بيانگر نهايت عظمت مقام و كمال حضرت سوسن(عليها سلام) است كه بين امام مهدي و مردم واسطه شده و شايستگي حمل اسرار امامت و وصايت را (همچون زينب كبري(عليها سلام)) يافته است.
اوضاع سياسي اجتماعي به هنگام ميلاد
امام در حالي پاي به عرصه گيتي نهاد كه عباسيان زمام امور حكومتي را در اختيار داشته‌ و امپراتوري بزرگ اسلام را، با الهام گيري از خونريزيها و بلندپروازيهاي هارون به پيش مي‌راندند. سفاكان عباسي ـ كه خود را خليفه پيامبرو عموزاده‌هاي امامان مظلوم مي‌دانستند ـ در ايجاد رعب و سختگيري بر ائمه (عليهم‌السلام) از هيچ ظلمي كوتاهي نمي‌كردند، به شكلي كه امامان هم عصر با ايشان، بيشتر دوران امامت خويش را در سياه چالهاي كينه عباسي سپري مي‌كردند. جلادان عباسي، در زمان حيات امام حسن عسكري (عليه‌السلام) فشار ظلم و عصيانگري را به سر حد خود رسانده و امام را پيش از امامت، بارها به زندان افكندند.
امام حسن(عليه‌السلام) هميار باوفاي پدر
امام حسن(عليه‌السلام) در سن دو يا چهار سالگي، به همراه پدر، از مدينه به تبعيدگاه سامرا،‌هجرت نمود و تا آخر عمر در همان جا زيست. حضرت،‌حدود بيست سال هم دوش پدر، براي رسيدن به اهداف و آرمانهاي مقدس وي تلاش نمودند. ايشان بازوي پرتوان و غمخواري دلسوز براي پدر در موضع گيريها عليه طاغوتها بودند و در پاسخگويي به سؤالات و رونق دادن فقه جعفري و ارتباط با شيعيان و ارشاد ايشان سهم به سزايي ايفا مي‌كردند.
نجات امام از چاه
امام هادي(عليه‌السلام) در كنار چاهي مشغول به نماز بودند. امام حسن(عليه‌السلام) به درون چاه افتادند. خانمها صدا به شيون بلند كردند. پس از پايان نماز، امام به ايشان فرمودند: باكي نيست. آنها مشاهده كردند آب از قعر زمين بالا آمد تا به سر حد چاه رسيد. امام حسن(عليه‌السلام) بالاي آب آمده و با آب بازي مي‌كردند. به اين ترتيب امام از چاه نجات يافتند .
خوف شديد از خدا در كودكي
روزي بهلول، امام حسن عسكري(عليه‌السلام) را كه در آن هنگام كودك بود در كنار كودكاني كه مشغول بازي بودند،‌در حال گريه و حزن ديد. بهلول پنداشت كه گريه‌ي امام به خاطر نداشتن وسايل بازي كوكانه مي‌باشد. نزديك آمد و به حضرت عرض كرد: « براي تو آن وسايل را كه با آن بازي كني فراهم مي‌كنم.» امام حسن(عليه‌السلام) فرمودند:‌ يا قليل العقل ما للَّعب خُلقنا؛ اي كم عقل،‌ما براي بازي آفريده نشده‌ايم.
بهلول: پس براي چه آفريده شده‌ايم؟
امام حسن(عليه‌السلام) :‌براي علم و عبادت.
بهلول:‌به چه دليلي براي علم و عبادت آفريده شده‌ايم؟
امام حسن(عليه‌السلام) : خداوند در قرآن مي‌فرمايد:
افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون ؛‌ آيا مي‌پنداريد كه شمارا بيهوده آفريده‌ايم و شما به سوي ما بازگشت نمي‌كنيد.
بهلول: از شما تقاضا مي‌كنم مرا موعظه و نصيحت كنيد.
امام حسن(عليه‌السلام) با حال ملكوتي مخصوصي با خواندن اشعاري او را مواعظه نمودند. در اين هنگام حالش منقلب شد و بيهوش شدند. وقتي بهوش آمدند، بهلول عرض كرد: « با اينكه تو كودك هستي و گناهي بر عهده‌ي تو نيست، ‌چرا اينگونه از خود بيخود شدي؟»
امام حسن(عليه‌السلام): اي بهلول! اين سخن را نگو،‌من مادرم را ديدم با هيزمهاي بزرگ آتش روشن مي‌كرد، ولي همانها را با روشن كردن هيزمهاي كوچك، آغاز نمود. من ترس آن دارم كه از هيزمهاي كوچك اهل دوزخ شوم!
بهلول: پسر جان! تو را شخصي حكيم و آگاه مي‌بينم،‌مرا به طور مختصر موعظه كن. امام حسن(عليه‌السلام) اين اشعار عبرت انگيز را به عنوان موعظه خواند:
اري الدنيـا تجـهز باِنـطِلاق مُشَـمِّرةً عـلي قـدم و سـاق
فلا الدّنيا بـبـاقِـَيـة لِـحَــي ولا حيُّ علي الدنـيـا بـبـاق
كأن الموت و الحَدثان فيهـا الي نفس الَفتي فَرَساً سُبـاق
فيـا مغرور بالدّنـيـا رُوَيـداً و منها خُذ لنفسك بالـوثاق؛
« دنيا را مي‌نگرم كه آمادةي گذشتن و رفتن است و دامن را بالا زده و با شتاب حركت مي‌كند. نه دنيا براي زنده، پايدار است و نه زنده براي دنيا باقي است.
گويي مرگ و حوادث ناگوار در دنيا همچون اسب سبقت گيرنده به سوي (گرفتن) جان جوان مي‌دودند.
پس اي مغرور و دلباخته دنيا! آرام گير و از دنيا براي آخرتت توشه‌ي استواري برگير

در اين بخش ما از امام يازدهم، سبط نبي اكرم (صلي الله عليه و آله)، والد مهدي موعود و سيزدهمين ستاره تابان عصمت،‌امام حسن عسكري (عليه‌السلام) سخن مي‌گوييم.

هرچند سخن گفتن از ايشان همچون قطره‌اي است از اقيانوس بيكران و جرعه نوشي از درياي معرفت و كمالات، ولي به گفته مولوي:
آب دريا را اگر نتوان كشيد پس به قدر تشنگي بايد چشيد

