فصل 37

(زمان خواندن: 6 - 11 دقیقه)

فاطمه مقنعه را گرد سر و گردن پيچيد، جامه و رداى خود را بر تن افكند و به فرمان خدا بر پا خاست.
از خانه ى او تا مسجد چند گام بيش نبود. با گام هايى استوار پاى در راه نهاد: گويى محمّد است كه بازگشته تا از نو راه نيكو زيستن را به انسان بياموزد و او را به سرچشمه ى روشنايى و جاودانگى رَهنمون گردد.
فاطمه در حلقه اى از زنان و دختران به مسجد پاى نهاد تا پيام خود را به امّت و تاريخ ابلاغ كند. از وراى حجاب، ناله مى كرد؛ ناله هايى هماواى «هابيل». پيش از مرگ، رنج هاى «آسيه» و اندوه «مريم» و سوز و گداز «يوكابد» او را در بر گرفته بود.
مهاجران و انصار مى گريستند و دل هاى سنگواره مى لرزيدند و به نرمى مى گراييدند. دختر واپسين پيامبر و همسر بنيانگذار بلاغت عرب، زبان به سخن گشود:
«ستايش از آنِ خداست به خاطر نعمت هايى كه بخشيده است؛ و سپاس شايسته ى اوست براى انديشه ى پاكى كه در دلها آفريده است. درود باد او را بر نعمت هاى گسترده اى كه در آغاز بخشيد و عطاهاى فراوانى كه عنايت كرد و احسانى كه پياپى نثار نمود؛ نعمت هايى كه از شمار افزون اند و سپاس گفتنشان بيرون از توانِ انسان است و انديشه ى ما از دريافتن نهايتِ آنها ناتوان است. [الحمدلله على ما انعم والشكر على ما الهم و الثناء بما قدم من عموم نعم ابتداها و سبوغ الاء اسداها و تمام منن اولاها جم عن الاحصاء عددها و ناى من الجزاء امدها و تفاوت عن الادراك ابدها.] من گواهى مى دهم كه جز «اللّه» خداوندى نيست، همان كه يگانه و بى اَنباز است. خداوند، بندگىِ بى آلايش را ترجمان اين گواهى قرار داده و دلها را پايبند اين اعتقاد ساخته و چراغِ اين انديشه را در عقل انسان برافروخته است. چشمان نمى توانند او را ببينند، زبان ها نمى توانند او را وصف كنند، و گمان ها نمى توانند چگونگى اش را دريابند. او هستى را از هيچ پديد آورد و آن را بدون الگو گرفتن از نمونه اى آفريد؛ با قدرت خويش جهان را شكل داد و با خواست خود، آن را پيدا ساخت. [و اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له كلمه جعل الاخلاص تاويلها و ضمن القلوب موصولها و انار فى التفكير معفولها الممتنع عن البصار رويته و من الالسن صفته و من الاوهام كيفيته. ابتدع الاشياء لامن شى ء كان قبلها و انشاها بلااحتذاء امثله امتثلها كونها بقدرته و ذراها بمشيتيه.] و نيز گواهى مى دهم كه پدرم، «محمّد»، بنده و فرستاده ى خداست. خداوند پيش از آن كه او را بفرستد، وى را برگزيد و پيش از آن كه برگزيند ، او را ناميد و پيش از آن كه برانگيزد، او را انتخاب كرد. و اين، هنگامى بود كه آفريدگان از ديده ها نهان بودند و پشت پرده ى بيم نگران بودند و در نهايت نيستى سرگردان بودند. [و اشهد ان ابى محمد عبده و رسوله اختاره قبل ان ارسله و سماه قبل ان اجتباه و اصطفاه قبل ان ابتعثه اذ الخلائق بالغيب مكنونه و بستر الاهاويل مصونه و بنهايه العدم مقرونه.] خداوند او را برانگيخت تا كار خود را پايان بخشد و سرنوشت جهان را جريان بخشد و آينده ى پيش بينى شده ى آن را به گردش اندازد. آنگاه، او ديد كه هر گروهى دينى برگزيده، در روشنايى شعله اى پناه گرفته، بتى را مى پرستد و مردم با آن كه خدا را مى شناسند، او را ناديده مى انگارند. سپس، خداوند با نور پدرم، محمّد، تاريكى جهان را روشن ساخت و دلها را از تيرگى پرداخت و پرده هاى برابر چشمان را برانداخت. از آن پس، با مِهر و انتخاب و اشتياق و ايثار، او را نزد خويش بُرد. [ابتعثه الله اتماما لامره و عزيمه على امضاء حكمه و انفاذا لمقادير حتمه. فراى الامم فرقا فى اديانها عكفا على نيرانها و عابده لاوثانها منكره لله مع عرفانها. فانار الله بابى محمد ظلمتها و كشف عن القلوب بهمها و جلى عن الابصار غمهما.ثم قبضه الله اليه قبض رافه و اختيار و رغبه و ايثار.] بدينسان، محمّد از رنج اين جهان آسوده گشت و همنشين فرشتگان نيك كردار و بهره مند از خشنودى پروردگار آمرزنده و همدم خداوند شوكتمند شد. درود خدا و مِهر و بركتش نثار پدرم كه امانتدار خدا و بهترين بنده و برگزيده ى او بود.» [محمد من تعب هذه الدار فى راحه قد خص بالملائكه الابرار و رضوان الرب الغفار و مجاوره الملك الجبار صلى الله على ابى و امينه و خيرته من الخلق و صفيه و السلام عليه و رحمه الله و بركاته.] تا ريخ در برابر اين واژه هاى آسمانى شگفتى زده شده بود. گويى آن بانوى بهشتى به زمين فرود آمده بود تا پرتوى از ستارگان آسمان را برايش ارمغان آورَد.
