علل و عوامل پيروزى و شكست نهضتها

(زمان خواندن: 5 - 10 دقیقه)

در برابر افكار و آراء گذشته، تفكر اسلامى وجود دارد كه:
به علت ها نظر مى دوزد.
در هر چيزى بايد عوامل پيدايش و سقوط را شناسائى كرد.
جهان، جهان علّت و معلول است.
در اين نظام احسن الهى، چيزى بدون عوامل حساب شده پديد نمى آيد و از بين نمى رود.
انسان و جهان، خلق خدايند و جهان، سراسر علت ها و معلول هاست. و انسان در ميان قضاها و قدرها، آزاد است و حق انتخاب دارد. و سعادت و شقاوت در گرو اختيار اوست كه:
اِنّا هَدَيْناهُ السّبِيلَ اِمّا شَاكِراً وَ اِمّا كَفُوراً (ما راه حق و باطل را شناسانديم يا از راه حق مى روند و شكر گذارند و يا كفران نعمتها نموده و راه باطل مى پيمايند) [سوره انسان آيه
3.] و انقلاب ها و حركتهاى سازنده با اختيار و انتخاب انسانها به وجود مى آيند، و با بى تفاوتى و سستى انسانها سقوط مى كنند، گرچه در خوبى ها، پيروزى ها، همه جا خدا به كمك انسان مى آيد و همه عوامل مادى و معنوى را همراه او مى سازد كه فرمود:
ما اَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ (هر چه از انواع خوبى ها به تو رسد از جانب خداست) [سوره نساء آيه 78.] اما در بى تفاوتى ها، و سستى ها، شكست و نابودى ها، كسى جز خود انسان دخالت ندارد، بدى و زشتى به انسان ها مربوط مى شود، و عوامل شكست را بايد در خود، و در جامعه خود، جستجو نمايند كه هشدار داد: و َ ما اَصَابَكَ مِنْ سَيّئةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ (و آنچه از انواع بدى ها دامنگير شما مى گردد از نفس تو است).
اگر حوادث تلخ و ناگوار پس از رسول خدا، با بينش عليت گرائى ارزيابى شود.
عوامل شكست شناسائى گردد.
آفت هاى انقلاب ها را شناخته، آنگاه مى توانيم همه آنها را از سر راه انقلابمان برداريم، و اين آرزو را در دل استعمارگران، و ساكت ها، و ضد انقلاب ها، بگذاريم كه (در انتظار روز شكست نهضت ما ساعت شمارى مى كنند)، و عوامل حوادث تلخ و ناگوار پس از رسول خدا را درك نموده عبرت گيريم، و نگذاريم بار ديگر در تداوم انقلابمان مطرح گردند.
پس با بينش عليت گرائى عوامل پديد آورنده انقلاب را نيز مى شود شناخت و در تقويت آنها همواره كوشيد، و با تداوم و تقويت عوامل پيروزى، يك انقلاب الهى موفق را، جاويدان ساخت.
در رابطه با روش صحيح تحليل حوادث ناگوار زندگانى حضرت زهرا (عليهاالسلام) بهترين سند گويا، خطبه ها و سخنرانى هاى آن بزرگوار است كه:
در تحليل مصيبت هاى ناگوار نه جبر را مطرح مى كند. و نه سرنوشت را.
نه از جبر تاريخ سخنى به ميان مى آورد. و نه قضاوت خدايان را باور دارد.
بلكه با بينش «عليت گرايى» واقعيت ها را به رُخ مى كشد و عوامل شكست را يك يك به ارزيابى مى گذارد مانند:
اوّل- آشكار شدن خط نفاق و دوروئى حضرت فاطمه (عليهاالسلام) فرمودند: فَلَمّا اخْتارَ اللّهُ لِنَبِيّهِ (ص) دارَ أنْبِيائِه وَ مَأوَى اَصْفِيائهِ ظَهَرَتْ فِيكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدِّينِ وَ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوِينَ.
(تا آن روز كه خدا براى پيامبرش خانه انبياء را برگزيد، و او را در آرامگاه برگزيدگان خود منزل داد، خار و خاشاك نفاق در شما ظاهر شد كه جامه دين كهنه و سر دسته گمراهان به سخن درآمد) و خطاب به پدر فرمود:
رفتى و پس از تو فتنه ها برپا شد           كين هاى نهفته آشكارا شد
اين باغ خزان گرفت و بى بر شد           وين جمع بهم فتاد و تنها شد
دوم شيطان زندگى فاطمه زهرا (عليهاالسلام) فرمودند: وَ أطْلَعَ الشّيْطانُ رَأسَهُ مِنْ مَغْرّزِهِ هاتِفَاً بِكُمْ فَألْقَاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِيبِينَ وَ لِلْغِرّةِ فِيهِ مُلاحِظِينَ.