ميلاد نور
امام حسن عسكري (عليه‌السلام) در سال 232 ه.ق در مدينه منوره چشم بر جهان گشودند.
در مورد روز و ماه ميلاد اين امام همام، روايتهاي مختلفي وارد شده است كه به ذكر چند نمونه بسنده مي‌كنيم: علامه مجلسي (رحمة الله عليه) روز هشتم ماه ربيع الثاني را نامي تر از ديگر حكايات مي‌داند و برخي،‌شب چهاردهم و گروهي دهم همين ماه را يادآور مي‌شود . شيخ حر عاملي نيز هم انديشه با علامه مجلسي(رحمة الله عليه) ، در قالب شعر اين اختلافات را بيان نموده است:
مـولده شــهر ربيــع الآخــر وذاكـر فـي اليوم الشريف العاشر
فـي يـوم الاثنين و قيل الرابـع و قـيـل فـي الـثامن و هو شايـع
و شيخ مفيد(رحمة الله عليه) روز ميلاد امام را بيست و چهارم ربيع الاول نقل فرموده‌اند.
القاب و كنيه
كنيه ايشان ابو محمد و معروفترين القابشان: الزكي،‌ الصامت،‌ الهادي، الرفيق، النقي والعسكري است. ابن شهر آشوب در مناقب خود مي‌نويسد: امام حسن به همراه پدر و جد گراميشان (عليهم السلام) جملگي در زمان خويش به ابن الرضا شهرت داشته‌اند.
همچنين از آنجا كه امام و پدر ارجمندشان (عليهماالسلام)،‌به حكم حاكم عباسي در شهر سامرا، و در محله «عسكر» سكونت گزيدند، ايشان را عسكري مي‌گويند. ( عسكر يعني, لشكر و سپاه نظامي و چون آن محله پادگان نظامي بود به آن محله عسكر مي‌گفتند.) و از اين روي امام هادي و امام حسن (عليهماالسلام) به «عسكريين» شهرت يافتند .
پدر و مادر امام حسن عسكري(عليه‌السلام)
پدر ايشان،‌امام علي بن محمد النقي (عليهماالسلام) معروف به امام هادي (عليه‌السلام) مي‌باشند كه در مكان خود به گوشه‌اي از حيات پر ثمر ايشان پرداختيم.
مادر امام حسن عسكري (عليه‌السلام) به نامهاي سوسن ،‌سليل و حُدَيِث ذكر شده‌اند.
هنگامي كه اين بانوي ارجمند به افتخار همسري امام هادي نائل شد‌، امام در وصف او چنين فرمودند: سليل، مسلول من الافات و العاهات ‌و الارجاس والانجاس؛ سليل، بيرون كشيده شد از هر آفت و نقص و پليدي و ناپاكي است.
سپس به او فرمودند: سيهب الله حجته علي خلقه يملاء الارض عدلأ كما ملئت جورا ؛ به زودى خداوند حجت بر خلقش را عطا مى‌كند كه سراسر زمين را همان گونه كه پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد كند.
از اين روى ايشان را «جدّة» ( جده‌ى امام قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف) مى‌خواندند.
اين بانوى بزرگ چونان ملكه اسلام،‌در مدينه مى‌زيست و زنان بزرگان عرب و مشايخ علماء پيرامون وى جمع شده و از ايشان بهره مى‌بردند.
سوسن، زينبي(سلام الله عليها) ديگر
روايت شده پس از شهادت امام حسن عسكرى(عليه‌السلام) شخصي به نام « احمد بن ابراهيم» كه از شيعيان خالص و مقرب بود، ‌نزد حضرت حكيمه ( خواهر امام هادي(عليه‌السلام)) آمد و در ضمن سؤالاتي پرسيد: فرزند امام حسن (عليه‌السلام) كجاست؟
حكيمه فرمود: او پنهان است.
احمد گفت: الي من تفزع الشيعه؛ بنابراين شيعيان به چه كسي پناهنده شوند و مراجعه كنند؟
حكيمه فرمود: به جدّه، مادر امام حسن عسكرى(عليه‌السلام) (يعني سوسن).
آن فرد از روي تعجّب گفت:‌چگونه از كسي پيروي كنم كه به زني وصيت كرده است؟
حكيمه فرمود: همچون پيروى از امام حسين كه در ظاهر به خواهرش زينب وصيّت كرد. از اين رو آنچه از علوم و اخبار از آنِ امام سجاد(عليه‌السلام) بود به زينب نسبت داده مى‌شد تا با مخفى نمودن امام سجاد(عليه‌السلام) جان امام حفظ شود.
شما قومى هستيد كه با روايات سر و كار داريد. آيا به شما روايت نشده كه ارث نهمين فرزند امام حسين (عليه‌السلام) ( حضرت مهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف) در حال حياتش تقسيم مى‌گردد ؟ (يعنى:آيا به شرايط سخت اين عصر توجّه نمىكني كه جعفر كذّاب ادعاى امامت بعد از امام حسن(عليه‌السلام) مي‌كند و مىگويد: امام حسن(عليه‌السلام) پسر ندارد و وارث او من هستم، وارث او را تصاحب مى‌نمايد و طاغوتيان از او طرفدارى مى‌كنند. در چنين شرايطى همچون شرايط امام حسين(عليه‌السلام) و امام سجاد(عليه‌السلام) چاره‌اي جز وصيّت به يك بانوي استوار و شايسته نيست.)
شيخ صدوق پس از نقل اين مطلب مي‌گويد: اين ماجرا بيانگر نهايت عظمت مقام و كمال حضرت سوسن(عليها سلام) است كه بين امام مهدي و مردم واسطه شده و شايستگي حمل اسرار امامت و وصايت را (همچون زينب كبري(عليها سلام)) يافته است.
اوضاع سياسي اجتماعي به هنگام ميلاد
امام در حالي پاي به عرصه گيتي نهاد كه عباسيان زمام امور حكومتي را در اختيار داشته‌ و امپراتوري بزرگ اسلام را، با الهام گيري از خونريزيها و بلندپروازيهاي هارون به پيش مي‌راندند. سفاكان عباسي ـ كه خود را خليفه پيامبرو عموزاده‌هاي امامان مظلوم مي‌دانستند ـ در ايجاد رعب و سختگيري بر ائمه (عليهم‌السلام) از هيچ ظلمي كوتاهي نمي‌كردند، به شكلي كه امامان هم عصر با ايشان، بيشتر دوران امامت خويش را در سياه چالهاي كينه عباسي سپري مي‌كردند. جلادان عباسي، در زمان حيات امام حسن عسكري (عليه‌السلام) فشار ظلم و عصيانگري را به سر حد خود رسانده و امام را پيش از امامت، بارها به زندان افكندند.
امام حسن(عليه‌السلام) هميار باوفاي پدر
امام حسن(عليه‌السلام) در سن دو يا چهار سالگي، به همراه پدر، از مدينه به تبعيدگاه سامرا،‌هجرت نمود و تا آخر عمر در همان جا زيست. حضرت،‌حدود بيست سال هم دوش پدر، براي رسيدن به اهداف و آرمانهاي مقدس وي تلاش نمودند. ايشان بازوي پرتوان و غمخواري دلسوز براي پدر در موضع گيريها عليه طاغوتها بودند و در پاسخگويي به سؤالات و رونق دادن فقه جعفري و ارتباط با شيعيان و ارشاد ايشان سهم به سزايي ايفا مي‌كردند.
نجات امام از چاه
امام هادي(عليه‌السلام) در كنار چاهي مشغول به نماز بودند. امام حسن(عليه‌السلام) به درون چاه افتادند. خانمها صدا به شيون بلند كردند. پس از پايان نماز، امام به ايشان فرمودند: باكي نيست. آنها مشاهده كردند آب از قعر زمين بالا آمد تا به سر حد چاه رسيد. امام حسن(عليه‌السلام) بالاي آب آمده و با آب بازي مي‌كردند. به اين ترتيب امام از چاه نجات يافتند .
خوف شديد از خدا در كودكي
روزي بهلول، امام حسن عسكري(عليه‌السلام) را كه در آن هنگام كودك بود در كنار كودكاني كه مشغول بازي بودند،‌در حال گريه و حزن ديد. بهلول پنداشت كه گريه‌ي امام به خاطر نداشتن وسايل بازي كوكانه مي‌باشد. نزديك آمد و به حضرت عرض كرد: « براي تو آن وسايل را كه با آن بازي كني فراهم مي‌كنم.» امام حسن(عليه‌السلام) فرمودند:‌ يا قليل العقل ما للَّعب خُلقنا؛ اي كم عقل،‌ما براي بازي آفريده نشده‌ايم.
بهلول: پس براي چه آفريده شده‌ايم؟
امام حسن(عليه‌السلام) :‌براي علم و عبادت.
بهلول:‌به چه دليلي براي علم و عبادت آفريده شده‌ايم؟
امام حسن(عليه‌السلام) : خداوند در قرآن مي‌فرمايد:
افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون ؛‌ آيا مي‌پنداريد كه شمارا بيهوده آفريده‌ايم و شما به سوي ما بازگشت نمي‌كنيد.
بهلول: از شما تقاضا مي‌كنم مرا موعظه و نصيحت كنيد.
امام حسن(عليه‌السلام) با حال ملكوتي مخصوصي با خواندن اشعاري او را مواعظه نمودند. در اين هنگام حالش منقلب شد و بيهوش شدند. وقتي بهوش آمدند، بهلول عرض كرد: « با اينكه تو كودك هستي و گناهي بر عهده‌ي تو نيست، ‌چرا اينگونه از خود بيخود شدي؟»
امام حسن(عليه‌السلام): اي بهلول! اين سخن را نگو،‌من مادرم را ديدم با هيزمهاي بزرگ آتش روشن مي‌كرد، ولي همانها را با روشن كردن هيزمهاي كوچك، آغاز نمود. من ترس آن دارم كه از هيزمهاي كوچك اهل دوزخ شوم!
بهلول: پسر جان! تو را شخصي حكيم و آگاه مي‌بينم،‌مرا به طور مختصر موعظه كن. امام حسن(عليه‌السلام) اين اشعار عبرت انگيز را به عنوان موعظه خواند:
اري الدنيـا تجـهز باِنـطِلاق مُشَـمِّرةً عـلي قـدم و سـاق
فلا الدّنيا بـبـاقِـَيـة لِـحَــي ولا حيُّ علي الدنـيـا بـبـاق
كأن الموت و الحَدثان فيهـا الي نفس الَفتي فَرَساً سُبـاق
فيـا مغرور بالدّنـيـا رُوَيـداً و منها خُذ لنفسك بالـوثاق؛
« دنيا را مي‌نگرم كه آمادةي گذشتن و رفتن است و دامن را بالا زده و با شتاب حركت مي‌كند. نه دنيا براي زنده، پايدار است و نه زنده براي دنيا باقي است.
گويي مرگ و حوادث ناگوار در دنيا همچون اسب سبقت گيرنده به سوي (گرفتن) جان جوان مي‌دودند.
پس اي مغرور و دلباخته دنيا! آرام گير و از دنيا براي آخرتت توشه‌ي استواري برگير