فاطمه لحظه اى خاموش گشت و نيروى خويش را گردآورد تا نخل را بجنبانَد، باشد كه خرماى تازه چيده برايش فروبارَد:
«مردم! بدانيد كه من فاطمه ام و پدرم محمّد بود. اين را پيشتر گفتم و ديگر بار نيز مى گويم. نه سخنم بيهوده است و نه رفتارم ستمگرانه. همانا پيامبرى از ميان شما به سويتان آمد كه رنج شما برايش دشوار بود و اميد داشت كه ايمان بياوريد و بر مؤمنان مِهربان و غمخوار بود. اگر او را گرامى شماريد و بشناسيد، مى دانيد كه پدر من بود نه پدر زنان شما؛ و برادر و پسر عموى من بود نه برادر همسران شما. و به راستى، دل چه نيكو از او آرام مى گرفت. [ايها الناس! اعملوا انى فاطمه و ابى محمد. اقول عودا و بدوا و لااقول ما اقول غلطا و لاافعل ما افعل شططا. لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين رووف رحيم. فان تعزوه تجدوه ابى من دون نساءكم و اخا ابن عمى دون رجالكم و لنعم المعزى اليه.] او رسالت خويش را به مردم رساند و آنان را از عذاب ترساند. از طريقه ى مشركان دورى جُست، بر پشت آنان تازيانه فرود آورد، و ايشان را به رنج و اندوه افكند؛ در حالى كه مردم را با روشى حكيمانه و اندرزى نيكو به سوى راه پروردگارش فرامى خواند. همو بود كه بتها را ريشه كن ساخت وسران شرك را درهم شكست، تا آن كه جمعشان ازهم پاشيد ورو به گريز نهادند. [فبلغ الرساله صادعا بالنذاره ماثلا عن مدرجه المشركين ضاربا ثبجهم اخذا بانطامهم داعيا الى سبيل ربه بالحكمه و الموعظه الحسنه يجف الاصنام و ينكث الهام حتى انهزم الجمع و ولوا الدبر.] آنگاه، صبح ايمان دميد و حقيقت از پشت پرده سربرون آورد و پيشواى دين زبان به گفتار گشود و شيطان ها از سخن گفتن فروماندند. شما اى مردم! بر كناره ى پرتگاهى لبريز از آتش بوديد، با فرومايگى زندگى مى كرديد، هر كسى به شما طمع مى ورزيد، هر درنده اى شما را مى ربود، و هر رونده اى بر سرتان قدم مى نهاد. شما آب گنديده مى نوشيديد، پوست مردار مى خورديد، پست و ناچيز بوديد، و بيم داشتيد كه همسايگانتان بر سرتان فرود آيند. سرانجام، خداوند نعمت بخش بزرگ رتبه، پس از آن فراز و نشيب ها، به دست محمد شما را نجات بخشيد.» [حتى تفرى الليل عن صبحه و اسفر الحق عن محضه و نطق زعيم الدين و خرست شقاشق الشياطين و كنتم على شفا حفره من النار مذقه الشارب و نهزه الطامع و قبسه العجلان موطى الاقدام تشربون الطرق و تقتاتون الورق اذله خاسئين تخافون ان يتخطفكم الناس من حولكم فانقذكم الله تبارك و تعالى بمحمد صلى الله عليه و آله بعد اللتيا و التى.] اكنون، آواى فاطمه دل هايى را كه با زمين گره خورده بودند، بيدارى مى بخشيد:
«مسلمانان! آيا بايد ميراث من ربوده شود؟ اى پسر ابوقحافه! آيا در كتاب خدا نگاشته شده كه تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم؟ به راستى كه كارى زشت كرده اى. آيا خودآگاهانه كتاب خدا را كنار نهاديد و آن را پشت سر انداختيد؛ همان كه مى فرمايد: (سليمان وارثِ داود شد). و نيز در سرگذشت يحيى فرزند زكريّا مى گويد: (خدايا! از سوى خودت به من ياورى بخش كه از من و خاندان يعقوب ارث بَرد). و هم مى فرمايد: (در كتاب خدا، خويشاوندان نَسَبى در ارث بردن از ديگران سزاوارترند). و نيز مى گويد: (خداوند به شما سفارش مى كند كه براى فرزندانتان ارث گذاريد و فرزند پسر را دو برابر فرزند دختر، ارث دهيد.) و همو مى گويد: (هريك از شما مالى برجا گذارَد، درباره ى پدر و مادر و خويشاوندان از روى انصاف وصيّت كند و اين، شايسته ى پرهيزگاران است. [ايها المسلمون! ااغلب على ارثها؟ يا ابن ابى قحافه! افى كتاب الله ترث اباك و لاارث ابى؟ لقد جئت شيئا فريا.افعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم اذ يقول: (و ورث سليمان داود) و قال فى ما اقتص من خبر يحيى بن زكريا اذ قال: (فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب) و قال: (و اولى الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله) و قال: (يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين) و قال: (ان ترك خيرا الوصيه للوالدين والاقربين بالمعروف حقا على المتقين).] شما پنداشته ايد كه من شاخ و برگى ندارم و از پدرم ارث نمى برم و ميان من و او خويشاوندى نيست! آيا خداوند آيات ارث را درباره ى شما نازل فرمود و پدرِ مرا از آن مستثنا ساخت؟ يا آن كه مى گوييد من و پدرم از دو ديانتيم و از هم ارث نمى بريم؟ آيا من و پدرم داراى يك دين نيستيم؟ آيا شما بيش از پدرم و پسرعمويم به عموم و خصوص قرآن آگاهيد؟ [و زعمتم ان لاحظوه لى و لاارث من ابى و لا رحم بيننا! افخصكم الله بآيه اخرج ابى منها؟ ام هل تقولون: انا اهل ملتين لايتوارثان؟ او لست انا و ابى من اهل مله واحده؟ ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابى و ابن عمى؟.] اكنون، تا ديدار آن جهان، اين چهارپاى آماده و زين برنهاده از آنِ تو باد! وعده گاه ما روز رستاخيز است. چه نيكوست كه داور، خدا باشد؛ و وكيل، محمّد؛ و هنگامه، قيامت. و آن روز است كه تباهكاران زيان خواهند ديد. و در چنان هنگامه اى، پشيمانى براى شما سودمند نيست. هر خبرى را جايگاهى است و شما به زودى درخواهيد يافت كه چه كسى دچار عذاب خواركننده و جاودانه مى گردد.» [فدونكها مخطومه مرحوله. تلقاك يوم حشرك. فنعم الحكم الله و الزعيم محمد و الموعد القيامه. و عند الساعه يخسر المبطلون. و لاينفعكم اذ تندمون و لكل نبا مستقر. و سوف تعلمون من ياتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم.] امّا وجدان ها فرومرده بودند. در مدينه، كنار زمين فدك، چند مَرد وجدان هاى خويش را زنده به گور كرده بودند. اينك، «بتول» آنان را از هنگامه اى الهى بيم مى داد:
«بگيريد اين را و بر خويش بار كنيد؛ با پشت هايى زخم برداشته، با پاى افزارهايى دريده شده، با پيشانى هايى داغ نهاده از خشم خداوند انتقام كش، و باننگى جاودانه! شما همواره به آتش فروزان خشم پروردگار خواهيد پيوست؛ آتشى كه دلها را مى سوزاند. [فدونكموها فاحتقبوها دبره الظهر نقبه الخف باقيه العار موسومه بغضب الجبار و شنار الابد موصوله بنار الله الموقده التى تطلع على الافئده.] خداوند آنچه را مى كنيد، مى بيند و زود است كه ستمگران دريابند به چه جايگاهى بازمى گردند. من دختر همان كسم كه شما را از كيفرِ سخت بيم داد. پس به كار خويش بپردازيد كه ما نيز مى پردازيم و در انتظار باشيد كه ما نيز در انتظاريم.» [فبعين الله ما تفعلون. و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون و انا ابنه نذير لكم بين يدى عذاب شديد. فاعملوا انا عاملون و انتظروا انا منتظرون.] «زهرا» مسجد را ترك گفت. در زمين،شورِ زلزله اى سنگين پيچيد. مردى كه ميراث پيامبران را غصب كرده بود، فرياد زد:
- بيعتم را باز بستانيد!
مردان به چشم اندازى خيره شدند كه در آن، افق هاى فراپيش پيدا بود؛ افق هايى كه فاطمه گشوده بود: ابرهايى سرخ كه باردار آذرخش بودند، زمينى كه زيرپاى زلزله ها مى لرزيد، جوى هايى از خون، سرهاى فروافتاده و كشتگان بسيار... بدينسان، انسان گريخت و امانتى را كه آسمان ها و زمين تحمّل نكرده بودند و او بر دوش گرفته بود، بر زمين افكند. به راستى كه انسان بسى ستمگر و نادان است.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page