جبرگرائى

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

بعضى درست مانند گروه اول به جاى ارزيابى صحيح، و شناخت علّت ها، به جبر و سرنوشت حتمى و غير قابل تغيير در زندگى فرد و جامعه، روى مى آورند و باور كردند كه.
انسانها اختيارى ندارند. و آنچه بايد بشود مى شود. و در پايان راه به همان تكيه گاههائى مى رسند كه گروه اول رسيدند و همان نتائج خرافى را مى پذيرند كه گروه اول پذيرفتند.
هر دو گروه آب به آسياب غارتگران تاريخ مى ريزند با اين فرق كه:
گروه دوم «جبرگراها» افكار و آراء خرافاتى خود را آب و رنگ مذهبى يا فلسفى داده و تفكرات خود را به نيروهاى غيبى و ماوراء الطبيعى نيز، نسبت مى دهند.
مثلاً مى گويند:
الف. خدايان چنين خواستند يا چنين قضاوت كردند.
ب. سرنوشت چنين است و غير قابل بازگشت.
ج. اراده الهى اين حوادث ناگوار را پسنديده است.
د. قضا و قدر اين است. و آنگاه نتيجه مى گيرند كه:
شلاق خوردن حضرت زهرا (عليهاالسلام) مقدّر بود. و اهانت به اهل بيت (ع) سرنوشت غير قابل تغيير. و انحراف امّت از حكومت اسلامى، و استقرار حكومت غاصبانه سران سقيفه، و بنى اميّه و... همه، از قضا و قدر سرچشمه مى گيرد.
پس كسى گناه ندارد! و اعتراضى نبايد مطرح شود!
اگر اينگونه از تحليل هاى جبرگرايانه را بپذيريم ديگر انقلابهاى رهائى بخش، ارزشى نخواهند داشت و حركت هاى اصلاح طلبانه، پوچ و بى مقدار خواهند بود، و انگيزه هاى اعتراض و فرياد و قيام. در دل هاى ستمديدگان تاريخ مى خشكد، و زمينه هاى رشد از بين خواهد رفت.