امام حسن در زندان متوكل


امام(عليه‌السلام) در زمان حكومت متوكل، پانزده سال بيش نداشتند و هنوز به مقام امامت نرسيده بودند؛ ‌ولي مطابق پاره‌اي از روايات به دليل همياري و كمك به پدر در رسيدگي به امور مردم و مبارزه با طاغوت زمان، به دستور متوكل زنداني شدند .
دفاع از آبروي اسلام
يك سال از سالياني كه امام در اسارت بسر مي‌بردند. قحطي و خشكسالي سامراء را فرا گرفت. مردم به دستور معتمد عباسي ـ ‌حاكم وقت ـ براي خواندن نماز استسقاء (طلب باران) به سمت بيابان روانه شدند. پس از سه روز متوالي به صحرا رفتن و نماز خواندن،‌باراني از آسمان نباريد. روز چهارم « جاثليق» بزرگ اسقفان مسيحي، همراه راهبان براي طلب باران به صحرا رفتند.
در آن روز آنقدر باران باريد كه مردم از آب بي نياز شدند. اين ماجرا موجب شگفتي مردم و ترديد در حقانيت اسلام شد، و تمايل به مسيحيت در ميان مردم موج مي‌زد.
اين اوضاع بر خليفه گران آمد و ناگزير امام را ـ كه در زندان به سر مي‌بردند ـ‌ ‌به دربار خواست و عرض كرد:
ادرك دين جدّك يا ابا محمد؛ اي ابو محمد! دين جدت (اسلام) را درياب. امت جدت گمراه شدند.
امام فرمودند:‌از راهبان بخواه كه فردا به بيابان بروند.
معتمد عرض كرد: مردم ديگر باران نمي‌خواهند،‌چون به قدر كافي باران آمده،‌بنابراين به صحرا رفتن چه فايده‌اي دارد؟ امام فرمودند: براي آنكه ان شاء الله تعالي شك و شبهه را برطرف سازم.
به دستور خليفه راهبان به سركردگي پيشواي خود به صحرا رفتند. امام حسن(عليه‌السلام) نيز در ميان انبوه جمعيت به صحرا آمدند. مسيحيان براي نمايش قدرت، دست به آسمان بلند نمودند. به ناگاه آسمان تيره و تار شد و باران آغازيدن نمود. در اين هنگام به فرمان امام،‌چيزي را از ميان انگشتان يكي از راهبان بيرون آوردند و استخوان سياه فامي را كه از استخوان آدمي بود به امام تحويل دادند.
امام رو به راهبان فرمودند:‌اينك طلب باران كنيد.
از اين پس هر چه تقاضاي باران نمودند،‌باراني نباريد و خورشيد نمايان شد.
معتمد شگفت زده در مورد استخوان از امام سؤال نمود. امام عليه‌السلام در جواب فرمودند:‌
اين استخوان پيامبري از پيامبران الهي است كه از قبر وي برداشته‌اند و استخوان هيچ پيامبري ظاهر نمي‌گردد مگر آنكه باران ببارد .
استخوان را آزمودند و به درستي سخنان امام پي بردند. اين ماجرا موجب آزادي امام از زندان عباسي و احترام بيش از پيش ايشان در افكار عمومي شد .
امام حسن عسكري (عليه‌السلام) و آغاز امامت
امام حسن عسكري (عليه‌السلام) در سال 254 هجري قمري پس از شهادت پدر بزرگوارشان، در حالي كه 22 سال از بهار زندگي را پشت سرگذرانده بودند،‌به مقام والاي امامت نائل آمده و به مدت شش سال پيشوايي مسلمانان را برعهده داشتند.
امام عسكري (عليه‌السلام) در مدت كوتاه امامت خويش با سه تن از حكام سفاك عباسي هم دوره بودند و ايشان هيچگاه از ستم حاكمان عباسي آسوده خاطر نبودند.
براي نمايش كارنامه سياه خلفاي عباسي كه با امام عسكري(عليه‌السلام) معاصر بودند، ذيلاً به حوادث دوران حكومت و چگونگي زمامداري ايشان به شكل فشرده اشاره مي‌كنيم:
1- معتز
پسر خلف متوكل كه پس از بركناري مستعين،‌ در سال 252 به مدت سه سال زمام امور را به دست گرفت، در جنايت و استبداد راه نياكان و پيشينيان خويش را ادامه داد.
پس از قتل متوكل، تركان بر امور كشور دست يافته بودند و خليفه نيز از ايشان فرمان مي‌برد. تسلط ايشان بر امور به اندازه‌اي بود كه اگر خليفه به خواسته‌هاي آنها تن نمي‌داد،‌نقشه بر قتل او مي‌كشيدند و حكومت او را ويران مي‌كردند. سر انجام نيز همين گونه شد: گروهي از تركان كه بر معتز غضبناك شده بودند،‌وارد قصر وي شده و پس از شكنجه‌هاي فراوان او را از مقام خود عزل نموده و بدن نيمه جانش را در سرداب جا دادند و درب سرداب را مسدود نمودند. حاكم نگون بخت در همانجا زنده به گور شد و دوران كوتاه حكومتش به سر آمد.
امام حسن(عليه‌السلام) در دوران حكومت معتز
موضع گيريهاي شديد امام در مقابل حاكمان عباسي به ويژه معتز،‌كار را به جايي رسانيد كه خليفه مستبد نقشه بر قتل امام كشيد و «سعيد حاجب» مأمور جلادش را چنين فرمان داد:‌ اخرج ابا محمد الي كوفه، ثم اضرب عنقه في الطريق؛ ابا محمد( امام حسن عسكري(عليه‌السلام) ) را به سوي كوفه بيرون ببر،‌سپس در سر راه گردنش را بزن. يكي از شيعيان به نام محمد بن بلبل مي‌گويد:‌ما وقتي كه از اين فرمان آگاه شديم نگران جان امام بوديم تا زمانيكه نامه محرمانه امام به ما رسيد كه در آن نوشته بود:‌ در آنچه شنيده‌ايد به زودي شرّ او (معتز) از سر شما برداشته مي‌شود و خداوند شما را كفايت مي‌كند، نگران نباشيد.»
بدرستي سخن امام محقق شد و سه روز پس از اين ماجرا،‌خبر كشته شدن معتز به ما رسيد.
2ـ مهتدي
«مهتدي» دومين حاكم سركش دوران پر مشقت امامت و چهاردهمين بيدادگر خلافت عباسيان, در آخرين روز ماه رجب سال 255 پس از قتل برادر(معتز) به فرمانروايي رسيد.
مهتدي نيز بسان برادر، در امر حكومت از خود استقلالي نداشت و هماره بازيچه دست تركان دربار بود.
مهتدي در آغاز حكومت، براي جلب اعتماد مردم و يكسري ترفندهاي سياسي كه در سر مي‌پروراند،‌دربار را از نشانه‌هاي تشريفات و اشرافي‌گري پاكسازي نمود و بساط ميگساري و هوس بازي را جمع كرد. خليفه ملعون،‌در غذا خوردن،‌لباس پوشيدن و امور اقتصادي ميانه روي مي‌كرد, و براي عوام فريبي و جلب نظر مردم( به قول عده‌اي از مورخين) روزها به روزه داري و عبادت مشغول بود و با نان و سركه و نمك افطار مي‌كرد .
روشنترين گواه بر دنيا پرستي و طغيانگري مهتدي، اسارت امام حسن عسكري(عليه‌السلام) در تمامي دوران حكومت وي مي‌باشد و اوج سركشي خليفه، با تصميم قتل امام، نمايان مي‌شود.
امام حسن(عليه‌السلام) در دوران حكومت مهتدي
امام در دوران يكساله حكومت مهتدي در زندان به سر مي‌بردند و هنگاميكه وي تصميم به شهادت امام گرفت، كوتاهي عمرش مجالش نداد و در ماه رجب سال 256 ه.ق به درك رسيد.
در اين رابطه روايتي از احمد بن محمد وارد شده كه مي‌گويد: در آن هنگام كه مهتدي سرگرم جنگ با مواليان ترك بود، براي امام حسن(عليه‌السلام) عسكري نامه نوشت كه:‌ اي آقاي من! خدا را شكر كه شر مهتدي را از ما باز داشت. شنيده‌ام او شما را تهديد كرده بود و گفته: به خدا سوگند شما را سر به نيست مي‌كند.» امام(عليه‌السلام) با خط خود در پاسخ نوشتند:‌« اينگونه رفتار او، عمرش را كوتاه نمود از همين امروز تا پنج روز بشمار، روز ششم كشته خواهد شد،‌بعد از آنكه خوار و ذليل گردد.» و همانگونه كه امام فرموده بودند، تحقق يافت .
3ـ معتمد
معتمد عباسي، پانزدهمين بيدادگر عباسيان در سال 229 ه.ق متولد شد و در سال 256 به وسيله تركان بر مسند حكومت تكيه زد. امام حسن (عليه‌السلام) چهار سال از دوران امامت خويش را دز روزگار امپراتوري بيست و سه ساله معتمد گذراندند. چهار سال ستمگري و اختناق شديد، نمايانگر پايداري و مبارزه خستگي ناپذير امام حسن (عليه‌السلام) در برابر طاغوت عصرشان مي‌باشد.
جور و ستمكاري فرمانروايان سفاك عباسي در عصر امام جواد، امام هادي و امام عسكري (عليهم‌السلام) به اوج خود رسيده بود، بزرگترين شاهد بر اين مدعا،‌عمر كوتاه اين امامان مظلوم است كه امام جواد در 25 سالگي،‌امام هادي در 41 سالگي و امام عسكري (عليهم‌السلام) در 28 سالگي-كه جمعاً 92 سال مي‌شود- به شهادت رسيدند.
اين ستمها و ظلمها در زمان امام عسكري (عليه‌السلام) بيش از پيش اوج گرفت و دو علت مهم براي شكل گيري اين فشارها قابل ذكر مي‌باشد: 1ـ زمان امام عسكري (عليه‌السلام) شيعه در عراق به شكل يك قدرت بزرگ در آمده بود و همگان به اعتراض شيعيان و نامشروع دانستن حكومت عباسيان آگاه بودند. شيعيان خلافت را حق آشكار امام حسن (عليه‌السلام) مي‌دانستند و بر اين عقيده بودند كه خلافت پيامبر(صل الله و عليه و آله) شايسته علي بن ابيطالب و فرزندان ايشان (عليهم‌السلام) مي‌باشد.
گواه قدرت شيعيان، اعتراف « عبيدالله» وزير «معتمد» عباسي، به اين موضوع مي‌باشد: پس از شهادت امام حسن (عليه‌السلام) برادر ايشان، جعفر كذاب نزد عبيدالله رفت و گفت: منصب برادرم را به من واگذار، من در برابر آن ساليانه بيت هزار دينار به تو مي‌دهم.
وزير پرخاش كنان گفت: احمق! خليفه آن قدر به روي كساني كه پدر و برادر تو را امام مي‌دانند شمشير كشيد تا بلكه بتواند آنان را از اين عقيده برگرداند، ولي با تمام تلاشها موفق به اين مهم نشد. اينك اگر تو نزد شيعيان امام باشي،‌نيازي به خليفه و غير او نداري و اگر در نظر ايشان فاقد اين مقام باشي، كوشش ما در اين راه كوچكترين فايده‌اي نخواهد داشت.