(شيطان سر خويش را از مخفى گاه بيرون آورد و ندايتان داد و به شما نگريست كه پاسخگوى خوبى براى دعوت او هستيد و براى فريب دادن مردم آماده نقشه هاى شيطانيد).
سوّم- ترس و زبونى مردم بهانه جوئى و منفى بافى و ترك مسووليت ها در بسيارى از مواقع، معلول ترس و زبونى است مى ترسند كه:
رفاه زدگى آنان، و آسايش و آرامش زندگى، در خطر جدى قرار گيرد.
منافعشان مورد تهديد قرار گيرد، و بازار دنيايشان به كسادى و تعطيلى كشانده شود.
اينجاست كه ايمان و خدا و تعهدات الهى، انسانى، و مسووليت ها را فراموش و از زير بار مسووليّت ها به سادگى شانه خالى مى كنند.
حضرت زهرا (عليهاالسلام) در اين رابطه فرمودند: و َالرّسُولُ لَمّا يُقْبَرْ اِبْتَداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الفِتْنَةِ ألا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ اِنّ جَهَنّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ.
(انحرافات شما تحقق يافت در صورتى كه پيغمبر هنوز به قبر سپرده نشده بود. و بهانه مى آورديد كه از فتنه ها ترسيديم، آگاه باشيد كه در فتنه سقوط كرديد و راستى آتش جهنم محيط بر كافران است).
چهارم- سستى و بى تفاوتى ياران رسول خدا (ص) در كلام نورانى ديگرى بر سر خفتگان بى تفاوت، و سست عنصران فرصت طلب، فرياد مى كشد كه چرا در برابر حق و باطل بى تفاوتيد؟ و فرمود:
يا مَعْشَرَ النّقِيبَةِ وَ اَعْضَادَ الْمِلّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ ما هذِهِ الْغَمِيزَةُ فى حَقّى؟ وَالسِّنَةُ عَنْ ظَلامَتِى؟ اَما كَانَ رَسُولُ اللّهِ (ص) اَبى يَقُولُ. اَلْمَرْءُ يُحْفَظُ فى وُلدِهِ؟ (اى مردم، اى انجمن نقباء و بازرسان، از بازوان ملّت، اى حافظان اسلام، اين ضعف و غفلت در مورد حق من از چيست؟ و اين سهل انگارى از دادخواهى من چرا؟ آيا پدرم رسول خدا نفرمود كه «بايد حرمت هر كس در مورد فرزندان او حفظ شود») پنجم- بى ايمانى و پيمان شكنى (شرك پنهان) بديهى است كه ايمان زبانى و ظاهرى ارزشى ندارد و تظاهر به اسلام و ايمان، دوروئى و نفاق است، مهم آن است كه واقعاً ايمان بياوريم و در راه خدا و تداوم ايمان استقامت ورزيم كه يكى از علل انحراف مردم و كودتاگران سقيفه، بى ايمانى و پيمان شكنى، يا عدم تداوم ايمان و استقامت بود.
در اين رابطه تذكّر دادند:
فَأنّى حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَيَانِ؟ وَ أسْررتُمْ بَعْدَ الاِعْلانِ؟ وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ؟ وَ اَشْرَكْتُم بَعْدَ الْاِيمانِ؟ (پس چرا بعد از بيان ايمان و اقرار به آن، حيران و مضطرب شديد؟ و چرا پس از آن همه همكارى با اسلام، يارى و كمك خود را پنهان مى داريد؟ و چرا بعد از آن پيش قدم بودن ها، عقب نشستيد؟ و چرا بعد از ايمان، مشرك شديد؟) كه با تأسف بايد گفت:
افسوس كه حرمتت شكستند           افسوس كه خاطر تو خستند
افسوس ره نفاق شد باز           افسوس كه باب علم بستند
هنگام دفاع از حريمت           يكعده به خانه ها نشستند
بر خانه تو هجوم بردند           باب حرم خدا شكستند
ششم، دورى از قرآن در عمل قرآن كتاب زندگى است، كتاب بيان ارزش هاى اخلاقى، تربيتى است، كتابى است كه اگر به دستورات آن عمل شود نتيجه آن سعادت و پيروزى است، پس تنها تظاهر به طرفدارى از قرآن فايده ندارد، در اين رابطه بانوى بزرگ اسلام هشدار مى دهد كه:
كِتابَ اللّهِ بَيْنَ اَظْهُرِكُمْ... وَ قَدْ خَلّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ، اَرَغْبَةً عَنْهُ تُرِيدُونَ؟ اَمْ بِغَيْرِه تَحْكُمُونَ؟ بِئسَ لِلظّالِمينَ بَدَلاً.