با توجه به موارد ياد شده: فشار و اختناق واليان جور روز به روز سخت تر مي‌شد. حكومت عباسي به قدري از نفوذ و موقعيت اجتماعي امام نگران بود كه امام را ناگزير كرده بودند هر هفته، روزهاي دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شوند .
امام عسكري(عليه‌السلام) محبوب قلبها
با توجه به تمامي فشارها و كنترل‌هاي عباسيان و همچنين جلوگيري از ملاقات مردم با امام،‌روز به روز محبوبيت ايشان نزد مردم بيشتر مي‌شد و مهر امام در دل همه – اعم از شيعه و غير شيعه – كاشانه گزيده بود. در روايتي كه بيشتر مورخان آنرا نقل كرده‌اند: احمد بن عبيدالله – خاقان – كه زماني مسئوليت خارج قم بر عهده وي بود و دشمني شديدي نسبت به خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) و مردم قم داشت مي‌گويد: من هيچ مردمي از علويان را چون حسن بن علي عسكري (عليهما‌السلام) در سامراء نديدم و نشنيده بودم كه اين چنين در وقار و عفاف و زيركي باشد،‌به طوري كه او را بر بزرگان، اميران، وزيران و منشيان برتري مي‌دادند. سپس مي‌گويد: روزي من بالاي سر پدرم (عبدالله خاقان وزير معتمد عباسي) ايستاده بودم. آن روز پدرم براي ديدار با مردم مجلس داشت. يكي از حاجيان وارد شد و به پدرم گفت: «ابن الرضا (امام عسكري(عليه‌السلام)) دم در ايستاده است.» پدرم گفت: به او اجازه ورود دهيد. او وارد شد. وقتي پدرم او را ديد چند قدم به سمت ايشان رفت – كاري كه نديده بودم با هيچ كس،‌حتي با اميران و حكمرانان بزرگ كرده باشد- وقتي نزديك او شد،‌وي را در آغوش كشيد و صورت و پيشاني ايشان را بوسيد،‌آنگاه دستش را گرفت و بر جاي خويش نشاند، و خود روبروي او نشست و با احترام خاص با او به گفتگو پرداخت. او را با كنيه (به علامت احترام) خطاب مي‌كرد و با جمله «پدر و مادرم فدايت» با او سخن مي‌گفت. شب هنگام از پدرم پرسيدم:‌آن كه امروز اين چنين نسبت به او فروتني مي‌كردي چه كسي بود؟
جواب داد: او ابن الرضا, پيشواي رافضيان (شيعيان) است. آنگاه ادامه داد: اي فرزندم،‌اگر خلافت از دست بني العباس بيرون رود، هيچ كس در ميان بني هاشم براي خلافت سزاوارتر از او نيست. او به خاطر فضل، صيانت نفس،‌زهد، عبادت و اخلاق نيكو شايسته خلافت است. پدر او مردي بزگوار،عاقل، نيكوكار و فاضل بود.
احمد ابن عبيدالله سپس مي‌افزايد: درباره‌ي او از هر كس از منشيان، قضات، فقها و مردم پرسش مي‌كردم، همه به نيكي از او ياد مي‌كردند. همه مي‌گفتند: او امام رافضيان است. از آن پس اهميت او نزد من فزوني يافت، زيرا دوست و دشمن،‌درباره‌اش نيكو سخن مي‌گفتند .
امام عسكري(عليه‌السلام) در زندان
سخت گيريهاي شديد عباسيان، كاري از پيش نمي‌برد و امام هيچگاه عقب نمي‌نشست و با روحيه‌اي خستگي ناپذير در مسير اهداف والاي خويش، گام بر مي‌داشت. براي جلوگيري از فعاليتهاي امام، تنها راه چاره‌اي كه به نظر مي‌رسيد، به سياه چال انداختن ايشان بود. آيا سياه چالهاي سرد و تاريك معتمد،امام را از حركت باز مي‌داشت؟ آيا گماردن زندان بانان سنگ‌دل براي آزار و اذيت امام كارگر بود؟ آيا ديگر هدايت مردم از پشت ميله‌هاي زندان ممكن نمي‌شد؟ براي رسيدن به جواب سؤالاتي از اين دسته، توجه خواننده را به چند نمونه از پيش آمدهاي دوران اسارت امام،‌جلب مي‌كنيم:
امام در زندان صالح بن وصيف
صالح بن وصيف، رئيس زندان،‌كه از سوي خليفه مأمور به سخت‌گيري بر امام بود،‌چنين گزارش مي‌دهد: چه كنم؟ دو نفر از سنگ‌دل ترين افرادي را كه مي‌شناختم، براي شكنجه حسن بن علي (عليه‌السلام) گماردم. ولي آن دو آن چنان دگرگون شده‌اند كه خود همواره به روزه و نماز مشغولند. آنها را خواستم و پرسيدم: شما چرا چنين شده‌ايد؟ مگر از او چه ديده‌ايد؟ در پاسخ گفتند: چه مي‌گويي! درباره شخصي كه روزها را روزه و شبها را از آغاز تا به پايان به عبادت مشغول است، نه سخن مي‌گويد و نه به چيزي سرگرم مي‌گردد. وقتي به چهره‌ي او نگام مي‌كنيم رگهاي ما به لرزه مي‌افتد و آن چنان منقلب مي‌شويم كه نمي‌توانيم خود را نگه داريم .
در زندان علي بن نارمَش چه گذشت؟
امام (عليه‌السلام) را به زنداني كه « علي بن نارمش» زندان بان آن بود انتقال دادند. علي بن نارمش يكي از خشن‌ترين و گستاخ‌ترين افراد نسبت به خاندان اميرالمؤمنين (عليهم‌السلام) بود. زندان‌باني كه براي شكنجه و نهايت بدرفتاري با امام گماشته شده بود، آنچنان تحت تأثير جذبه معنوي و سيماي ملكوتي حضرتش قرار گرفت كه در كمتر از يك روز چنان در برابر امام،‌فروتن و افتاده شد كه چهره‌اش را بر زمين مي‌نهاد، و ديده از زمين بر نمي‌داشت تا امام او را ترك كند. علي بن نارمش در اين ملاقات كوتاه آنقدر شيفته حضرت شد، كه بصيرتر از همه نسبت به ايشان گرديد و از همه بيشتر ايشان را مي‌ستود .
امام ميان درندگان
نحرير كه يكي از شكنجه‌گران بي رحم زندانهاي عباسي بود، براي آزار امام،‌ايشان را ميان قفس حيوانات وحشي و بدون محافظ، رها ساخت. امام در ميان درندگان مشغول به نماز شد؛ و‌ حيوانات بدون‌آنكه آزاري به حضرت برسانند، به دور ايشان حلقه زدند .
تدابير امنيتي امام عسكري (عليه‌السلام) براي حفظ شيعيان
با ذكر گوشه‌اي از مراقبت‌ها، سختگيريها،‌شكنجه‌ها و محدوديت‌هايي كه عباسيان بر امام وارد آورده بودند، نشان از آن داشت كه امام براي حفظ جان شيعيان و پيش بردن رسالت،‌همچون پدران خويش (مامان هم‌دوره با حكومت عباسيان) تدابير امنيتي ويژه‌اي پيش مي‌گيرد. براي درك بهتر موضوع،‌با توجه به كوتاهي نوشتار،‌به چند مورد از آنها اشارتي مي‌كنيم:
خاندان عباسي و پدران آنان –طبق روايات متواتر- مي‌دانستند مهدي موعود، تار و مار كننده تمامي حكومتهاي خودكامه،‌از نسل امام حسن (عليه‌السلام) خواهد بود، از اين روي هماره مراقب زندگي ايشان بودند، شايد كه فرزندش را به چنگ آورده و نابود كنند. (همچون تلاش بيهوده فرعونيان براي نابودي حضرت)
1ـ « ابو هاشم، داوود بن قاسم جعفري» مي‌گويد:‌ما چند نفر در زندان بوديم كه امام عسكري و برادرش جعفر را وارد زندان كردند. براي عرض ادب و خدمت، به سوي حضرت شتافتيم و گرد ايشان جمع شديم. در زندان،‌مردي «جمحي» (خ‌ل: عجمي) بود و ادعا مي‌كرد كه از علويان است. امام متوجه حضور وي شد و گفت: اگر در جمع شما فردي كه از شما نيست نمي‌بود، مي‌گفتم كي آزاد مي‌شويد. آنگاه به مرد «جمحي» اشاره كرد كه بيرون رود،‌ و او بيرون رفت. سپس فرمود:‌اين مرد از شما نيست، از او برحذر باشيد، او گزارشي از آنچه گفته‌ايد براي خليفه تهيه كرده كه اكنون در ميان لباس‌هاي اوست. يكي از حاضران او را تفتيش كرد و گزارش را كه در بين لباس پنهان كرده بود،‌كشف كرد، مطالب مهم و خطرناكي درباره‌ي ما نوشته بود.
اين حادثه نشان مي‌دهد كه حتي در زندان هم براي كنترل امام و شيعيان،‌مأمور مخفي گماشته بودند.

يكي از ياران امام بنام « احمد بن اسحاق» مي‌گويد: به حضور امام رسيدم و از ايشان درخواست كردم كه چيزي بنويسدند و من خط حضرت را ببينم تا اگر نامه‌اي از او رسيد،‌خطش را بشناسم ( و دشمن نتواند بنام امام نامه جعل كند) امام فرمود: خط من، گاهي با قلم باريك و گاهي با قلم پهن است، اگر چنين تفاوتي مشاهده كردي نگران مباش...
يكي از ياران امام مي‌گويد:‌ما گروهي بوديم كه وارد سامراء شديم و مترصد روزي بوديم كه امام از منزل خارج شود تا بتوانيم او را در كوچه و خيابان ببينيم. در اين هنگام نامه‌اي به اين مضمون از طرف امام به ما رسيد: هيچ كدام بر من سلام نكنيد،‌هيچ كس از شما به سوي من اشاره نكند،‌ زيرا براي شما خطر جاني دارد!
4 -«عبدالعزير بلخي» مي‌گويد:‌روزي در خيابان منتهي به بازار گوسفند فروشها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسكري (عليه‌السلام) را ديدم كه به سوي دروازه‌ي شهر حركت مي‌كرد. در دلم گفتم: خوب است فرياد كنم كه :‌مردم!‌اين حجت خدا است، او را بشناسيد. ولي با خود گفتم در اين صورت مرا مي‌كشند! امام وقتي به كنار من رسيد و من به او نگريستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره كرد كه سكوت! من بسرعت پيش رفتم و بوسه بر پاهاي او زدم. فرمود: مواظب باش،‌اگر فاش كني، هلاك مي‌شوي! شب آن روز به حضور امام رسيدم. فرمود: بايد رازداري كنيد و گرنه كشته مي‌شويد، خود را به خطر نيندازيد.
5ـ در زمان امام عسكري(عليه‌السلام) شخصي از علويان به عزم كسب و كار از سامراء بيرون آمد و به سوي بلاد جبل (قسمتهاي كوهستاني غرب ايران تا همدان و قزوين) رفت. شخصي از دوستان امام از مردم «حلوان» (پل ذهاب) به او برخورد كرد و پرسيد:
ـ از كجا آمده‌اي؟
ـ از سامراء.
ـ آيا فلان محله و فلان كوچه را مي‌شناسي؟‌
ـ آري.
ـ از حسن بن علي خبر داري؟
ـ نه.
ـ براي چه به جبل آمده‌اي؟
ـ براي كسب و كار.
ـ من پنجاه دينار دارم، آن را بگير و با هم به سامراء برويم و مرا به خانه‌ي حسن بن علي(عسكري) برسان. علوي پذيرفت و او را به خانه‌ي امام برد...
اين ماجرا به خوبي نشان مي‌دهد كه به واسطه‌ي كنترل بسيار شديد حكومت، دسترسي به امام تا چه حد دشوار بوده است.
از طرف ديگر، مبلغي كه مرد حلواني – در برابر راهنمايي او به خانه‌ي حضرت – به شخص علوي پرداخت، نشانه‌ي اهميت ديدار با امام در آن روزگار است، زيرا پنجاه دينار در آن زمان مبلغ قابل توجهي بوده است،‌ چه ارزش يك دينار در آن زمان را برخي از دانشمندان، معادل يك شتر دانسته‌اند، بنابراين پنجاه دينار از نظر قدرت خريد در آن زمان، مثل اين بوده است كه كسي در زمان‌ ما،‌قيمت پنجاه شتر را بپردازد!
ابعاد هفت‌گانه كوششهاي امام عسكر ي(عليه‌السلام)

1- تلاشهاي علمي و انقلاب فرهنگي ؛
2- ايجاد شبكه ارتباطي با شيعيان مناطق مختلف از طريق تعيين نمايندگان و اعزام پيكها و ارسال پيامها؛
3- فعاليتهاي سري و مخفيانه سياسي؛
4- پشتيباني مالي از شيعيان، بويژه ياران باوفاي خويش؛
5- تقويت و توجيه سياسي رجال و عناصر مهم شيعه در برابر مشكلات؛
6- استفاده گسترده از آگاهي غيبي براي جلب منكران امامت و دلگرمي شيعيان؛

7- آماده سازي شيعيان براي دوران غيبت مهدي موعود.
1ـ تلاشهاي علمي و فرهنگي
هر چند كه سختگيري‌ها و فشارهاي حكومتي،‌شرايط نامساعد و بسيار ناهمواري را براي گسترش دانش دامنه‌دار امام (عليه‌السلام) به وجود آورده بود و تا حدي اين فشار و خفقان پيشروي كرده بود،‌كه حضرت سه سال از دوران شش ساله امامت خويش را در زندان سپري كردند؛ ليك با اين همه،‌شاگردان تربيت يافته مكتب عسكري (عليه‌السلام) – كه تعدادشان كم نبود – در نشر احكام و گسترش معارف اسلامي و رد شبهات دشمنان نقش ويژه‌اي را ايفا مي‌كردند.
نيكوست در اينجا به تعدادي از شاگردان و ياران باوفاي حضرت اشاره كنيم و از ايشان نامي ببريم:
شاگردان و ياران باوفاي امام عسكري (عليه‌السلام)
در مورد تعداد دانش آموختگان مكتب امام حسن (عليه‌السلام) شيخ طوسي (رحمة الله) بيش از يكصد نفر ايشان را ثبت نموده است كه در ميان آنها چهره‌هاي برجسته و مردان وارسته‌اي به چشم مي‌آيد.
براي نمونه مي‌توان به نامهايي همچون: احمد بن اسحاق اشعري قمي، ابو هاشم داوود بن قاسم جعفري, عبدالله بن جعفري حميري،‌ابو عمرو عثمان بن سعيد عمري، علي بن جعفر و محمد بن حسن صفار اشاره نمود. شرح زندگي و گزارش خدمات ارزشمند اين بزرگان از حوصله اين نوشتار كوتاه خارج است و براي آگاهي از زندگينامه پر افتخار و آموزنده ايشان مي‌توان به كتب رجال رجوع نمود.
مناظرات علمي
علاوه بر تربيت شاگردان، گاهي چنان مشكلاتي براي مسلمانان پيش مي‌آمد كه فقط با علم و تدبير فوق العاده امام گره از آنها باز مي‌شد.
امام (عليه‌السلام) براي هدايت و جلب دشمنان و بزرگان كفر و همچنين جلوگيري از پخش افكار و عقايد آنها با ايشان به گفتگو مي‌نشستند كه در ذيل به يك نمونه اشاره مي‌كنيم:
اشتباه فيلسوف
« ابن شهر اشوب» مي‌نويسد: « اسحاق كندي»‌ كه از فلاسفه‌ي اسلام و عرب به شمار مي‌رفت و در عراق اقامت داشت،‌كتابي تأليف نمود به نام «تناقضهاي قرآن»! او مدتهاي زيادي در منزل نشسته و گوشه نشيني اختيار كرده بود و خود را به نگارش آن كتاب مشغول ساخته بود. روزي يكي از شاگردان او به محضر امام عسكري (عليه‌السلام) شرفياب شد. هنگامي كه چشم حضرت به او افتاد، فرمود:
آيا در ميان شما مردي رشيد وجود ندارد كه گفته‌هاي استادتان «كندي» را پاسخ گويد؟ شاگرد عرض كرد:‌ما همگي از شاگردان او هستيم و نمي‌توانيم به اشتباه استاد اعتراض كنيم. امام فرمود: اگر مطالبي به شما تلقين و تفهيم شود مي‌توانيد آن را براي استاد خود نقل كنيد؟
شاگر گفت: آري. امام فرمود:‌ از اينجا كه برگشتي به حضور استاد برو و با او به گرمي و محبت رفتار نما وسعي كن با او انس و الفت پيدا كني. هنگامي كه كاملاً انس و آشنايي به عمل آمد، به او بگو: مسئله‌اي براي من پيش آمده است كه غير از شما كسي شايستگي پاسخ آن را ندارد و آن مسئله اين است كه:‌آيا ممكن است گوينده‌ي قرآن از گفتار خود معاني‌اي غير از آنچه شما حدس مي‌زنيد اراده كرده باشد؟
او در پاسخ خواهد گفت: بلي، ممكن است چنين منظوري داشته باشد. در اين هنگام بگو: شما چه مي‌دانيد، شايد گوينده‌ي قرآن معاني ديگري غير از آنچه شما حدس مي‌زنيد، اراده كرده باشد و شما الفاظ او را در غير معناي خود به كار برده‌ايد؟ امام در اينجا اضافه كرد: او آدم باهوشي است، طرح اين نكته كافي است كه او را متوجه اشتباه خود كند.
شاگرد به حضور استاد رسيد و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنكه زمينه براي طرح مطلب مساعد گرديد. سپس سؤال را به اين نحو مطرح ساخت: آيا ممكن است گوينده‌اي سخني بگويد و از آن مطلبي اراده كند كه به ذهن خواننده نيايد؟ و به ديگر سخن: مقصود گوينده چيزي باشد مغاير با آنچه در ذهن مخاطب است؟ فيلسوف عراقي با كمال دقت به سؤال شاگرد گوش داد و گفت:‌سؤال خود را تكرار كن. شاگرد سؤال را تكرار نمود. استاد تأملي كرد و گفت : آري، هيچ بعيد نيست،‌امكان دارد كه چيزي در ذهن گوينده‌ي سخن باشد كه به ذهن مخاطب نيايد و شنونده از ظاهر كلام گوينده چيزي بفهمد كه وي خلاف آن را اراده كرده باشد.
استاد كه مي‌دانست شاگرد او چنين سؤالي را از پيش خود نمي‌تواند مطرح نمايد و در حد انديشه‌ي او نيست،‌رو به شاگرد كرد و گفت: تو را قسم مي‌دهم كه حقيقت را به من بگويي، چنين سؤالي از كجا به فكر تو خطور كرد؟
شاگرد:‌چه ايرادي دارد كه چنين سؤالي به ذهن خود من آمده باشد؟
استاد: نه،‌تو هنوز زود است كه به چنين مسائلي رسيده باشي، به من بگو اين سؤال را از كجا ياد گرفته‌اي؟
شاگرد: حقيقت اين است كه،‌« ابو محمد» ( امام حسن عسكري(عليه‌السلام)) مرا با اين سؤال آشنا نمود.
استاد: اكنون واقع امر را گفتي،‌سپس افزود: چنين سؤالهايي تنها زيبنده‌ي اين خاندان است (آنان هستند كه مي‌توانند حقيقت را آشكار سازند) .
آنگاه استاد با درك واقعيت و توجه به اشتباه خود،‌دستور داد آتشي روشن كردند و آنچه را كه به عقيده‌ي خود درباره‌ي «تناقضهاي قرآن» نوشته بود تماماً سوزاند!
تأليفات امام عسكرى عليه السلام
امام دركنار كارهاى علمى، مجموعه اى از تفسير، روايات، معارف اسلامى و عقايد تأليف نمودند علامه سيد محسن امين پنج مجموعه را تحت عنوان تأليفات امام حسن عليه السلام ذكر نمودند كه عبارتند از:
1ـ تفسير معروف، منسوب به امام عسكرى عليه السلام
2ـ نامه آن حضرت به اسحاق بن اسماعيل نيشابورى, مذكور در كتاب «تحف العقول»
3ـ مواعظ قصار، مذكور در «تحف العقول»
4ـ رساله المنقبه، مشتمل بر اكثر احكام حلال و حرام
5ـ مكاتبات الرجال