(در حالى كه قرآن كتاب خدا در ميان شماست... آن را پشت سر انداخته ايد آيا از قرآن روى گردان و بى رغبت شديد؟ يا حاكمى غير او را به حكميت مى طلبيد؟ كه اين بد بدلى است براى ستمگران!) [خطبه حضرت زهرا در مسجد مدينه كه در منابع زير آمده است. ]
1. كتاب الشافى ص 231، تأليف سيد مرتضى، متوفاى 436 هجرى 2. كتاب طرائف ص 263، تأليف سيد بن طاووس، متوفاى 664 هجرى
3. كتاب معانى الاخبار ص 354، تأليف شيخ صدوق، متوفاى 381 هجرى 4. كتاب سقيفه، تأليف جوهرى، متوفاى 393 هجرى
5. كتاب شرح ابى الحديد ج 16 ص 236، تأليف ابن ابى الحديد، متوفاى 656 هجرى 6. كتاب كشف الغمة ج 1 ص 492، تأليف اربلى، متوفاى 689 هجرى
7. مروج الذهب ج 2 ص 311، تأليف مسعودى، متوفاى 346 هجرى 8. كتاب احتجاج ج 1 ص 147، تأليف طبرسى، متوفاى 588 هجرى
9. كتاب بلاغات النساء ص 19، تأليف ابن ابى طاهر مروزى، متوفاى 280 هجرى 10. كتاب مناقب، تأليف ابن شهر آشوب، متوفاى 588 هجرى
11. كتاب بحارالانوار ج 43 ص 158، تأليف علامه مجلس، متوفاى 1110 هجرى 12. بحارالانوار ج 8 ص 114، تأليف علامه مجلس، متوفاى 1110 هجرى
13. شرح ابن ابى الحديد، ج 16 ص 234، متوفاى 665 هجرى 14. دلائل الامامة ص 40 و 41، طبرى، متوفاى 400 هجرى
15. لسان العرب ماده «لم»، ابن منظور 16. اهل البيت (ع) ص 157، استاد توفيق أبوعلم
17. اعلام النساء ج 4 ص 116، عمر رضا كحالة 18. النص والاجتهاد ص 106 و 107، سيد شرف الدّين
19. الدرّة البيضاء ص 1، محمد تقى الرّضوى 20. المراجات ص 103، سيد شرف الدين
21. نهاية ابن أثير (در ترجمه لغت لمّه)، ابن اثير جزرى، متوفاى 630 هجرى 22. كتاب الفدك، جوهرى، متوفاى 393 هجرى
23. تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، متوفاى 484 هجرى 24. تذكرة الخواص، سبط بن الجوزى، متوفاى 654 هجرى
25. كتاب لئالى، جلال الدين سيوطى، متوفاى 911 هجرى 26. مختصر تنزيه الشريعة، على بن محمد بن العراق
27. فائق اللّغة (در مادّه لمّه و هنبثه) زمخشرى 28. الفاظ الكتابة (قسمتى از خطبه)، عبدالرحمن بن عيسى شافعى
29. تاريخ الكامل (قسمتى از خطبه)، ابن أثير، متوفاى 606 هجرى 30. لمعة البيضاء
31. تاريخ يعقوبى (قسمتى از خطبه)، احمد بن ابى يعقوب، متوفاى 292 هجرى 32. كتاب أمالى، شيخ صدوق، متوفاى 381 هجرى
33. علل الشرايع، باب 182، شيخ صدوق، متوفاى 381 هجرى 34. من لا يحضره الفقيه (باب معرفت كبائر)، شيخ صدوق، متوفاى 381 هجرى
35. كتاب مجالس، شيخ مفيد، متوفاى 413 هجرى 36. مقاتل الطالبين، ابوالفرج اصفهانى، متوفاى 356 هجرى
37. تلخيص الشافى ج 3 ص 139، شيخ طوسى 38. مقتل خوارزمى ص 77
39. كشف الغمة ج 2 ص 40، مرحوم اربلى 40. كشف المحجّة ص 124، سيّد بن طاووس خطبه ناتمام زهرا كرد كار شمشير خون فشان على (ع) خواست نفرين كند كه زهرا را داد مولى قسم به جان على (ع) «مجاهدى».