2- ايجاد شبكه ارتباطى با شيعيان


دوران پيشوايى امام عسكرى عليه السلام، تشيع در مناطق و شهرهاى كوچك و بزرگ بسيارى گسترش يافته و شيعيان در سرزمينهاى مختلفى متمركز شده بودند, كه از آن جمع مى توان شهرهاى كوفه، بغداد, نيشابور, قم، آوه،مدائن، خراسان،يمن،رى،آذربايجان، سامرا،جرجان و بصره را نام برد. در ميان اين پايگاهها، بنا به دلائلى سامراء،بغداد، كوفه، قم و نيشابور از اهميت ويژه اى برخوردار بودند .
گستردگى و پراكندگى مراكز تجمع شيعيان، وجود سازمان ارتباطى منظمى را براى پيوند شيعيان و حوزه امامت تقاضا مى كرد. اين نياز كه از زمان امام هادى عليه السلام بيشتراحساس مى شد، بوسيله فرستادن نمايندگان به مناطق گوناگون، به منظور ايجاد شبكه ارتباطى، برداشته مى شد.
امام عسكرى نيز به دنباله روى از پدران خويش، نمايندگانى را از ميان چهره هاى درخشان و شخصيتهاى برجسته شيعيان، برگزيده و در بلاد مختلف گماشته و با ايشان در ارتباط بودند. با اين شيوه، امام عليه السلام شيعيان تمامى مناطق را زير نظر گرفته و به هدايت و ارشاد ايشان مى پرداختند.
از ميان اين نمايندگان مى توان به ابراهيم بن عبده، نماينده امام در نيشابور اشاره كرد كه بوسيله نامه اى به عبدالله بن حمدويه بيهقى، وى را نصب نمودند و اين چنين فرمودند: من ابراهيم بن عبده را براى دريافت حقوق مالى آن سامان و ناحيه ى شما منصوب كردم و او را وكيل امين و مورد اعتماد خويش نزدپيروان خود قرار دادم. تقوا در پيش گيريد و مراقب باشيد و وجوه مالى واجب را بپردازيد كه هيچ كس در ترك يا تأخير پرداخت آن معذور نيست...
يكى ديگر از نمايندگان امام، «احمد بن اسحاق بن عبدالله قمى اشعرى» از ياران خاص امام و از شخصيتهاى نامور شيعه در قم بود.
«ابراهيم بن مهزيار» اهوازى، يكى ديگر از وكلاى امام بود, كه اموالى از بيت المال نزد او جمع شده بود و چون موفق به تحويل آنها به امام نشد، پس از شهادت امام و بيمارى خويش به فرزندش وصيت نمود كه آن اموال را به محضر صاحب الزمان عليه السلام برساند. او نيز اين مأموريت را به سرانجام رسانيد و از سوى امام زمان عليه السلام پس از فوت پدر به نمايندگى منصوب شد.
3- كوششهاى سرى و مخفيانه سياسى
امام عسكرى عليه السلام با وجود تمامى محدوديت ها و كنترل هاى دستگاه عباسى، يك سلسله فعاليتهاى سرى سياسى را رهبرى مى كردند، كه با گزينش شيوه هاى بسيار ظريف پنهان كارى، از چشم بيدار و مراقب جاسوسان دربار، بدرو مى ماند. در اين راستا نمونه هاى فراوانى به چشم مى خورد كه به يك نمونه اشاره مى كينم: «داوود بن اسود»، خدمتگزار امام كه مأمور هيزم كشى و گرم كردن حمام خانه حضرت عسكرى بود مى گويد: روزى امام مرا خواست و چوب مدور بلند و كلفتى مانند پايه‌ى در به من داد و فرمود: اين چوب را بگير و نزد «عثمان بن سعيد» ببر و به او بده. من چوب را گرفته و روانه شدم. در راه به يك نفر سقّا برخوردم. قاطر او راه مرا بست. سقا از من خواست حيوان را كنار بزنم. من چوب را بلند كردم وبه قاطر زدم, چوب شكست و من وقتى محل شكستگى آن را نگاه كردم، چشمم به نامه هايى افتاد كه داخل چوب بوده است! بسرعت چوب را زير بغل گرفته و برگشتم و سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت...
وقتى به در خانه ى امام رسيدم، «عيسى» خدمتگزار امام كنار در به استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت مى گويد: چرا قاطر را زدى و چوب را شكستى؟ گفتم: نمى دانستم داخل چوب چيست؟ امام فرمود: چرا چنين كارى مى كنى كه مجبور به عذر خواهى شوى؟ مبادا بعد از اين چنين كارى كنى، اگر شنيدى كسى به ما ناسزا(هم) مى گويد، راه خود را بگير و برو و با او مشاجره نكن. ما، در شهر بد و ديار بد به سر مى بريم، تو فقط كار خود را بكن و بدان گزارش كارهايت به ما مى رسد.
اين قضيه نشان مى دهد كه امام، اسناد، نامه ها و نوشته هايى را كه سرّى بوده، در ميان چوب، جاسازى كرده و براى «عثمان بن سعيد» كه شخص بسيار مورد اعتماد و راز دارى بوده، فرستاده بوده و اين كار را به عهده ى مأمور حمام كه كارش هيزم آوردن و چوب شكستن و امثال اينها بوده ـ طبعا" سوء ظن كسى را جلب نمى كرده ـ واگذار كرده بوده است، ولى بر اثر بى احتياطى او، نزديك بوده اين راز فاش شود!
4- پشتيبانى مالى از شيعيان
امام عسكرى عليه السلام براى جلوگيرى از كشيده شدن شيعيانى كه در زير فشار مالى توانانى ادامه حيات را نداشتند به سمت دستگاه ستمگر عباسى و همچنين رسيدگى به ياران باوفا و نزديك كه زندگى خويش را براى خدمت به امام عليه السلام وقف نموده و براى گذرانيدن روزى با مشكل روبرو شده بودن و بنا به دلايل بيشمار ديگر، آنها را در امور مالى كمك مى كردند و گره از مشكلات شيعيان باز مى نمودند. پيرامون اين مطلب چند نمونه را مى نگاريم:
5- تقويت و توجيه سياسي رجال سرشناس شيعه
از آنجا كه شخصيتهاى بزرگ شيعه همواره از سوى حاكمان ستمگر عباسى، زير فشار و آزار و اذيت بودند، امام به تناسب حال ايشان، هر يك را به گونه اى دلگرم و راهنمايى مى نمودند تا روحيه و صبر و تحمل آنها در رويارويى با سختيها و فشارها در تنگناها و تنگدستيها فزونى يابد و بتوانند وظايف خويش را به شايستگى انجام دهند.
نمونه‌ى ديگر در اين زمينه, نامه‌اى است كه امام عسكرى عليه السلام به «على بن حسين بن بابويه قمى» يكى از فقهاى بزرگ شيعه، نوشته اند. امام در اين نامه پس از ذكر يك سلسله توصيه ها و رهنمودهاى لازم، چنين يادآورى مى كند: صبر كن, و منتظر فرج باش كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرموده است: برترين اعمال امت من انتظار فرج است.
شيعيان ما پيوسته در غم و اندوه خواهند بود تا فرزندم (امام دوازدهم) ظاهر شود; همان كسى كه پيامبر بشارت داد كه زمين را از قسط و عدل پر خواهد ساخت، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.
اى بزرگمرد و فقيه مورد اعتماد من! صبر كن و شيعيان مرا به صبر فرمان بده! زمين از آن خداست و هر كسى از بندگانش را كه بخواهد، وارث (حاكم) آن قرار مى دهد. فرجام نيكو، تنها از آن پرهيزگاران است. سلام و رحمت خدا و بركات او بر تو و همه ى شيعيان باد !
6- استفاده گسترده از آگاهى غيبى
مى دانيم كه امامان، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهى غيبى برخوردار بودند, و در مواردى كه اساس حقانيت اسلام يا مصالح عالى امت اسلامى (همچون مشروعيت امامت آنان) در معرض خطر قرار مى گرفت، از اين آگاهى به صورت «ابزار» هدايت استفاده مى كردند. پيشگوييها و گزارشهاى غيبى امامان، بخش مهمى از زندگينامه آنان را تشكيل مى دهد، اما با مطالعه در زندگانى امام عسكرى چنين به نظر مى رسد كه: آن حضرت بيش از امامان ديگر آگاهى غيبى خود را آشكار مى ساخته است.
بر اساس تحقيق يكى از دانشمندان معاصر، از كرامات و گزارشهاى غيبى و اقدامات خارق العاده ى امام عسكرى عليه السلام «قطب راوندى» در كتاب «خرائج» جمعاً چهل مورد، «سيد بحرانى» در «مدينه المعاجز» صد و سى و چهار مورد، «شيخ حر عاملى» در «اثبات الهداة» صد وسى و شش مورد، «علامه مجلسى» در «بحار الانوار» هشتاد و يك مورد را ثبت كرده اند و اين بخوبى روشنگر فزونى بروز كرامات و گزارشهاى غيبى از ناحيه آن حضرت مى باشد.
به نظر مى رسد علت اين امر شرائط نامساعد و جو پر اختناقى بود كه امام يازدهم و پدرش امام هادى عليهما‌السلام در آن زندگى مى كردند; زيرا از وقتى كه امام هادى(عليه‌السلام) از سر اجبار به سامراء منتقل گرديد ـ به شرحى كه در سيره ى آن حضرت گفتيم ـ بشدت تحت مراقبت و كنترل بودند، ازينرو امكان معرفى فرزندش امام «حسن»(عليه‌السلام) به عموم شيعيان به عنوان امام بعدى وجود نداشت و اصولاً اين كار، حيات او را از ناحيه حكومت وقت در معرض خطر جدى قرار مى داد. به همين جهت كار معرفى امام عسكرى عليه السلام به شيعيان و گواه گرفتن آنان در اين باب، در ماههاى پايانى عمر امام هادى عليه السلام صورت گرفت، به طورى كه هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسيارى از شيعيان از امامت حضرت «حسن عسكرى»(عليه‌السلام) آگاهى نداشتند.
گويا عامل ديگرى نيز كه در اين امر بى تأثير نبوده اعتقاد گروهى از شيعيان به امامت «محمد بن على»، برادر حضرت عسكرى، در زمان حيات امام هادى(عليه‌السلام) بوده است. اين گروه بر اساس همين پندار او را در محضر امام هادى احترام مى كردند، ولى حضرت با اين انديشه مبارزه مى كردند و آنان را به امامت فرزندش حسن(عليه‌السلام) راهنمايى مى نمودند.
پس از شهادت حضرت هادى گروهى از خيانتكاران و نادانان، همچون «ابن ماهويه»، اين پندار را دستاويز قرار داده و به اغواى مردم و منحرف ساختن افكار از امامت حضرت عسكرى(عليه‌السلام) پرداختند.
اين عوامل دست به دست هم داده و موجب شك و ترديد گروهى از شيعيان در امامت آن حضرت در آغاز كار گرديده بود، چنانكه برخى از آنان در صدد آزمايش امام بر مى آمدند و برخى ديگر در اين زمينه با امام مكاتبه مى كردند. اين تزلزلها و ترديدها به حدى بود كه امام در پاسخ گروهى از شيعيان در اين زمينه با آزردگى و رنجش فراوان نوشتند:
«هيچ يك از پدرانم، مانند من گرفتار شك و تزلزل شيعيان در امر امامت نشده اند ...»
امام عسكرى(عليه‌السلام) براى زدودن زنگار اين شكها و ترديدها، و نيز گاه براى حفظ ياران خود از خطر، و يا دلگرمى آنان، و يا هدايت گمراهان، ناگزير مي‌شد پرده هاى حجاب را كنار زده، از آن سوى جهان ظاهر، خبر دهد، كه اين، از مؤثرترين شيوه هاى جلب مخالفان و تقويت ايمان شيعيان بود.
«ابوهاشم جعفرى» كه قبلاًگفتيم يكى از نزديكترين ياران امام بود، مى گويد: هر وقت به حضور اما عسكرى عليه السلام مى رسيدم، برهان و نشانه تازه اى بر امامت او مشاهده مى كردم.
اينك كه انگيزه هاى امام در اين زمينه روشن گرديد، چند نمونه از پيشگوييهاى غيبى امام عسكرى عليه السلام را از نظر خوانندگان گرامى مى گذرانيم: 1) «محمد بن على سمرى» كه يكى از نزديكترين و صميمى ترين ياران امام بود، مى گويد: حضرت عسكرى عليه السلام طى نامه اى به من نوشت: «فتنه اى براى شما پيش خواهد آمد، آماده باشيد».
بعد از سه روز در ميان افراد بنى هاشم اختلافى روى داد. به امام نوشتم: آيا اين همان فتنه است؟ حضرت پاسخ دادند: «اين، آن نيست! مواظب باشيد!» چند روز بعد «معتز» كشته شد!
7- آماده سازى شيعيان براى دوران غيبت
از آنجا كه غائب شدن امام و رهبر هر جمعيتى، يك حادثه ى غير طبيعى و نامأنوس است و باور كردن آن و تحمل مشكلات ناشى از آن براى نوع مردم دشوار مى باشد، پيامبر اسلام و امامان پيشين(عليهم‌السلام) بتدريج مردم را با اين موضوع آشنا ساخته و افكار را براى پذيرش آن آماده مى كردند.
اين تلاش در عصر امام هادى و امام عسكرى عليهماالسلام كه زمان غيبت نزديك مى شد، به صورت محسوس ترى به چشم مى خورد. چنانكه در زندگانى امام هادى ديديم، آن حضرت اقدامات خود را نوعاً توسط نمايندگان انجام مى دادند و كمتر شخصاً با افراد تماس مى گرفتند.
اين معنا در زمان امام عسكرى عليه السلام جلوه ى بيشترى يافت; زيرا امام از يك طرف با وجود تأكيد بر تولد حضرت مهدى عليه السلام او را تنها به شيعيان خاص و بسيار نزديك نشان مى دادند و از طرف ديگر تماس مستقيم شيعيان با خود آن حضرت روز بروز محدودتر و كمتر مى شد، به طورى كه حتى در خود شهر سامرا و به مراجعات و مسائل شيعيان از طريق نامه يا توسط نمايندگان خويش پاسخ مى داد, و بدين ترتيب آنان را براى تحمل اوضاع و شرايط و تكاليف عصر غيبت و ارتباط غير مستقيم با امام آماده مى ساختند، و چنانكه خواهيم ديد اين همان روشى است كه بعداً امام دوازدهم در زمان غيبت صغرى در پيش گرفت و شيعيان را بتدريج براى دروان غيبت كبرى آماده ساختند.
شهادت امام حسن عسگرى عليه السلام
آغاز ربيع الاول سال 260 هجرى قمرى شروع غم و اندوه بى اندازه مسلمانان بود. امام و پيشواى شيعيان در بستر شهادت آرميده بود و براى ديدار با حضرت حق، لحظه شمارى مى كرد. سرانجام (پس از هشت روز بسترى شدن) روز جمعه هشتم ربيع الاول دار فانى را بدرود گفته و به سراى باقى شتافتند.
در مورد شهادت ائمه عليهم السلام اما حسن مجتبى عليه السلام به نقل از پيامبر اكرم (صلي الله و عليه و آله) مى فرمايند: ما منّا الّا مقتول او مسموم ; هيج يك از ما از دنيا نمى رود مگر اينكه مسموم شده(به زهر جفا) يا به شمشير كشته شود .
با توجه به اين روايت، مشخص و مبرهن است كه امام حسن عسكرى عليه السلام به مرگ طبيعى از دنيا نرفته اند و در مورد شهادت ايشان توسط معتمد عباسى جاى هيچ گونه شك و شبهه‌اى باقى نمى ماند. اگر چه دشمنان با خيمه شب بازى و انحراف افكار و ظاهرسازى, وانمود مى كردند كه آن حضرت به مرگ طبيعى از دنيا رفته است، ولى همه ى قرائن و نشانه ها نمايانگر شهادت امام حسن عليه السلام بود.
يكى از نشانه هاى شهادت امام توسط دربار عباسى، تحرّكها و تلاشهاى فوق العاده اى بود كه معتمد عباسى در روزهاى مسموميت و شهادت امام، براى عادى جلوه دادن مرگ آن حضرت از خود نشان داد.
«ابن صباغ مالكى»، يكى از داشمندان اهل سنت، از قول «عبيدالله بن خاقان» يكى از درباريان عباسى (كه از احترام او نسبت به امام ياد كرديم) مى نويسد: «... هنگام درگذشت ابو محمد حسن بن على عسكرى عليه السلام معتمد، خليفه ى عباسى حال مخصوصى پيدا كرد كه ما از آن شگفت زده شديم و فكر نمى كرديم چنين حالى در او (كه خليفه ى وقت بود و قدرت را در دست داشت) ديده شود. وقتى «ابو محمد» (امام عسكرىعليه‌السلام) رنجور شد، پنج نفر از اطرافيان خاص خليفه كه همه از فقيهان صاحب رأي بودند، به خانه گسيل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ى ابو محمد بمانند و هر چه روى مى دهد به او گزارش كنند، نيز عده اى را به عنوان پرستار فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنين به «قاضى بن بختيار» فرمان داد, ده نفر از معتمدين را انتخاب كند و به خانه ى ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زير نظر بگيرند. دو يا سه روز بعد به خليفه خبر دادند حال ابو محمد(عليه‌السلام) سخت تر شده و بعيد است بهتر شود. خليفه دستور داد شب رو ملازم خانه ى او باشند و آنان پيوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزى رحلت فرمودند. وقتى خبر درگذشت آن حضرت پخش شد، سامراء به حركت درآمد و سراپا فرياد و ناله گرديد و بازارها تعطيل و مغازه ها بسته شد. بنى هاشم، ديوانيان، امراى لشكر، قاضيان شهر، شعرا، شهود و گواهان و ساير مردم براى شركت در مراسم تشييع حركت كردند، سامراء در آن روز يادآور صحنه ى قيامت بود!
وقتى جنازه آماده دفن شد، خليفه برادر خود، «عيسى بن متوكل»را فرستاد تا برجنازه ى آن حضرت نماز بگزارد. هنگامى كه جنازه را براى نماز روى زمين گذاشتند، عيسى نزديك رفت و صورت آن حضرت را باز كرد. و به علويان و عباسيان و قاضيان و نويسندگان و شهود نشان داد و گفت: اين «ابو محمد عسكرى» است كه به مرگ طبيعى درگذشته است, و فلان و فلان از خدمتگزاران خليفه نيز شاهد بوده اند! بعد روى جنازه را پوشاند و بر او نماز خواند، و فرمان داد براى دفن ببرند...»
البته اين نماز جنبه تشريفاتى داشت و طرحى بود كه رژيم حاكم براى لوث كردن ماجراى شهادت امام ريخته بود و چنانكه در ميان دانشمندان شيعه مشهور است، حضرت مهدى (عج) به طور خصوصى بر جنازه ى پدر بزرگوارش، امام عسكرى(عليه‌السلام) نماز گزارد.
1) «ابو هاشم جعفرى» مى گويد: از نظر مالى در تنگنا بودم. خواستم موضوع را طى نامه اى با امام در ميان بگذاريم ولى خجالت كشيدم و از اين كار پشيمان شدم. وقتى به منزل بازگشتم، نامه اى را به همراه يكصد دينار كه از جانب امام رسيده بود تحويل من دادند. در نامه نوشته شده بود: هرگاه نيازى داشتى خجالت نكش و پروا مكن، از ما بخواه كه به خواست خدا به مقصود خود مى رسى . 2)«ابو طاهر بن بلال» يك سال به حج مشرف شد و در مراسم حج مشاهده كرد كه «على بن جعفر» مبالغ هنگفتى ميان شيعيان تقسيم مى كرد. وقتى كه از حج بازگشت، جريان را به امام گزارش داد. امام در پاسخ نوشتند: «قبلاً دستور داده بوديم كه يكصد هزار دينار به وى بدهند. سپس مجدداً بالغ بر اين مبلغ براى او حواله كرديم, ولى او براى رعايت حال ما نپذيرفت». بعد از اين جريان «على بن جعفر» به حضور امام شرفياب شد و به دستور حضرت سى هزار درهم به وى پرداخت شد . 2) امام حدود بيست روز پيش از قتل «معتزّ» به «اسحاق بن جعفر زبيرى» نوشت: در خانه ى خود بمان، حادثه مهمى اتفاق خواهد افتاد! وي مي‌گويد: پس از آنكه «بريحه» كشته شد، به محضر امام نشوتم: حادثه اى كه گفته بوديد، رخ داد، اينك چه كار كنم؟ امام پاسخ داد: حادثه اىكه گفتم، حادثه ى ديگرى است! طولى نكشيد «معتز» كشته شد! 3) «محمد بن حمزه سروى» مى گويد: توسط «ابو هاشم جعفرى» كه از نزديكترين ياران حضرت عسكرى عليه السلام بود، نامه اى به آن حضرت نوشتم و در خواست كردم دعائى در حق من بكند تا توانگر شوم. امام به خط خود جواب دادند: مژده باد بر تو! خداوند به اين زودى تو را بى نياز گردانيد. پسر عموى تو «يحيى بن حمزه» در گذشت و وارثى ندارد، دارايى او كه صد هزار درهم است بزودى به دست تو خواهد رسيد. 4) «ابو هاشم جعفرى» مى گويد: زندانى بودم. از فشار زندان و سنگينى غل و زنجير به حضرت شكايت كردم. امام در پاسخ نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهى خواند. طولى نكشيد از زندان خلاص شدم و نماز را در منزل خواندم!

حضرت مهدى (عج) بر بالين پدر در لحظه شهادت


شيخ طوسى و شيخ صدوق از ابو سهل اسماعيل بن على نوبختى روايت كردند كه گفت: هنگامى كه امام حسن عليه السلام لحظات آخر عمر را مى گذرانيد، به حضورش شرفياب شدم، آن حضرت به خدمتكار سياه چهره ى خود «عقيد» (كه قبلاً خادم پدرش امام هادى عليه السلام بود و بعداً در خانه امام حسن عسكرى عليه السلام به سر مى برد) فرمود: «آب و مَصطَكى , را براى من بجوشان.» عقيد آن را جوشانيد، آنگاه حضرت نرجس (مادر امام مهدى) آن را در ظرفى نزد امام حسن عليه السلام نهاد، امام حسن وقتى كه ظرف را به دست گرفت، تا آن جوشنده را بنوشد، دست آنچنان مي‌لرزيد كه آن ظرف به دندانهايش مى خورد، ظرف را به زمين گذاشت و به عقيد فرمود: برو به آن اطاق، كودكى در حال سجده مى بينى، او را نزد من بياور.»
عقيد مى گويد: به اطاق ديگر رفتم و در جستجوى كودك بودم، ناگاه ديدم كودكى در حال سجده است، و انگشت سبّابه (انگشت اشاره) خود را به سوى آسمان بلند كرده است، نزد او رفتم و سلام كردم، نماز خود را مختصر كرد و به پايان رسانيد، به او عرض كردم: آقاى من دستور داد كه نزدش بروى.» در اين هنگام مادرش حضرت نرجس سلام الله عليها آمد و دست او را گرفت و نزد پدرش امام حسن عليه السلام آورد، وقتى كه آن كودك در حضور پدر، به راه افتاد ديدم: «رنگش درخشان و موى سرش، به هم چسبيده و بين دندانهايش، گشاده است.» وقتى نگاه امام حسن عليه السلام به او افتاد گريست و فرمود: «اى سرور خاندان خود، اين آب (جوشانده) را به من بنوشان، من به سوى پروردگارم خواهم رفت.»
كودك آن ظرف را كه جوشانده مصطكى، داشت به دست گرفت و لبهاى مباركش را (به دعايى) حركت داد و آن را به پدرش نوشانيد، سپس امام حسن عليه السلام به او فرمود: «مرا براى نماز آماده كنيد.»
دستمالى در كنارش گستردند، و آن كودك، يك يك اعضاى وضوى پدر را وضو داد، سپس بر سر و پاى پدر مسح كشيد.
امام حسن عليه السلام به آن كودك فرمود: «پسر جانم مژده باد بر تو! تو صاحب زمان هستى، تو مهدى مى باشى، تو حجّت خدا بر زمينش هستى، تو فرزند من و وصىّ من مى باشى و من پدرتو هستم و تو محمد حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابيطالب عليهم السلام، از نسل رسول الله مى باشى و تو آخرين فرد از امامان پاك و معصوم هستى، رسول خدا صلي الهخ عليه و آله به وجود تو بشارت داده است و نام و كنيه تو را به زبان آورده و اين مطلب را پدرم از پدران معصوم خود نقل كردند، درود خداوند پروردگار ما بر ما خاندان باد، اوست ستوده و نيكو.»
آنگاه آن حضرت در همين لحظه، از دنيا رفت.
تشييع با شكوه پيكر امام حسن عسكرى عليه السلام
هنگامى كه خبر رحلت امام حسن عليه السلام به مردم سامراء رسيد، شهر سامراء از داغ اين فاجعه ى بزرگ، يكپارچه شيون شد، بازارها تعطيل گرديد، بنى هاشم، سران سپاه، معتمدين و شخصيتها و ساير مردم، كنار جنازه ى امام حسن عليه السلام آمدند.
و سرانجام در ميان انبوه جمعيت ،پيكر پاك امام يازدهم در منزل كنار پدر (امام هادى عليه السلام) به خاك سپرده شد.
شهادت امام حسن عليه السلام و نشانه هاى امامت حضرت مهدى (عج)
ابوالاديان يكى از شيعيان خاص و نامه رسان امام حسن عليه السلام مى گويد: آن حضرت در بستر شهادت، مرا به حضور طلبيد و چند نامه به من داد و فرمود: اين نامه ها را به مدائن ببر و به صاحبانش برسان و پس از پانزده روز مسافرت وقتى كه به سهر سامراء بازگشتى، از خانه ى من صداى گريه و عزادارى مى شنوى و جنازه ى مرا روى تخته غسل مى نگرى.»
ابوالاديان مى گويد گفتم: «اى آقاى من! اگر چنين پيش آيد به چه كسى مراجعه كنم؟» فرمود: به كسى رجوع كن كه ; (داراى سه علامت باشد):
گفتم: نشانه ى بيشتر بفرمائيد، فرمود:
گفتم: باز نشانه ى بيشتر بفرمائيد، فرمود:
سپس شكوه امام عليه السلام مانع شد كه سؤال بيشتر كنم، به سوى مدائن رفتم و نامه ها را به صاحبانشان دادم، و پاسخهاى آنها را گرفتم و پس از پانزده روز به سامراء بازگشتم، ناگاه همان گونه كه فرموده بود صداى گريه و عزا از خانه ى امام حسن عليه السلام شنيدم، به خانه ى آن حضرت آمدم ناگاه ديدم جعفر كذاب(برادر آن حضرت) در كنار در خانه ايستاده و جمعى از شيعيان اطراف او را گرفته‌اند و به او تسليت گفته و به عنوان امام بعد از امام حسن عسكرى عليه السلام مبارك باد مى گويند.
با خود گفتم: اگر امام،اين شخص باشد، مقام امامت تباه خواهد شد زيرا من جعفر را مى شناختم كه شراب مى خورد و قماربازى مى كرد و با ساز و آواز سرو كار داشت، نزد او رفتم و تسليت و تهنيت گفتم، از من هيچ سؤالى نكرد.
سپس «عقيد» (غلام امام حسن) آمد و به جعفر گفت: اى آقاى من جنازه ى برادرت كفن شد، براى نماز بيا، جعفر و شيعيان اطراف او وارد خانه شدند، من نيز همراه آنها بودم و در برابر جنازه كفن شده امام حسن عسكرى عليه السلام قرار گرفتيم، جعفر پيش آمد تا نماز بخواند همين كه آماده تكبير شد، كودكى كه صورتى گندمگون و موى سرش به هم پيچيده و بين دندانهايش گشاده بود به پيش آمد و رداى جعفر را گرفت و كشيد و فرمود: تأخر يا عم فأنا احقّ بالصّلوه على أبى; اى عمو! به عقب برگرد كه من سزاوارتر به نماز خواندن بر جنازه ى پدرم هستم.
جعفر به عقب بازگشت در حالى كه چهره اش تغيير كرده و غبار گونه شده بود.
كودك جلو آمد و نماز خواند و سپس آن حضرت را در كنار قبر پدرش امام هادى عليه السلام در شهر سامرا به خاك سپردند.
سپس آن كودك به من گفت: پاسخهاى نامه ها را كه در نزد توست بياور، آنها را به آن كودك دادم و با خودگفتم: اين دو نشانه (1- نماز 2- مطالبه ى نامه ها) اما نشانه سوم (خبر از محتواى هميان) باقى مانده است.
سپس نزد جعفر كذّاب رفتم ديدم مضطرب است، شخصى به نام «حاجز وشّاء» به جعفر گفت «آن كودك چه كسى بود؟ (حاجز مى خواست با اين سؤال، جعفر را در حجّتش درمانده سازد.)
جعفر گفت: «سوگند به خدا هرگز آن كودك را نديده ام و نشناخته ام.»
ابوالاديان در ادامه سخن گفت: ما نشسته بوديم ناگاه چند نفر از قم آمدند و جوياى اما حسن عسكرى عليه السلام بودند، دريافتند كه آن حضرت از دنيا رفته است، پرسيدند: «امام بعد از او كيست؟»
مردم، با اشاره، جعفر را به آنها نشان دادند.
آنها بر جعفر سلام كردند و به او تسليت و تهنيت گفتند و عرض كردند: همراه ما نامه ها و اموال است، به ما بگو نامه ها را چه كسى فرستاده و اموال، چه مقدار است؟!»
در اين هنگام خادم (از جانب امام عصر عج) بيرون آمد و گفت: نزد شما نامه هايى است از فلان كس و فلان كس (نام آنها را به زبان آورد) و در نزد شما هميانى است كه هزار دينار دارد، كه ده دينار آن، طلا روكش دارد.
قمى ها آن نامه ها و هميان را به آن خادم دادند و گفتند: امام همان كسى است كه تو را نزد ما فرستاده است (به اين ترتيب سومين نشانه نيز آشكار شد.)
پس از اين ماجرا، جعفر كذاب نزد معتمد عباسى (پانزدهمين خليفه ى عباسى) رفت و گفت: در خانه برادرم حسن عسكرى عليه السلام كودكى هست كه شيعيان به امامت او معتقدند.
معتمد، دژخيمان خود را براى دستگيرى آن كودك فرستاد، آنها آمدند و پس از جستجو، كنيز امام حسن عليه السلام به نام «صقيل» را دستگير كرده و كودك را از او مطالبه كردند، او انكار و اظهار بى اطلاعى كرد و براى منصرف كردن آنها از جستجوى آن كودك، گفت: من حملى از آن حضرت دارم (يعني حامله هستم از امام حسن عليه السلام)
مأموران كنيز را به ابن ابى الشوارب قاضى سپردند (تاوقتى كه بچه متولد شد آن را بكشند) در اين ميان عبيدالله بن يحيى بن خاقان وزير از دنيا رفت، و صابح الزّنج (امير زنگيان) در بصره خروج كرد و دستگاه خلافت سرگرم اين امور شد و از جستجوى كودك منصرف گرديدند و كنيز (صقيل) از خانه‌ى قاضي به خانه خود آمد.
1- پاسخهاى نامه مرا از تو مطالبه كند كه او قائم بعد از من است. 2- كسى كه بر جنازه ى من نماز مى خواند. 3- آن كسى كه از محتوا و اشياى داخل هميان خبر دهد، او قائم بعد از من است.

» گالري تصاوير حرم مطهر

» پخش مستقيم از حرم مطهر

» زندگي نامه / مقالات

» پيامک شهادت

دیدگاه‌ها   

+1 #2 پاسخ: زندگانی امام حسن عسكري (عليه‌السلام)سعید 1390-12-10 10:36
به نام خدا
سلام*منم هم گذشته هم حال و هم اینده از مطالب شما استفاده خواهم کرد و در وبلاگ یا کلوب ایرانیان خواهم گذاشت حلال کنید

به نظر شما یه امام پاک از گناه میاد این جمله رو بگه(((امام حسن(علیه‌السلام ) فرمودند:‌ یا قلیل العقل ما للَّعب خُلقنا؛ ای کم عقل،‌ما برای بازی آفریده نشده‌ایم.)))کم عقل من فکر نمیکنم
نقل قول کردن | گزارش به مدیر
+1 #1 پاسخ: زندگانی امام حسن عسكري (عليه‌السلام)ابوالفضل 1389-12-21 21:14
از مطالب شما در وبلاگم استفاده کردم حلال کنید
نقل قول کردن | گزارش به مدیر

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page